16.05.2024

اختصاصی؛ روایت‌های شخصی از بیمارسازی زندانیان سیاسی، «فرایند سیستماتیک عامدانه» در جمهوری اسلامی

صدای آمریکا: ابتلای ترانه علیدوستی، بازیگر حامی معترضان به یک بیماری مرموز در پی آزادی از زندان بار دیگر احتمال بیمارسازی زندانیان سیاسی توسط مقامات قضایی جمهوری اسلامی را خبرساز کرد. گزارش پیش رو روایت چند تن از شاهدان عینی و نجات‌یافتگان از تجربیاتشان درباره این «فرایند عامدانه و سیستماتیک» است.

در این گزارش، آرش سیگارچی و نجات بهرامی، دو زندانی پیشین در زندان‌های جمهوری اسلامی و یک شاهد عینی مرگ پس از آزادی یک زندانی سیاسی در اصفهان در دهه ۸۰، روایت‌های شخصی خود را برای نخستین بار با بخش فارسی صدای آمریکا در میان گذاشته‌اند.

«تداخل دارویی»، عبارتی است که زهرا مینویی، وکیل ترانه علیدوستی، درباره علت ابتلای موکلش به بیماری اعلام کرده است؛ عنوانی که پزشکان برای علت جان باختن علیرضا داوودی، پس از آزادی این زندانی سیاسی در اواخر دهه ۸۰ خورشیدی نیز به کار برده بودند.

در پی گزارش‌ها از ابتلای این بازیگر سرشناس به سندروم «درِس» و گمانه‌زنی‌ها درباره ارتباط بیمار شدن او با بازداشت موقت به دلیل مواضع حقوق بشری‌اش، وکیل خانم علیدوستی تأکید کرد که «پزشکان علت آن را یک تداخل دارویی تشخیص داده‌اند.»

این گمانه‌زنی‌ها پس از آن بود که شماری از بازداشت‌شدگان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ از جمله یلدا آقافضلی، مریم آروین وکیل دادگستری، آرش فروزنده سینماگر، محسن جعفری‌راد منتقد سینما، عرشیا امام‌قلی‌زاده نوجوان معترض، در فاصله کوتاهی پس از آزادی موقت به طرز مشکوکی جان باختند.

  • روایت آرش سیگارچی از تهیه «تجهیزات مسمومیت» زندانیان توسط نهادهای اطلاعاتی از روسیه

آرش سیگارچی، روزنامه‌نگار شاغل در بخش فارسی صدای آمریکا، یکی از افرادی است که در اواسط دهه ۸۰ خورشیدی به واسطه شغلش بازداشت و به سه سال زندان محکوم شد.

روایت شخصی آقای سیگارچی یکی از موارد تاریخ شفاهی بیمارسازی زندانیان سیاسی در زندان‌های جمهوری اسلامی است که او در این گزارش شرح داده است.

این روزنامه‌نگار می‌گوید به واسطه دندان‌درد به بهداری زندان مراجعه کرده و در آن جا «تزریق برای بی‌حسی» داشته و «همه چیز به نظر نرمال» بوده، اما «حدود یک ماه بعد» متوجه ایجاد «زخمی در سمت چپ زبان» خود شده است.

آرش سیگارچی با بیان این که این روایت را برای نخستین بار می‌گوید، شرح می‌دهد که چطور به صورت اتفاقی توانسته در یک مرخصی کوتاه به پزشک مراجعه کند و به عمق بیماری‌اش پی ببرد.

او توضیح می‌دهد: «در مسابقه فینال فوتبال زندانیان، قاضی ناظر بر زندان که جزو مهمان‌ها بود به شوخی گفت سیگارچی امروز هر گلی بزنی به ازایش یک روز مرخصی به تو می‌دهم. از اقبال خوب و همکاری هم‌تیمی‌هایم پنج گل زدم و هفته بعد که برای مرخصی توانستم از زندان بیرون بروم، به متخصص گوش و حلق و بینی مراجعه کردم و بلافاصله بیوپسی نوشت و نتیجه پاتولوژی این بود که یک توده بدخیم سرطانی در زبان است.»

این روزنامه‌نگار با بیان این که «سه چهار ماه شیمی درمانی جواب نداد» و سپس یک «جراحی ۹ و نیم ساعته» را پشت سر گذاشت، می‌گوید: «بیش از دو سوم زبانم و غدد لنفاوی سمت چپ گردنم برداشته شد و بعد از آن رادیوتراپی و اشعه» برای ادامه درمان آغاز شد.

آرش سیگارچی با تأکید بر این که «زندانی وقتی با بیماری مواجه می‌شود مجبور است به سیستم نیم‌بندی که آن جا وجود دارد و به سوگند پزشکی پزشک زندان اعتماد کند»، در شرح بیمارسازی زندانیان سیاسی در زندان‌های جمهوری اسلامی تأکید می‌کند، «شواهد و قرائنی وجود دارد که نشان می‌دهد این کار سیستماتیک است.»

این زندانی سیاسی پیشین تأکید می‌کند که «من هر احتمالی را از جمهوری اسلامی می‌دادم» و می‌افزاید: «در آن دوران برادرم که دنبال پرونده من بود در یک تصادف رانندگی مشکوک کشته شد و سپس ابتلای من به سرطان روی داد. ناخودآگاه فکر آدمی به سمت عوامل پشت پرده می‌رود،‌ به‌ویژه وقتی بازجوی اطلاعات که فردی به نام صمدی بود، به من گفته بود اگر به حرف ما گوش نکنی اتفاقات ناگواری می‌افتد. مثلا می‌گفتم می‌خواهید مرا بکشید؟ می‌گفت نه الزاما. ممکن است در خیابان بروی و یک ماشین به تو بزند.»

او با بیان این که پزشکانش پرسش‌های او درباره احتمال بیمارسازی در زندان را «خیلی محافظه‌کارانه پاسخ می‌دادند»، تأکید می‌کند: «بارزترین اظهارنظر را در این باره ماشالله شمس‌الواعظین، دبیر انجمن آزادی مطبوعات به من گفت که برای عیادتم آمد و در آن جا گفت “متأسفانه آقایان اطلاعات و دستگاه امنیت تجهیزات لازم برای مسمومیت مخالفان سیاسی را از برادران روس گرفته‌اند”؛ این تعبیری بود که شمس‌الواعظین آن شب در منزل ما از آن استفاده کرد.»

آقای سیگارچی همچنین می‌گوید که در گفت‌وگو با افراد دیگری که تجربه مشابه او را داشته‌اند، به این نتیجه رسیده که «دست‌کم ۱۰ تا ۱۲ نفر از چهره‌های شناخته شده» هستند که «دچار چنین رویدادی شدند» و به «علیرضا رجایی» روزنامه‌نگاری که بر اثر ابتلا به سرطان در زندان مجبور به «تخلیه چشم» شد و «احمد قابل» روحانی منتقد رهبر جمهوری اسلامی که احتمالا پس از مراجعه «در زندان به دندان‌پزشکی و تزریق آمپول» دچار «مسمومیت» شد و جان خود را از دست داد، اشاره می‌کند.

  • نجات بهرامی: گزارش پزشکی قانونی از «ضایعه مغزی» مرا پنهان کردند

نجات بهرامی، روزنامه‌نگار، از دیگر مخالفان جمهوری اسلامی است که در سال ۹۹، هم‌زمان با همه‌گیری کرونا به زندان افتاد. او در گفت‌وگو با صدای آمریکا تأکید می‌کند که در آن زمان دچار «بیماری فشار خون بالا همراه با سردردهای شدید و تهوع» بوده و هنگام احضار برای اجرای حکم این مطلب را با قاضی اجرای احکام در میان گذاشته است.

علاوه بر اظهارات نجات بهرامی، او اسنادی به دست آمده از قوه قضاییه توسط گروه هکری «عدالت علی» را در اختیار صدای آمریکا قرار داده که برای نخستین بار منتشر می‌شود. بر اساس این سند، قوه قضاییه با وجود اطلاع داشتن از «ضایعه مغزی» این روزنامه‌نگار، مسئله را از او پنهان کرده و او را به زندان انتقال داده بودند.

روایت شخصی نجات بهرامی از ابتلایش به کرونا در زندان و همچنین مشاهداتش از ابتلای بکتاش آبتین، نویسنده و شاعر زندانی به ویروس کووید ۱۹ در زندان و جان باختن او، قابل توجه است.

او به صدای آمریکا می‌گوید: «سال ۹۹ بود که بکتاش آبتین و دو تن از اعضای کانون نویسندگان را به بند ۴ زندان اوین آوردند. آن زمان آثار کرونا در من ظاهر شده بود و حال خیلی بدی داشتم و علائمم در آن سال که کرونا شایع بود مشخص بود که باید احتیاط کرد، اما [مقامات زندان] جدی نمی‌گرفتند. همان موقع بکتاش آبتین آمد و تصورم این بود که با وضعیت جسمی‌ای که من دارم، در حالی که برای من محرز بود که به کرونا مبتلا شده‌ام، چطور علی‌رغم خواست خودم و بقیه زندانیان، این‌ها اصلا رسیدگی نمی‌کنند یا حداقل من را از بقیه جدا نمی‌کنند.»

نجات بهرامی اضافه می‌کند: «یکی دو بار با اصرار مرا به بهداری زندان بردند و صرفا یک تب‌سنجی انجام می‌دادند و مشخص نبود دستگاهشان درست است یا نه و اصولا کار را سرسری و با بی‌علاقگی و کلافگی خاصی انجام می‌دادند و به من گفتند کرونا نیست؛ ولی حال من که وخیم‌تر شد و به بیمارستان طالقانی اعزام کردند، آن جا بلافاصله تشخیص دادند که کرونا است و بعد از آن بود که مرا از سایر زندانیان جدا کردند.»

این روزنامه‌نگار همچنین شرح می‌دهد: «کسی که به کرونا مبتلا است و روزها و شب‌ها در میان زندانیان دیگر در اتاق‌های پر جمعیت اوین به سر می‌برد، طبیعتا بقیه را مبتلا می‌کند، اما واقعا رسیدگی نمی‌کنند. چند روز بعد از این مسئله خبر بیماری بکتاش آبتین منتشر شد و من کاملا می‌توانستم حدس بزنم چه اتفاقی افتاده که بیمار شده و توجه نکردند. هم عامدانه و هم ناشی از به هم ریختگی سیستمی که این‌ها در زندان دارند و متأسفانه جان ایشان را گرفتند.»

نجات بهرامی همچنین درباره پنهان‌کاری قوه قضاییه جمهوری اسلامی درباره «ضایعه مغزی» او که در گزارش پزشکی قانونی آمده، می‌افزاید: «برای نخستین بار این اسناد را در سایت عدالت علی دیدم و به پرونده خودم سری زدم و برایم شوکه کننده بود.»

او اضافه می‌کند: «آن سالی که حکم من صادر شد و قرار بود به زندان معرفی بشوم مراجعه کردم و گفتم مدتی است دچار سردردهای بسیار شدید همراه با تهوع هستم و شب‌ها نمی‌توانم بخوابم و وضعیت وخیمی دارم و اجازه خواستم درمان‌هایم را کامل کنم و بعد به زندان بروم اما قاضی اجرای احکام تأکید کرد که خودمان تو را به پزشکی قانونی معرفی می‌کنیم. با نامه پزشکی قانونی به متخصص مغز و اعصابی که معرفی کرده بودند مراجعه کردم و گفتند برای جواب به دادسرای اوین برو. آن جا به من گفتند طبق گزارش پزشکی قانونی مشکلی نداشتی و به زندان رفتم.»

او با بیان این که «گاهی مرا به بهداری می‌بردند و چک ناقصی انجام می‌دادند»، می‌گوید که این رسیدگی‌ها برایش جای سوال بوده، و «به‌تازگی در اسناد عدالت علی مشاهده» کرده «که در گزارش پزشکی قانونی به وجود ضایعه مغزی اشاره شده» است.

نجات بهرامی می‌افزاید: «برایشان کاملا محرز بوده، اما با وجود اطلاع مقامات قضایی و دستگاه امنیتی به من نگفتند و مرا به زندان فرستادند، در زمانی که اوج کرونا بود و بعد که مبتلا به کرونا شدم اجازه دادند بیرون بیایم و این اجازه را هم الآن متوجه شدم که ناشی از اطلاعاتی بوده که از پرونده پزشکی من داشتند و این‌ها نشان می‌دهد چقدر برایشان با جان مردم بازی کردن راحت است.»

مدرک مربوط به پرونده پزشکی نجات بهرامی

این روزنامه‌نگار و زندانی سیاسی پیشین، تأکید می‌کند: «جمهوری اسلامی از دو راه عامدانه برای فشار بر چهره‌های سیاسی و مطبوعاتی استفاده می‌کند. یکی بحث بیمارسازی که مخصوصا در آن سال‌هایی که قتل‌های زنجیره‌ای در جریان بود و در دهه ۶۰ بسیار پرونده‌هایی هست که این‌ها عامدانه کسانی را به بیماری مبتلا کردند و چیز پوشیده‌ای نیست. در سال‌های گذشته این‌ها مقداری به خاطر رسانه‌ها و افکار عمومی احتیاط می‌کردند، اما در بی‌اعتنایی کاملا تعمدی به زندانیان بیماری که جانشان در خطر است، از این طریق کارشان را پیش می‌برند.»

نجات بهرامی با اشاره به وضعیت بیماری فاطمه سپهری، زندانی سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، و تداوم حبس او در شرایط غیراستاندارد زندان وکیل‌آباد مشهد، تأکید می‌کند که او را «بلافاصله بعد از انجام عمل قلب باز» و در حالی که «او باید ماه‌ها تحت مراقبت شدید و خاص در خانه یا بیمارستان باشد» به زندان بازگرداندند.

به تأکید این روزنامه‌نگار، «روندی توأم با کوتاهی‌های عامدانه، بی‌اعتنایی، و زمان خریدن برای این که بیمار زجر خودش را بکشد» در زندان‌های جمهوری اسلامی جریان دارد. نجات بهرامی می‌افزاید: «به نظرم این یک فرایند کاملا سیستماتیک و عامدانه است و در لایه‌های امنیتی حکومت طراحی شده است.»

  • روایت یک شاهد عینی از «شکنجه دارویی» منجر به مرگ علیرضا داوودی

یک شاهد عینی در ایران که به دلیل حفظ امنیتش نخواست نام او فاش شود، در گفت‌وگو با بخش فارسی صدای آمریکا توضیحاتی جان باختن یک زندانی سیاسی با هویت علیرضا داوودی، متولد ۶۲، ساکن شاهین‌شهر، دانشجوی حسابداری، مدتی پس از آزادی موقت از زندان و بلافاصله پس از «بازجویی در بیمارستان توسط دو مأمور» ارائه داده است.

فرد مطلع، علیرضا داوودی را «فردی خونسرد و آرام» توصیف می‌کند که «خوش‌سخن» و «اهل فکر» بود و به دلیل مواضع و سخنرانی‌هایش و همچنین تأسیس گروه دانشجویی «داب» (ددانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌خواه» و همچنین انتشار نشریه دانشجویی «خاک»، در اواسط دهه ۸۰ خورشیدی چند ترم از دانشگاه اصفهان تعلیق شده بود.

او می‌گوید که علیرضا داوودی از سال ۸۴ بارها به «ستاد خبری وزارت اطلاعات» احضار شده بود، اما بازداشت اصلی او در بهمن ۱۳۸۷ رخ داد و بیش از یک ماه بعد و تا نوروز ۸۸ خانواده‌اش از او هیچ خبری نداشتند و اواخر اردیبهشت آزاد شد.

این شاهد عینی همچنین می‌گوید به همراه چند دوست دیگر پس از دو هفته پی‌گیری، موفق شد علیرضا داوودی را ملاقات کند و روی دست او آثار شکنجه و «سوختگی، کبودی، و پارگی رگ‌ها» و «له شدگی دست‌ها» را مشاهده کرده و دیده بود که بر خلاف «شخصیت محکم و رفتار خونگرم» پیشین، علیرضا «کاملا یک انسان دیگر بود» و «انگار روحش نبود.»

شاهد عینی همچنین تأکید می‌کند که مدت کوتاهی علیرضا داوودی را «در اتاقش» ملاقات کرده‌اند و سپس خانواده‌اش بیرون از آن اتاق، به ملاقات‌کنندگان گفته‌اند که «علیرضا تحت درمان است، پس از آزادی به‌شدت عصبی است و چیزی نمی‌گوید که چه اتفاقی افتاده» و «می‌گوید یادش نمی‌آید در مدت بازداشت چه اتفاق‌هایی برایش افتاده و آن مدت چند ماه چطوری گذشته» است.

به گفته این منبع، «در معایناتی که انجام شده بود دکترها گفته بودند بسیاری از رگ‌هایش سوخته و روشن نیست چه بلاهایی سرش آمده» و «بعدا خانواده‌اش گفتند که جاهای دیگر بدنش هم بوده» است.

این منبع نزدیک به علیرضا داوودی، همچنین تأکید می‌کند که آخرین بار به طور اتفاقی این فعال دانشجویی را در ماه خرداد ۱۳۸۸ و «در جریان اعتراضات پس از انتخابات ۸۸ دیدم و از لحاظ روحی خیلی بهتر شده بود» اما «بعدا فهمیدم در آن تظاهرات «شناسایی شده و فردای آن روز دوباره به ستاد خبری وزارت اطلاعات» احضار شده است.

به گفته این منبع، پس از این احضار «دوباره اوضاع سلامت روانی‌اش وخیم» شد و «علیرضا می‌گفته یادش آمده در بازداشت پیشین سه چهار روز او را به سقف بسته و از دست‌هایش آویزان کرده بودند.»

این منبع نزدیک به علیرضا داوودی تأکید کرد که در «اواخر تیر ۸۸» این فعال دانشجویی «در بخش روانی بیمارستان الزهرا در اصفهان به مدت دو سه هفته» بستری شد و «در مرداد ماه حالش رو به بهبود بود و می‌گفته دوست دارد فعالیتش را دوباره از سر بگیرد»، اما «در روز آخر، در حالی که همراهی از خانواده پیش او نبوده، بیمارستان ادعا کرده که علیرضا دچار تداخل دارویی می‌شود و در حالی که می‌خواهند او را سوار آمبولانس بکنند و به بیمارستان خورشید ویژه مسمومیت‌های دارویی برسانند، در آمبولانس سکته کرده است.»

مزار علیرضا داوودی، فعال دانشجویی جان باخته پس از آزادی از زندان

منبع نزدیک به این زندانی کشته شده، با تأکید بر این که «این روایت رسمی است»، می‌گوید که در یک روایت غیررسمی، پس از مراسم چهلم علیرضا داوودی، «یکی از پرستاران بیمارستان به خانواده‌اش گفته در آن روز که این اتفاق افتاده، از سازمان اطلاعات دو نفر داخل اتاق علیرضا آمده بودند و او را در حدود نیم ساعت بازجویی کردند و یک ساعت و نیم دو ساعت بعد، او سکته کرده است. در آن فاصله اگر تداخل دارویی بوده، دارویی بوده که از طریق این نیروهای اطلاعاتی به او تزریق شده است.»

به گفته این شاهد عینی، در مراسم خاک‌سپاری علیرضا داوودی که با حضور صدها نفر برگزار شد، «جو بسیار شدید امنیتی» حاکم بود و مقامات «اجازه نمی‌دادند صحبتی با خانواده بکنیم» و بعد از مدتی «توانستیم با نزدیکان او صحبت بکنیم و اطلاعات جدیدتری به دست آوردیم و متوجه شدیم که آزاد شدن او از بازداشت از زندان مرکزی اصفهان برای این بوده که مسئولیت از دست رفتنش در زندان را از سر خودشان باز کنند.»

به گفته این منبع، مقامات قضایی و اطلاعاتی در زندان «علاوه بر آسیب‌های فیزیکی، آسیب‌های دارویی به علیرضا زده بودند و این آسیب‌ها به قدری زیاد بوده که مشخصا تحت شکنجه دارویی قرار گرفته و خودش هم بارها گفته بوده که تمام آن مدت که در بازداشت بودم انگار در یک خواب و رویا بودم.»

مزار علیرضا داوودی، فعال دانشجویی جان باخته پس از آزادی از بازداشت در اصفهان

هرچند به دلیل ممنوعیت فعالیت رسانه‌های آزاد در ایران، صدای آمریکا امکان راستی‌آزمایی برخی از موارد ذکر شده را ندارد، اما روند مرگ‌های مشکوک زندانیان سیاسی و ابتلای روزنامه‌نگاران بازداشت شده و فعالان مخالف جمهوری اسلامی به بیماری‌های سخت یا ناشناخته در زندان، پیش از این نیز بارها گزارش شده است.

آرش صادقی فعال حقوق بشر و امید کوکبی فیزیکدان جوان دو تن از افراد شناخته شده دیگر هستند که در حبس به بیماری‌های صعب‌العلاج مبتلا شده‌اند.

در پی انتشار گزارش‌هایی از احتمال ابتلای ترانه علیدوستی به بیماری سندروم «درِس» در زندان، دکتر محمدکاظم عطاری، پزشک و پژوهشگر پزشکی اجتماعی، به صدای آمریکا گفته است که جمهوری اسلامی در سال‌های قبل در زندان‌ها از مواد و یا خوراندن سمومی استفاده کرده که باعث بروز سرطان یا از کار افتادن ارگان‌های برخی زندانیان شده و از آن جا که این مواد در بدن قابل پیگیری بود، این رویه را به استفاده از موادی تغییر داد که زندانیان را «از خود بی‌خود می‌کرد» و به «واکنش‌های غیرارادی از جمله اعتراف علیه خود» وادار می‌کرد.

به گفته این کارشناس، در حال حاضر جمهوری اسلامی از داروها و مواد غذایی روتین «به صورت نا به جا» استفاده می‌کند و زندانیان را به سمت «واکنش‌های عصبی» می‌کشاند.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates