14.01.2013

مصباحیون/ شاگردان سیاسی آیت‌الله مصباح چه کسانی هستند؟

هاشمی نامه: «آیت‌الله»، «علامه» و «استاد» شاید معرف محمدتقی مصباح‌یزدی باشد، اما مصباح‌یزدی در تمامی این سال‌ها تلاش کرده علاوه بر هویت حقیقی، به یک هویت حقوقی نیز شهره و شناخته شود و آن «ریاست موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)» است؛ موسسه‌ای که تاکنون صدها فارغ التحصیل در رشته‌های مختلف علوم انسانی- اسلامی داشته است

به گزارش نامه به نقل از متن، مصباح‌یزدی، از همان دوران طلبگی، بیش از آنکه دلبسته حوزه به معنای مرسومش باشد، دلبسته علوم روز و مباحث علمی- سیاسی آن هم خارج از حوزه و در سطح اجتماع بود. «موسسه راه حق» را شاید بتوان کعبه آمال مصباح در سال‌های پیش از انقلاب دانست؛ موسسه‌ای که سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و با هدف پاسخگویی به شبهات مسیحیت، که در آن ایام جوانان دانشجو و نوجوانان دانش‌آموز را تهدید می‌کرد، بنا نهاده شده بود. بنیانگذار اصلی این موسسه آیت‌الله سیدمحسن خرازی، برادر سیدکمال خرازی وزیر خارجه سابق کشورمان و پدر سیدمحمدصادق خرازی، سفیر پیشین ایران در فرانسه بود که از مجتهدان و مدرسان خوشنام حوزه به شمار می‌رفت.

در اواخر دهه 40، در پی رواج تبلیغات مارکسیستی در ایران، گروهی از متدینان تهران، که فرزندانشان به افکار مارکسیستی و ماتریالیستی گرایش پیدا کرده بودند، به مراکز علمی حوزوی و از جمله موسسه راه حق مراجعه کردند و برای نجات فرزندانشان کمک خواستند.

مسوولان موسسه راه حق به این فکر می‌افتند که نشریه‌ای در رد مارکسیستم، ماتریالیسم و مادیت منتشر کنند. به این منظورف از بیست نفر از عالمان مانند حضرات آیات سیدموسی شبیری‌زنجانی، حاج‌سیدمهدی روحانی، احمدی میانجی، یزدی، مظاهری و محمدی گیلانی، که از استادان مشهور حوزه به شمار می‌روفتند، دعوت شد تا برای این مشکل چاره‌جویی کنند. در کنار این افراد، مصباح‌یزدی نیز در مقام استاد کلام و فلسفه حوزه به این موسسه دعوت شد.

او با استقبال از این دعوت، تمام کارهای خود را کنار گذاشت و به‌صورت تمام وقت در این موسسه مشغول به فعالیت شد. مصباح اما به فکر «تربیت» نیرو بود و پیشنهاد تشکیل بخش آموزش موسسه را داد و اولین دوره آموزش در این موسسه را از سال 1354 با حدود 20 دانش پژوه را آغاز کرد.

کار آموزش و تحصیل این موسسه، که از «فلسفتنا»ی شهید صدر تا انگلیسی و علوم سیاسی و جامعه‌شناسی و اقتصاد در آن تدریس می‌شد، تا اوایل سال 1358 ادامه پیدا کرد، اما شرایط ویژه کشور بعد از انقلاب اسلامی ایران و جولان دادن گروه‌های چپ و منافقان، استادان این موسسه، از جمله مصباح‌یزدی، را ناچار کرد تا درس را تعطیل کنند و وارد میدان مباحثه و جدل‌های نظری با این افکار نوپدید شوند.

ماجرای دیدار با امام(ره)

بعد از گذشت حدود یک سال از تعطیلی موسسه، مصباح‌یزدی به همراه محمدی‌گیلانی و یزدی، با امام دیدار کردند. در آن جلسه، گزارشی از مسایل حوزه خدمت برای امام ارایه شد و مصباح در 15 دقیقه به کمبودها و ضعف‌های حوزه پرداخت. آن گونه که خود مصباح‌یزدی روایت می‌کند: «ایشان با کمال دقت کاملا صحبت‌های مرا گوش می‌دادند.

بعد از اینکه کمبودها و ضعف‌ها را بیان کردم، به ذهنم آمد با این شرایط سختی که امام و انقلاب دارد و ما هم این قدر منفی‌بافی کردیم، خوب است یک جهت اثباتی هم اشاره بکنم. گفتم: بعد از مطالبی که عرض کرد، با ید به اطلاع برسانم که حر‌کت‌های محدودی هم در جهت رفع این ضعف‌ها شروع شده است. از جمله کاری که 5-6 سال قبل ما در موسسه در راه حق اجرا کرده‌ایم و این هم نتایج آن. عرایض من که به اینجا رسید، امام شروع به صحبت کردند و فرمودند: اینجا را توسعه بدهید.»

مصباح خاطره‌اش از دیدار با امام را این گونه ادامه می‌دهد: «من برای اینکه توهمی نشده باشد که اصل رفتنمان خدمت ایشان به‌خاطر چنین درخواستی بوده، با کمال پررویی گفتم: «ما از هیچ مقامی تقاضای کمک نداریم، ولی عرض می‌کنیم این کار قابل توسعه است. اگر امکاناتی باشد، می‌شود این کار را توسعه داد.» ایشان فرمودند: «اینجا را توسعه دهید، من تا زنده هستم، خودم بودجه آن را می‌پردازم.»

بعد از این دیدار بود که مصباح و استادان دیگر موسسه، شادمان از داشتن پشتوانه‌ای چون امام خمینی(ره)، به این فکر افتادند که کار توسعه موسسه را از سال آینده آغاز کنند، اما دو روز بعد از این ملاقات، شیخ حسن صانعی، رییس کنونی بنیاد پانزده خرداد که در آن زمان پیشکار امام محسوب می‌شدند، به منزل مصباح‌یزدی می‌رود و می‌پرسد: امام فرمودند آیا شما برای توسعه اینجا اقدامی کردید؟ مصباح در پاسخ گفت: الان وسط سال است، معمولا اول سال تحصیلی شروع می‌کنند و الان تا اول سال باید مقدمات و برنامه‌هایش را فراهم کنید. صانعی تاکید کرد: نظر امام این است که شما الان شروع کنید. از هر وقت شروع کردید، بودجه آن از همان ماه پرداخت می‌شود.»

به دنبال این ملاقات، موسسه راه حق از میانه سال تحصیلی، دانشجویان جدید را ثبت‌نام کرد و هزینه‌ها نیز از همان ابتدا از سوی امام پرداخت شد.
هجرت به «باقرالعلوم» و تاسیس «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی»

موسسه راه حق، به عقیده مصباح‌یزدی، تمام نیازها را پاسخ نمی‌داد. نزدیک به 300 نفر از فضلای حوزه تحت پوشش برنامه‌های این موسسه قرار گرفته بودند و فارغ‌التحصیلان این موسسه نیز جایگاه مناسبی در بدنه اجرایی و فکری نظام داشتند، اما به گفته مصباح، نیاز به تربیت متخصصانی در حوزه اقتصاد، سیاست، جامعه‌شناسی، مدیریت و … با رویکرد اسلامی بود. کشور درگیر جنگ بود و به دلیل وجود شرایط ویژه، این بار سراغ امام نرفتند و دست به دامان خیرین شدند.

بعد از مدتی، موسسه‌ جدیدی به نام «موسسه باقرالعلوم» متولد شد و رشته‌هایی چون علوم قرآنی، فلسفه، اقتصاد، روان‌شناسی، تاریخ، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، مدیریت و کلام جدید در این موسسه، بنیان نهاده شد.
برنامه‌های مصباح گسترده بود و فضا کم. بعد از مدتی دوباره به دیدار امام رفتند و این‌بار تقاضای زمین کردند. با مساعدت امام، قرار شد زمینی به مساحت هفت هزار متر، پشت مدرسه علمیه معصومیه به آنها داده شود، اما شخصی که پیشنهاد داده بود ساختمان‌سازی آن زمین بر عهده او گذاشته شود، ترجیح داد سرمایه‌اش را در محل دیگری غیر از آن زمین و ساختمان صرف کند.

این زمین، در زمان جنگ، در اختیار بسیج و سپاه قرار گرفت. بعد از جنگ، مصباح‌یزدی و دوستانش دوباره به فکر توسعه افتادند، اما رحلت امام باز هم مانع از پیگیری این کار شد. سرانجام موسسان و مدیران بنیاد باقرالعلوم با آیت‌الله خامنه‌ای دیدار کردند و ماجرا را شرح دادند و برای تحویل گرفتن مجدد آن زمین از تولیت آستان مقدس حضرت معصومه(س)، دست‌خطی از رهبر گرفتند. زمین به موسسه واگذار شد و مهندسان مترو هم ساخت آن را بر عهده گرفتند.

سرانجام، کار ساخت و ساز در آن زمین پایان یافت و شورای عالی انقلاب فرهنگی در20 تیر 1374، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) را به رسمیت شناخت. تحصیل‌کنندگان در این موسسه فقط طلابی هستند که حداقل سطح یک دورس حوزه را طی کرده باشند و از طلاب رسمی حوزه‌ه باشند. رهبر معظم انقلاب نیز آیت‌الله مصباح را به ریاست این موسسه منصوب کردند.

شاگردان نامدار آیت‌الله

این موسسه، با استفاده از تجربه اندوخته مصباح‌یزدی در «راه حق» و «باقرالعلوم»، در بیش از 12رشته علوم انسانی در سه مقطع کارشناسی، کارشناسی‌ارشد و دکترا دانشجو گرفت و به یکی از مراکز آموزشی جریان‌ساز تبدیل شد؛ چه آنکه بسیاری از فارغ‌التحصیلانش وزیر، وکیل یا فعال سیاسی و فرهنگی شدند.

از جمله شاگردان نامدار و استادان این موسسه می‌توان به این نام ها اشاره کردک غلامرضا فیاضی، محمود رجبی، محمود محمدی عراقی، مصطفی ملکیان، سیدمحمدرضا طباطبایی، سیدابوالحسن نواب، سیدمحمد غروی، پرویز داوودی، منوچهر محمدی، عباسعلی کدخدایی، غلامحسین الهام و علی مبشری. اما در میان شاگردان یا کارمندان این موسسه کسانی بودند که تلاش می‌کردند «شاگرد مصباح‌یزدی» و «دانش‌آموخته موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» بودن را به‌ عنوانی «حقوقی» تبدیل کنند و با همین عنوان به فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی بپردازند. نام‌هایی چون مرتضی آقاتهرانی، حسین جلالی، حمید رسایی، قاسم روانبخش و سقای بی‌ریا از جمله این افرادند که، بیش از هر چیز، به این عنوان‌ها شاخته می‌شوند. در ادامه، نمایندگان تفکر مصباح‌یزدی در عرصه سیاسی و اجتماعی را به اختصار بررسی می‌کنیم.

شاگرد آیت‌الله، استاد می‌شود

حجت‌الاسلام مرتضی آقاتهرانی را باید از وفاداراترین شاگردان آیت‌الله مصباح بدانیم. او در سال 1336 در تیران و کرون، از توابع اصفهان، به دنیا آمد و اگرچه طلبگی را در مدرسه حقانی آغاز کرد، اما سال چهارم از این مدرسه خارج شد و به موسسه «راه حق» پیوست و تفسیر و فلسفه را نزد مصباح تلمذ کرد. او بعدها به بنیاد باقرالعلوم رفت و بعد از آنکه مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی را از این موسسه گفت، جزو معدود شاگردان این موسسه شد که با نظر مصباح‌یزدی و البته مساعدت هاشمی رفسنجانی، رییس‌جمهور وقت، عارم کانادا شد و از دانشگاه مک‌گیل در مونترال، فوق لیسانس عرفان گرفت. سپس به آمریکا مهاجرت کرد و در سال ۲۰۰۰ از دانشکده فلسفه دانشگاه ایالتی نیویورک در بینگهمتون، فوق لیسانس و با رساله‌ای با موضوع «عرفان غیرنمادین ابن سینا» پی.‌اچ.‌دی در فلسفه عرفان گرفت.

نام مرتضی آقاتهرانی بعد از روی کارآمدن دولت محمود احمدی‌نژاد در سال 84، به عنوان «استاد اخلاق کابینه»، در رسانه‌ها مطرح شد؛ عنوانی که تا پیش از این وجود نداشت و دولت احمدی‌نژاد یکی از افتخاراتش در رابطه‌ با روحانیت را تعیین فردی روحانی به عنوان استاد اخلاق کابینه می‌داند. آقاتهرانی نحوه انتصابش به استادی اخلاق کابینه را این گونه روایت کرده است: «یک بار در زمان تبلیغات ریاست‌جمهوری در رفسنجان، بالای منبر بودم که ایشان ناگهان وارد جلسه شد. وقتی آقای احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز شدند، من برای عرض تبریک و دیدار با ایشان به تهران آمدم و در آن جلسه بحث استاد اخلاق کابینه مطرح شد و من به شرط آمدن یک بار در هفته، این پیشنهاد را پذیرفتم.»

زمان تعیین شده برای درس اخلاق او 20 دقیقه بود. آقاتهرانی برای ارایه درس اخلاق در همین 20 دقیقه، یک روز کامل وقت می‌گذاشت. نصف روز برای تحقیق و نوشتن درس وقت صرف می‌کرد و بعد از آن، مباحث را نزد مصباح‌یزدی می‌برد.

مصباح تصحیحات لازم را به آقاتهرانی می‌گفت و نصف روز باقی‌مانده هم صرف اصلاحات و تکمیل درس می‌شد. خود می‌گوید: «آیت‌الله مصباح، گاهی اوقات، گوشه‌ آن نوشته‌ای یادداشت می‌کردند که این مطلب درست است، ولی در 20 دقیقه تنها ایجاد شبهه و یا سوال می‌کند و شما وقت جواب آن را هم نداری. در هر حال، آیت‌الله مصباح از بالا به مقاله نظر می‌کردند، در حالی که بنده بیشتر جزیی‌نگری می‌کردم.

قبل از نمایندگی که قم بودم و فقط برای اخلاق به تهران می‌آمدم و بر می‌گشتم، ولی در دوران نمایندگی مجلس، این روز را به قم می‌رفتم. شنبه از صبح تا ظهر در دفترم بودم تا مطالب را آماده کنم و استاد آن را ببینند. می‌خواستم در دولت اخلاقی گفته شود که در شأن وزرا و رییس‌جمهور باشد. از این رو کوتاه نمی‌آمدم و می‌خواستم وظیفه‌ای که دوستان به گردن بنده نهاده‌اند به بهترین شکل انجام شود و البته بر این توفیق خداوند را سپاسگزارم. امیدوارم او بپذیرد.»

استاد، مدافع شاگرد

مرتضی آقاتهرانی، در جایگاه استاد اخلاق کابینه، گاه از دولت دفاع و از منتقدانش سخت انتقاد می‌کرد. در ماجرای هاله نور و صندلی خالی در هیات دولت، مرتضی آقاتهرانی به دفاع تمام قد از دولت پرداخت و از رسانه‌ها خواست تا به بحث هاله نور دامن نزنند و گفت که صندلی خالی هیات دولت هم مال اوست، نه حضرت ولی عصر(عج). اما یکی از جنجالی‌ترین سخنرانی‌های آقاتهرانی، در نقد مخالفان و منتقدان دولت احمدی‌نژاد، را باید سخنانی دانست که او در آن اصلاح‌طلبان را به کهنه بچه‌ای تشبیه کرد که باید دور انداخته شوند. این نوع سخنرانی‌ها موجب شد جایگاه او در دولت، به عنوان استاد اخلاق، به دلیل به کاربردن برخی واژه‌های دور از ادب و ناسزاگونه، با انتقاد مواجه شود.

در آستانه انتخابات مجلس هشتم، مرتضی آقاتهرانی توانست به عنوان نماینده تهران وارد مجلس شود، اما مواضع او و یارانش درباره «رایحه خوش خدمت» در حمایت همه‌جانبه از دولت، موجب شد برخی نمایندگان و منتقدان دولت، به او و حامیان دولتی‌اش در مجلس لقب «وکیل الدوله» بدهند. این لقب اما در ماجرای گرین کارت او بیش از هر زمان دیگری مورد توجه قرار گرفت؛ آنجا که عماد افروغ در مهرماه 1390 در مصاحبه‌ای با سایت شفاف گفت: «شما مطمئن باشید که یکی از نماینده‌های مجلس گرین کارت دارد … این نماینده، وکیل‌الدوله است. اسم این نماینده را از آقای مطهری و دیگر نمایندگان منتقد دولت بپرسید».

گرین کارت داشتن او وقتی خبرساز شد که معلوم شد کسی که «سیتی زن شیپ» دارد باید در برابر پرچم کشور دیگر قسم بخورد که مدافع حقوق آمریکا باشد. آقاتهرانی، در پاسخ به این انتقادات، ضمن تایید داشتن گرین کارت از زمان دانشجویی گفت: «شاید این افرادی که این مسایل را به من نسبت می‌دهند، واقعا در برابر پرچم آمریکا سوگند خورده باشند، وگرنه من تنها در برابر پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران سوگند خورده‌ام. اما تاریخ گرین کارت بنده تمام شده.»

در جریان خانه‌نشینی یازده روزه احمدی‌نژاد، این مرتضی آقاتهرانی بود که توانست به خلوت رییس جمهور راه پیدا کند و این روایت دست اول از ماجرای خانه‌نشینی رییس‌جمهور را به حامیانش ارایه دهد:«می‌گویند: آقا، آقای احمدی‌نژاد از دست رفت. کجا از دست رفت؟ در مجلس یکی گفت: ضد ولایت فقیه شده. گفتم جدی می‌گی؟ گفت: آره. ریشش دو برابر ریش من بود. گفتم: واقعا می‌گی؟ دست بزار رو قرآن، بگو به این قرآن احمدی ضد ولایت فقیه شده. به من بگن دست بزار رو قرآن بگو خاتمی، می‌گم، بگو موسوی، می‌گم، بگو کروبی- لعنت بر او«می‌گویم». تو گفتی احمدی‌ن‍‍ژاد، دست بزار رو قرآن؛ «به او گفتم» تو نمی‌دونی.

یه مشت شایعه می‌گن. توام می‌گی. مگه نمی‌گی مجلس در راس امور است؟ نمی‌گی حضرت امام فرمودند؟ آقا فرمودند؟ تو نباید حرف‌های خبرنگارا که دروغ می‌گن را بگویی. تو چند بار با احمدی‌نژاد نشستی؟ چه می‌دونی او چه گفته؟ گفت: نمی‌دونم، تو روزنامه‌ها خوندم… من می‌دانم که می‌گم.

با رییس‌جمهور دو ساعت‌ونیم نشسته‌ام و صحبت کرده‌ام. اگر آن طرف نشسته بودم و حرف آقا را شنیده بودم این حرف‌ها را هم می‌زدم، اگر یک طرف را دیدم بهتر است طرف دیگر را هم ببینم. قیامت هست. چرا ناراحت باشیم؟ چرا همدیگر را بترسانیم؟ چرا کاری کنیم طرف بگوید بهتر همین است، مثل قبلی بهتر است ساعت ۱۱ بیایم دفتر و بعد استخر و بعد نهار و بعد هم بریم خونمون. برا چی من این همه بدوم شما فحش خواهر و مادر بدید…همین‌هایی که می‌گویند ایشان برای آقا شرط گذاشته، جلسه‌ای که بین حضرت آقا و ایشان خصوصی است و حتی بچه‌های دفتر ایشان هم نیستند، این گزارش را چه کسی برای شما آورد؟ از کجا خبر دارد؟ غیب می‌دانید؟ بو کشیدید؟ از کجا؟ کسی که قرآن ناطق بود، یک مشت نانجیب قرآن را دربرابرش بلند کردند و گفتند علی قرآن را قبول ندارد.

واقعا اگر روزی آقای احمدی‌نژاد در برابر آقا ایستاد، در برابرش بایستید، ولی واقعا اگر ایستاد. آناً می‌شود فهمید. برخورد آقا می‌گه. حتی جالب‌تر بود پریشب ایشان می‌گفتند من صحبتی کردم؛ برداشتن وزیر از اختیارات من هست یا نیست؟ نمایندگان حق دخالت ندارند. یا درست یا غلط برمیدارم یا می‌زارم. حضرت آقا باید نظر بدهند و باید عنایت شود. آقا هم یا موافقت می‌کنند یا مخالفت. از این دو حالت که بیرون نیست.

اگر موافقت کردن که هیچ، اگر مخالفت کردند من چه وظیفه‌ای دارم؟ من صریحا به حضرت آقا گفتم: اگر ببینم نظر شماست که باشد ولی من نمی‌توانم با او کار کنم، آیا حق انتقاد و گفتن دارم؟ گفتند: بله، حتی به من هم داری، گفتم: حق دارم اگر نتونستم حتی استعفا بدهم؟ گفتند: اگر خواستید. خب یک زمانی به من دادند که تا آن زمان فکر کنم، یا استعفا بدهم یا می‌پذیرم یا نمی‌پذیرم. آقا هر چه تدبیر کرد. این ضد ولایت فقیه است؟ این حرفی بود که خودش به من زد.»

آقاتهرانی و دوستانش در آستانه انتخابات مجلس نهم و در حالی ‌که آیت‌الله مهدوی‌کنی و یزدی به دنبال سازوکاری به نام «جبهه متحد اصولگرایان» بودند، ناگهان علم «جبهه پایداری» را بلند کردند؛ جبهه‌ای که پدر معنوی‌اش مصباح‌یزدی بود و اعضای آن نیز اصرار داشتند که این جبهه به عنوان نماینده آیت‌الله مصباح‌یزدی در انتخابات شناخته شود و نامزدهایش کاندیداهای مورد تائید او باشد.

جبهه پایداری، برخلاف تصوراتش، به پیروزی چشمگیری در انتخابات مجلس نهم دست نیافت و مرتضی آقاتهرانی، که سودای ریاست بر مجلس نهم را داشت، به این آرزوی خود دست نیافت و تنها به ریاست بر کمیسیون فرهنگی مجلس اکتفا کرد.

دبیرکل جبهه پایداری، که به ظاهر دبیرکل جبهه‌ منتقد احمدی‌نژاد مدل 90 به بعد است، همچنان مدافع دولت در مجلس است. گرچه آقاتهرانی مدتی است، به دلیل انتقادات صریح «استاد» از دولت، به بهانه مشغله‌کاری، از حضورش در کابینه به‌عنوان استاد اخلاق انصراف داده است، اما به نظر می‌رسد همچنان دل در گرو دولت و احمدی‌نژاد دارد؛ علاقه‌ای که به سبب مواضع مصباح‌یزدی در خصوص دولت، شاید به صورت گفتاری قابل ابراز نباشد، اما عمل او در مجلس می‌تواند خود گواهی باشد بر این علاقه پنهانی!

میدان‌دار تظاهرات‌

حجت‌الاسلام قاسم روانبخش را از افراطی‌ترین حامیان دولت می‌دانند؛ فردی که در سال 1337 در میبد و در فاصله چند کیلومتری از زادگاه مصباح‌یزدی متولد شد. او دارای درجه کارشناسی ارشد فلسفه است و علوم دینی را تا خارج فقه و اصول خوانده و عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) است. روانبخش از موسسان هفته‌نامه «پرتو سخن» است که از اصلی‌ترین ارگان‌های موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) حداقل در حوزه سیاست به شمار می‌رود. او سال‌هاست که دبیر سیاسی این هفته‌نامه است که تندترین انتقادات را به عملکرد دولت اصلاحات و سازندگی مطرح کرد.

در جریان انتخابات 84 و بعد از آن، این هفته‌نامه و البته دبیر سیاسی‌اش، حامی تمام‌قد دولت احمدی‌نژاد بودند. روانبخش را اما اکثرا به دو چیز می‌شناسند: اول حضور فعال در تظاهرات‌ها به عنوان میدان‌دار و دوم مناظره‌هایش با فعالان سیاسی اصلاح‌طلب.

گفته می‌شود در بسیاری از تظاهرات‌ که در قم، از همان ابتدای دولت اصلاحات به راه می‌افتاد، این قاسم روانبخش بود که شعارها را اعلام می‌کرد. نقش او، به عنوان میدان‌دار تظاهرات‌ و تحصن‌ها، به ماجرای تحصن طلاب در مسجد اعظم قم در اعتراض به کاریکاتوری که علیه مصباح‌یزدی کشیده شده بود باز می‌گردد.

روانبخش از مدیران اصلی این تحصن بود. هرچند روانبخش در سال‌های دولت نهم، تظاهرات اعتراض‌آمیزی را مدیریت و هدایت نکرد، اما سه روز بعد از انتخابات سال 88 مدیریت‌کننده راهپیمایی علیه فتنه در قم شد؛ راهپیمایی که این گونه موجب اعتراض آیت‌الله استادی، امام جمعه وقت قم، شد: «انتخابات در قم به خوبی و با حضور پرشور مردم برگزار شد و پس از آن نیز هیچ‌گونه اعتراضی نشد، اما بعد از سه روز، یک طلبه بیان می‌کند که ما می‌خواهیم راهپیمایی برگزار کنیم.

حوزه، استاندار، معاون استاندار، دفتر مقام معظم رهبری در قم و… مخالف برگزاری این راهپیمایی بودند، اما این روحانی به حرف هیچ کس گوش نکرد و کار خود را انجام داد؛ چرا این روحانی با احساسات پاک مردم و طلاب بازی کرد؟ چرا هیچ دستگاهی نیست که با او برخورد کند؟»
از دیگر تظاهرات‌ پرسر و صدایی، که روانبخش آن را مدیریت می‌کرد، می‌توان به تظاهراتی علیه آیت‌الله جوادی‌آملی اشاره کرد که روانبخش در آن پلاکاردی با شعار «ما بدون احمدی نژاد بهشت نمی‌رویم» را حمل می‌کرد!

روانبخش که در بیشتر مناظره‌هایش، همواره، هاشمی‌رفسنجانی را مورد مرحمت ویژه خود قرار می‌دهد، تلاش کرده خود را به عنوان یکی از اصلی‌ترین منتقدان هاشمی‌رفسنجانی در این سال‌ها مطرح کند. او حتی در جریان انتخابات مجلس نهم گفت: «اگر کسی هنوز هم از مواضع آقای رفسنجانی حمایت می‌کند، به نظر بنده اصولگرا نیست؛ چون همه چیز مشخص شده است.»

روانبخش که روزگاری در دفاع از احمدی‌نژاد، نامه‌های وی به بوش، مرکل و اوباما را به نامه پیامبر به خسروپرویز تشبیه کرده بود، در دو سال اخیر، هم وغم خویش را بر موضع‌گیری علیه مشایی و جریان انحرافی گذاشته و از دولت احمدی‌نژاد فاصله‌ای چشمگیر گرفته است. اظهارنظرهایی چون «گرانی‌ها توطئه‌ جریان انحرافی برای مقابله با رهبری است»، «مشایی همان باب است که باید بازداشت شود»، «جدیدترین حکمی که آقای اسفندیار رحیم‌مشایی از دست رییس‌جمهور دریافت کرده، تعابیر و تعاریفی دیده می‌شود که هر خواننده و شنونده‌ای را مبهوت می‌کند که به راستی این تعاریف مربوط به چه کسی است! اگر شخص کم اطلاعی بدون نام مشایی، این حکم را ببیند، شاید احساس کند که العیاذ بالله این حکمی است که خداوند برای امام معصوم صادر کرده است!

تعاریف به‌قدری سنگین است که آدمی تصور می‌کند مرحوم آسید علی آقا قاضی و آیت‌الله العظمی‌ بهجت و آیت‌الله‌العظمی‌ بهاء‌الدینی باید در برابر آقای مشایی زانو بزنند و شاگردی کنند!» نشان‌دهنده دیدگاه او به دولت است، اما از نظر نباید دور داشت که مساله اصلی روانبخش، به‌عنوان دبیر سیاسی هفته‌نامه «پرتوسخن»، با احمدی‌نژاد، نه با شخص او که با مشایی است، آن هم بعد از آنکه استاد، سخنان انتقادآمیزش از جریان انحرافی را آغاز کرد.

دلبسته مصباح و با ادب!

گرچه در کارنامه درسی و تحصیلی حمید رسایی، اثری از شاگردی مصباح‌یزدی دیده نمی‌شود و خود نیز تاکید کرده که هیچ‌گاه شاگرد مصباح نبوده، اما حضورش در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و تلمذ در درس شاگردان آیت‌الله، موجب نزدیکی و ارادتش به «استاد» شده است. حمید رسایی، که متولد مرداد ماه 1347 در تهران است، همواره به دفاع از اندیشه‌های مصباح پرداخته و کتاب «مصباح دوستان» نیز با نظارت و مدیریت او گردآوری و منتشر شده است.

رسایی را می‌توان هم ردیف روانبخش، به عنوان عنصر تندرو سیاسی و دلبسته به آموزه‌های مصباح دانست. او بعد از روی کارآمدن دولت نهم، به سمت مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی قم منصوب شد و در انتخابات مجلس هشتم از حوزه انتخابیه تهران به مجلس راه یافت.

رسایی از همان ابتدای ورودش به مجلس، تبدیل به یکی از اصلی‌ترین نمایندگان حامی دولت شد. هرچا پای نقد دولت در مجلس در میان بود، او در قامت یک مدافع حاضر می‌شد. او که در دولت نهم از مدیران این دولت در استان قم به شمار می‌رفت، از آغاز ورودش به مجلس، ساز مخالفت با نماینده مردم قم در مجلس، علی لاریجانی، را کوک کرد. او مخالفت با لاریجانی و سایر نمایندگان منتقد دولت را با سازماندهی تظاهراتی علیه لاریجانی و مجلس در قضیه وقف دانشگاه آزاد اسلامی به صورت عیان نشان داد. او در نطق‌ها و تذکراتش، تنها به دفاع از دولت اکتفا نمی‌کرد و گاه کار به جدال‌های لفظی و حتی فحاشی نیز کشیده می‌شد!

او در جریان انتخابات مجلس نهم نیز، دوشادوش سایر شاگردان مصباح، در جبهه پایداری حضور فعال داشت و توانست باردیگر به مجلس راه یابد. در سال‌های حضورش در مجلس، همواره، با نطق‌های جنجالی و گاه دور از ادب، خبرساز شد. از نطق علیه نمایندگان به دلیل انتخاب علی مطهری به عنوان نماینده مجلس در هیات نظارت بر مطبوعات گرفته تا نطق اخیر او علیه مهدی هاشمی و آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی که حتی موجب اعلام جرم دادستانی علیه او شد.

رسایی از طریق هفته‌نامه «9 دی»، که به گفته بسیاری از اصولگرایان تلاشی برای مصادره «حماسه 9 دی» به نفع جمعی محدود است، نیز بارها و بارها خبرساز شد؛ هفته‌نامه‌ای که تلاش می‌کند بدیل «پرتوسخن» در دولت اصلاحات شود و یک بار هم به دلیل همین تندروی‌هایش توقیف شد.

رفسنجانی علیه رفسنجانی!

ﺣﺠﺖ‌اﻻﺳﻼم حسین جلالی در فروردین 1341 در روستای کریم‌آباد رفسنجان متولد شد. از سال 1361 وارد حوزه علمیه کرمان شد و دروس دانشگاهی را از سال 1367 در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) آغاز کرد. در سال 1373، دوره عمومی موسسه را پشت سر گذاشت و مدرک کارشناسی معارف اسلامی را دریافت کرد. پس از آن وارد رشته تخصصی روانشناسی شد و در سال 1378 موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد در این رشته شد. چند سال بعد در آزمون دکترای روانشناسی شرکت کرد و تحصیل در این رشته را آغاز کرد.

ﺟﻼﻟﯽ، که از سال 78 ریاست دفتر آیت‌الله مصباح‌یزدی را بر عهده‌ دارد، ماجرای انتصابش به عنوان ریاست دفتر رییس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) را اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ روایت می‌کند: «اواﺧﺮ ﺳﺎل 1378 ﺑﻮد و ﺣﺪود دو ﺳﺎل از ﭘﯿﺮوزی اﺻﻼح‌طﻠﺒﺎن در اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت رﯾاست جمهوری دوم ﺧﺮداد ﻣﯽ‌ﮔﺬﺷﺖ. اﺻﻼﺣﺎت در اوج ﻗﺮار داﺷﺖ و ﺳﺨﻨﺮاﻧﯽ‌ها و ﺧﻄﺒﻪ‌های ﭘﺮﺷﻮر و آﺗﺸﯿﻦ و ﺑﺼﯿﺮت‌ﻣﺪاراﻧﻪ آﯾﺖاﷲ ﻣﺼﺒﺎح‌ﯾﺰدی درﺧﺼﻮص ﺑﯿﺎن ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺴﺎیل مهم همچنان ﺻﻮرت ﻣﯽ‌ﮔﺮﻓﺖ…

ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺟﻮﺳﺎزی‌ها، هتاکی‌ها و هجمه‌های ﻧﺎروای ﺑﺴﯿﺎری از ﺳﻮی ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت و رﺳﺎﻧﻪ‌های اﺻﻼح‌طلب در ﺳﻄﺢ ﮐﺸﻮر ﭘﯿﺮاﻣﻮن ﺗﺨﺮﯾﺐ ﻏﯿﺮاﺧﻼﻗﯽ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻋﻼﻣﻪ ﻣﺼﺒﺎح‌ﯾﺰدی ﺑﻪ‌ﻋﻠﺖ روﺷﻨﮕﺮی‌های ﻋﺎﻟﻤﺎﻧﻪ و اﻧﻘﻼﺑﯽ اﯾﺸﺎن ﺑﻪ ﺷﺪت اﻓﺰاﯾﺶ ﯾﺎﻓﺘﻪ و ﺟﺴﺎرت‌ها و ﺗﻮهین‌های ﻧﺎروا رو ﺑﻪ ﺗﺰاﯾﺪ ﺑﻮد… در آن اﯾﺎم، وﻗﺘﯽ اﯾﻦ اوﺿﺎع و ﺷﺮاﯾﻂ را دﯾﺪم، دﯾﮕﺮ ﺗﺎب ﻧﯿﺎوردم؛ ﭘﯿﺶ ﻣﺴوول وﻗﺖ دﻓﺘﺮ ﻋﻼﻣﻪ ﻣﺼﺒﺎح‌ﯾﺰدی رﻓﺘﻢ و ﮔﻔﺘﻢ: در ﮐﺠﺎی جهان رﺳﻢ است ﮐﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه (آﯾﺖ‌اﷲ ﻣﺼﺒﺎح‌ﯾﺰدی) را ﻣﯽ‌ﻓﺮﺳﺘﻨﺪ ﺧﻂ ﻣﻘﺪم و ﺳﺮﺑﺎزان در ﻋﻘﺐ ﺧﻂ ﻣﯽ‌ﻣﺎﻧﻨﺪ؟!

ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﺑﺎﯾﺪ در ﺳﻨﮕﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ و ﻓﺮﻣاندهی ﮐﻨﺪ، ﻧﻪ اﯾﻨﮑﻪ اﯾﺸﺎن ﯾﮏ ﺗﻨﻪ در ﺧﻂ ﻣﻘﺪم ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﻣﺎ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮدان اﯾﺸﺎن ﻣﺤﺴﻮب ﻣﯽ‌ﺷﻮﯾﻢ در ﭘﺸﺖ ﺻﺤﻨﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ و ﺑﻤﺎﻧﯿﻢ و اﯾﺸﺎن ﻏﯿﺮﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ ﻣﻮرد ﺗهاﺟﻢ و توهین‌ها ﻗﺮار ﮔﯿﺮﻧﺪ… ﺗﺤﻤﻞ اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﺮای ﻣﺎ ﺷﺎﮔﺮدان اﯾﺸﺎن ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ اﺳﺖ… ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ اﺟﺎزه ﯾﺎﺑﯿﻢ ﺗﺎ وارد اﯾﻦ ﻋﺮﺻﻪ ﺷﻮﯾﻢ ﺗﺎ از ﺷﺪت هجمه‌های ناروان ﻋﻠﯿﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻋﻼﻣﻪ ﻣﺼﺒﺎح‌ﯾﺰدی ﮐﺎﺳﺘﻪ ﺷﻮد… ﭘﺲ از اﺗﻤﺎم ﺳﺨﻨﺎن ﻣﻦ، ﻣﺴوﻮل وﻗﺖ دﻓﺘﺮ ﻋﻼﻣﻪ ﻣﺼﺒﺎح‌ﯾﺰدی، ﮐﻪ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻗﺒﻠﯽ ﻧﯿﺰ از ﻣﻦ داﺷﺖ، ﭘﺲ از ﺳﺨﻨﺎﻧﯽ، دﺳﺖ ﻣﺮا ﮔﺮﻓﺖ و اظهار داﺷﺖ ﻣﯽ‌ﺧﻮاهم در ﻣﻮرد ﻣﻌﺮﻓﯽ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﺴوﻮل ﺟﺪﯾﺪ دﻓﺘﺮ ﻋﻼﻣﻪ، ﺑﺎ آﯾﺖ‌اﷲ ﻣﺼﺒﺎح‌ﯾﺰدی ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻢ؛ ﻗﺴﻤﺘﺎن ﻣﯽدهم ﮐﻪ اﮔﺮ اﯾﺸﺎن اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع را ﭘﺲ از ﺑﺮرﺳﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺰ اﯾﻦ ﻣﺴوﻮﻟﯿﺖ را ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﺪ و ﻗﺒﻮل ﮐﻨﯿﺪ… ﻣﻦ ﺑﻪ اﯾﺸﺎن ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻻﯾﻖ اﯾﻦ ﻣﺴوﻮﻟﯿﺖ ﺧﻄﯿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ… و در اداﻣﻪ اﺳﺎﻣﯽ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻧﻔﺮ از ﭼهره‌های ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ را ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻨﻈﻮر، ﺑﻪ اﯾﺸﺎن ﮔﻔﺘﻢ و ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺮدم، اﻣﺎ اﯾﺸﺎن، ﺑﻌﺪا ﺧﺪﻣﺖ ﻋﻼﻣﻪ ﻣﺼﺒﺎح‌ﯾﺰدی رﺳﯿﺪ و ﻣﺮا ﻣﻌﺮﻓﯽ و در اﯾﻦ ﺧﺼﻮص ﺑﺎ اﯾﺸﺎن ﻣﺸﻮرت ﮐﺮد. ﭼﻨﺪی ﺑﻌﺪ، ﺑﺎ ﺗﺼﻮﯾﺐ ﺷﻮرای ﻣﻌﺎوﻧﺎن ﻣﻮﺳﺴﻪ آﻣﻮزﺷﯽ و ﭘﮋوهشی اﻣﺎم ﺧﻤﯿنی (ره)، اﯾﻨﺠﺎﻧﺐ به‌طور رﺳﻤﯽ ﺑﻪ‌ﻋﻨﻮان ﻣﺴوﻮل دﻓﺘﺮ آﯾﺖ‌اﷲ ﻣﺼﺒﺎح‌ﯾﺰدی اﻧﺘﺨﺎب و ﻣﺸﻐﻮل ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺷﺪم.»

حسین جلالی، در تمامی سال‌های ریاستش بر دفتر مصباح، در قامتی فراتر از یک رییس ‌دفتر ظاهر شد و تلاش کرد سخنگوی مصباح شود. او، که همواره بر اصالت رفسنجانی خود تاکید می‌کند، شدیدترین حملات را به هاشمی‌رفسنجانی کرده و معتقد است: «هاشمی فضای داخلی را ملتهب می‌کند و به‌طور دایم از کشورهای خارجی می‌خواهد فشارشان را بر داخل کشور بیشتر کند. هاشمی‌رفسنجانی بعد از تیره و تار کردن وضعیت کشور، آدم هایش را وارد عرصه می‌کند‏‏.»

او در جریان انتخابات مجلس نهم، به‌عنوان یکی از اعضای جبهه پایداری حضوری فعال در عرصه انتخابات داشت و بخت خود را برای ورود به مجلس از حوزه انتخابیه کرمان آزمود و نخستین همایش جبهه پایداری را نیز در همین شهر برگزار کرد. جلالی گمان می‌کرد، به‌دلیل سال‌ها فعالیت سیاسی‌اش و البته ریاست بر دفتر آیت‌الله، برای هم‌استانی‌هایش چهره‌ای شناخته شده است و برای رای آوردن کاری سخت پیش رو ندارد.

سایت شخصی او، تاثیرات سیاسی نامزدی جلالی را این گونه توصیف کرد: «متاسفانه علی‌رغم استعدادهای اقتصادی فراوان در استان کرمان، بسیاری از مردم این منطقه از وضعیت معیشتی و رفاهی مناسبی برخوردار نیستند و عموم نخبگان و کارشناسان، علت اصلی این نابسامانی و عقب‌ماندگی را در توافقات پشت پرده و همراهی برخی نمایندگان این استان با باندهای قدرت و ثروت می‌دانند. از همین رو ورود شخصیت‌های متعهد، متدین و جسور و شجاع، که مبارزات و جبهه‌گیری‌هایشان علیه زیاده خواهان بر همگان واضح و آشکار است، در عرصه نامزدی مجلس شورای اسلامی از این منطقه، می‌تواند خواب مافیای پیر و کهنه ثروت و قدرت در این استان و به تبع در سراسر کشور را پریشان کند و از استعدادهای نهفته و آشکار این استان در جهت رفاه مردم و پیشرفت آنان بهره‌برداری لازم را بنمایند. طبق شواهد و برآوردها پیش‌بینی می‌شود قبول این نامزدی از جانب دکتر جلالی همچون سونامی مهار نشدنی بر کاخ وابستگان هاشمی می‌باشد.»

خواب شیرین جلالی اما تعبیر نشد و او نتوانست، با وجود حضور فعالش در عرصه سیاسی در ایام انتخابات، از این حوزه انتخابیه به مجلس راه یابد. در ایام انتخابات اما جلالی مورد نقد بسیاری از اصولگرایان قرار گرفت؛ چه آنکه در بولتن تخریبی جبهه پایداری علیه جبهه متحد، که گفته می‌شد جلالی در تدوین آن نقش داشته است، از زبان مصباح‌یزدی، آیت الله مهدوی‌کنی، «دیکتاتور» نامیده شد و از سوی برخی رسانه‌های وابسته به او، حسین فدایی و علیرضا زاکانی با عمرسعد مقایسه شدند!

رییس دفتر آیت‌الله مصباح، هرازگاهی و به فراخور زمانه، نقل‌هایی ناب از «استاد» بیان می‌کند: «آقای احمدی‌نژاد تیرماه 84 به عنوان رییس‌جمهور انتخاب شدند و در شهریور دولت را تحویل گرفتند. در آن ایام آیت‌الله مصباح هر روز بعد از نماز صبح در بوستان علوی پیاده‌روی می‌کردند که برنامه هر روز ایشان بود. همان اوایل دولت، روزی بعد از نماز صبح که مشغول پیاده‌روی بودیم، یک مرتبه ایشان فرمودند: دو نفر آبروی آقای احمدی‌نژاد را خواهند برد. یکی از آنها آقای مشایی است.

این زمانی بود که یک ماه از دولت نهم گذشته بود و در آن زمان ما هنوز آقای مشایی را نمی‌شناختیم. چند روز بعد از این ماجرا در جلسه‌ای که آقای دکتر تهرانی، دکتر بی‌ریا و آقای روانبخش در دفتر ایشان حضور داشتند، آیت‌الله مصباح فرمودند: این آقای مشایی بالاخره احمدی‌نژاد را زمین می‌زند و من نگران او هستم. تا اینکه مساله حضور زنان در ورزشگاه ها مطرح شد.

به محض مطرح شدن این مساله، آیت‌الله مصباح به من گفت: سریعا به آقای دکتر تهرانی «که استاد اخلاق دولت بود» و دکتر بی‌ریا «که مشاور امور روحانیون دولت بود» زنگ بزن بگو بیایند اینجا. بعد دو نامه نوشتند و یکی را به آقای بی‌ریا و یکی را به آقای تهرانی دادند که از دو کانال حتما به دست آقای احمدی‌نژاد برسد.

ما از مضمون آن نامه اطلاع نداریم چون محرمانه بود و جایی ثبت نشده است؛ البته امیدوارم از سوی دولت در جایی ثبت شده باشد. ولی بعدا ایشان گفتند من در آن نامه، جریان انحراف را به آقای احمدی‌نژاد هشدار دادم و نوشتم اطرافیان شما، شما را به زمین خواهند زد. این گونه نبود که این مسایل به ایشان تذکر داده نشود.»

با تمام این اوصاف جلالی تلاش می‌کند هنوز بین احمدی‌نژاد و مشایی این گونه تفکیک قائل شود: «نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد لزوم تفکیک بین آقای احمدی‌نژاد و جریان انحراف است. عشق و علاقه احمدی‌نژاد به امام زمان(عج)، بر خلاف جریان انحرافی، مصنوعی و ساختگی نیست و به خاطر همین شیفتگی و البته از روی سادگی، بعضی از افراد را مورد تایید امام زمان می‌داند و گویا به یقین رسیده که اینها از اولیای خدا هستند.

یقین او نیز ناشی از جهل مرکب است که باید در این زمینه روشنگری کرد، اما تضعیف دولت و آقای احمدی نژاد، به صلاح نیست. خواسته مقام معظم رهبری هم نیست. بنابراین باید بین آقای احمدی‌نژاد و جریان انحرافی تفکیک کرد. جریان انحرافی را نقد کرد، اما از خدمات ارزنده دولت، که خدمات نظام است، نباید غافل شد.»

سخنگویان فرمانده

مروری گذرا بر مواضع شاگردان و دست‌اندرکاران موسسه علمی و پژوهشی امام خمینی(ره) نشان می‌دهد که این افراد تلاش می‌کنند همان نقشی را ایفا کنند که جلالی پیش از انتصابش به عنوان رییس دفتر مصباح‌یزدی بیان کرده بود: «به صحنه آمدن سربازان و پشت پرده رفتن فرمانده». نقد و گاهی تخریب هاشمی‌رفسنجانی و دولت اصلاحات، دفاع تمام‌قد از دولت تا پیش از جریان انحرافی و بعد از آن انتقاد از مشایی و جریان انحرافی و البته رهبری جریانی به نام «جبهه پایداری»، نقطه اشتراک تمام سربازان و شاگردان آیت‌الله در این سال‌ها بوده و به جز مقاطع حساس، یعنی انتخابات سال 84 و بعد از آن شروع ماجراهای جریان انحرافی، استاد شخصا به میدان نیامد و این شاگردان بودند که تلاش کردند سخنگویان تفکر استاد باشند.

به نظر می‌رسد با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری، شاگردان استاد، روزهای پرهیاهو و جنجالی در پیش خواهند داشت. بار دیگر نام هاشمی‌رفسنجانی به میان آمده است و جریان انحرافی نیز نماینده‌ای برای حضور در انتخابات خواهد داشت و همین وضعیت وظیفه شاگردان را سنگین‌تر خواهد کرد.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates