شواهد تاریخی، دوره ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ و دوران دموکراسی در ایران
تویتر سوسیال دموکراسی: بر اساس شواهد تاریخی، دوره ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را میتوان دموکراتیکترین سالها در تمام طول تاریخ ایران دانست. این دوره با سقوط رضاشاه و تبعید او آغاز، و با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط مصدق پایان یافت. در ادامه، ویژگیهای این دوره را بر اساس اسناد معتبر تحلیل میکنیم:
پس از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ و تبعید رضاشاه، ساختار دیکتاتوری او فروپاشید. محمدرضا پهلوی که جوان و فاقد اقتدار پدر بود، نتوانست کنترل کامل را اعمال کند. این خلأ، فضایی برای فعالیت نیروهای سیاسی مستقل ایجاد کرد. بسیاری از نخبگانِ تحصیل کرده، رجال سیاسی و روشنفکران ایرانی که در دوران رضاشاه تبعید یا منزوی شده بودند (مانند محمد مصدق، حسین فاطمی و اللهیار صالح)، به عرصه سیاست بازگشتند. حضور چهرهها، گفتمان دموکراسیخواهی و قانونگرایی را تقویت کرد.
از همان ابتدا نشانههای دموکراسی نوپا پدیدار گشت. آزادی مطبوعات و بیان رسمیت یافت. در این ۱۲ سال، ۵۸۸ نشریه فارسی و ۴۳ نشریه غیرفارسی در ایران منتشر شدند. مطبوعات اجازه داشتند به نقد دولت و دربار بپردازند و حتی احزاب مخالف، روزنامههای خود را داشتند. برای مثال، حزب توده روزنامه “راه آینده” را منتشر میکرد که به شدت به سیاستهای حکومت حمله میکرد. تنوع احزاب سیاسی چشمگیر بود، حداقل ۳۰ حزب و گروه سیاسی فعال شدند. برخلاف دوره رضاشاه، انتخابات مجلس با رقابت حزبی برگزار میشد. هرچند تقلب انتخاباتی در دوره مجلس هفدهم (اردیبهشت ۱۳۳۱) که مخالفان مصدق (با دخالت دربار و انگلیس) برنده شدند گزارش شد، اما رقابت سیاسی واقعی بود. دولتها از طریق مجلس مشروعیت مییافتند و مصدق دو بار با رای مجلس به نخستوزیری رسید. حتی انحلال مجلس در مرداد ۱۳۳۲ با رفراندوم عمومی انجام شد.
دستاوردهای دموکراتیک در این دوره ملموس و نمادین بود؛ ملی شدن نفت (۱۳۲۹) برجستهتربن آن بشمار میرود؛ این جنبش بزرگترین پیروزی مردمی علیه استعمار بود که با رهبری مصدق و حمایت مجلسین محقق شد. مهندسان ایرانی ثابت کردند میتوانند پالایشگاه آبادان را بدون حضور انگلیسیها اداره کنند.
جامعه مدنی تقویت شد، فهم و آگاهی سیاسی، در حال رشد بود و مشارکت اجتماعی معنا یافت. تشکلهای صنفی، اتحادیههای کارگری، انجمنهای دانشجویی و سازمانهای زنان فعال شدند. اتحادیه مرکزی کارگران و کشاورزان ایران (امکا) و کنگره کارگران نقش پررنگی در تحولات اجتماعی داشتند. فضای فکری جامعه تن به دگرگونی داده بود. فعالیت احزاب گوناگون موجب رشد بیسابقه آگاهی سیاسی شد. مردم با مفاهیمی مانند «استعمارستیزی»، «حاکمیت ملی» و «دموکراسی» آشنا شدند.
بیثباتی سیاسی نسبی در این دوره را نمیتوان نادیده گرفت؛ در این ۱۲ سال، ۱۹ کابینه توسط ۱۲ نخستوزیر تشکیل شد (میانگین عمر هر دولت: ۷.۵ ماه). بخشی از این بیثباتی نتیجه روند و تحول ارگانیکِ دموکراتیزه شدن جامعه بود اما بخشی دیگر ناشی از کارشکنی دربار و مداخلات خارجی بود. شاه و دربار با حمایت بریتانیا، دائماً علیه دولتهای مستقل (بهویژه مصدق) توطئه میکردند. برای مثال، در جریان قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱، شاه با پشتیبانی بریتانیا احمد قوام را به نخستوزیری منصوب کرد که منجر به کشتار مردم شد. در ماه منتهی به کودتا اختلاف مصدق با آیتالله کاشانی و همکاری برخی روحانیون با کودتاچیان (مانند سید محمد بهبهانی)، ضربه مهلکی به جنبش مردمی زد.
پایان تراژیک:
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با طرح خارجی(سازمانهای سیا/آمریکا و MI6 /بریتانیا) و اجرای داخلی(شاه، دربار، فضلالله زاهدی، برادران رشیدیان و بخشی از روحانیون) دولت مصدق را سرنگون کردند. این عملیات با نامهای پروژه آژاکس (آمریکا) و عملیات چکمه (بریتانیا) اجرا شد که پیامدهای آن؛ بازگشت دیکتاتوری شاه با تشکیل ساواک (۱۳۳۵) و مجلس فرمایشی بود که فضای سرکوب را حاکم کرد؛ مطبوعات و احزاب تعطیل شدند. تنها احزاب فرمایشی مانند “مردم” و “ملیون” مجاز شدند. دستاوردهای مردمی از بین رفتند؛ قانون ملیشدن نفت عملاً بیاثر شد و کنسرسیوم نفتی غرب، جایگزین آن گردید.
دموکراسی ناکام، اما الهامبخش: این دوره اگرچه با کودتای ۲۸ مرداد نابود شد، اما به عنوان اولین تجربه مردمسالاری در ایران معاصر، نشان داد؛ جامعه ایران ظرفیت مشارکت سیاسی و نهادسازی دموکراتیک را دارد و گروهای سیاسی مختلف میتوانند در برابر استبداد و استعمار متحد شوند. شکست این دوره نه به دلیل ناکارآمدی دموکراسی، بلکه به خاطر همدستی استعمار و استبداد داخلی بود. سالهای ۱۳۲۰–۱۳۳۲، طلوعی کوتاهمدت اما درخشان از دموکراسی در ایران بود که با چیرگیِ کودتا، رو به تیرگی نهاد و محو شد، اما چراغ راه جنبشهای بعدی برای آزادی و استقلال باقی ماند.

بررسی «وضعیت مردم ایران» در دوره ۱۳۲۰–۱۳۳۲ (پس از سقوط رضاشاه تا کودتای ۲۸ مرداد) در مقایسه با دوره پیشین (حکومت رضاشاه) نشاندهنده تحولات چشمگیر در دو حوزه فهم و آگاهی عمومی، و مشارکت اجتماعی-سیاسی است که در ادامه به مقایسه آنها میپردازیم:
دوره رضاشاه (۱۳۰۴–۱۳۲۰) جامعه تحت سیستم سرکوبگرانه قرار داشت. مطبوعات سانسور میشد، احزاب سیاسی غیرقانونی بودند، و آموزشها مبتنی بر تبلیغ ملیگرایی دولتی بود. مردم عمدتاً از حق مشارکت سیاسی محروم و تحت القائات ایدئولوژی حکومتی قرار داشتند.
با تبعید رضاشاه، فضای فکری ایران دگرگون شد. بازگشت نخبگان تحصیلکرده از خارج، انتشار ۵۸۸ نشریه مستقل، و فعالیت احزاب گوناگون موجب رشد بیسابقه آگاهی سیاسی شد.
در دوره رضاشاه نهادهای مدنی و صنفی غیرفعال یا دولتی بودند. هرگونه تجمع یا اعتراض با سرکوب مواجه میشد (مانند کشتار معترضان در مسجد گوهرشاد). پس از تبعید رضاشاه اتحادیههای کارگری (مانند اتحادیه مرکزی کارگران)، انجمنهای دانشجویی، و سازمانهای زنان فعال شدند.
اعتراضات و تظاهراتهایی مانند قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ (در حمایت از مصدق) با حضور صدها هزار نفر، نشاندهنده سطح بیسابقه مشارکت تودهای بود. انتخابات نسبتاً آزاد مجلس، امکان نمایندگی مردم را فراهم کرد و دولتها (از جمله مصدق) با رأی مجلس مشروعیت مییافتند.
در دوره رضاشاه تمرکز بر پروژههای نمایشی (مانند راهآهن شمال-جنوب) بدون توجه به معیشت مردم. فقر گسترده بهویژه در روستاها، مالیاتهای سنگین (مانند انحصار قند و شکر)، و وابستگی اقتصاد به درآمد نفت بود.
در دوره دوره ۱۳۲۰–۱۳۳۲ با چالشهای اولیه قحطی ۱۳۲۱–۱۳۲۲ ناشی از اشغال ایران توسط متفقین و سوءمدیریت دولت مواجه شد. ملیشدن نفت (۱۳۲۹) امید به خودگردانی اقتصادی را افزایش داد. درآمد نفت صرف برنامههای توسعه روستایی و ساخت مدارس و بیمارستانها شد. همچنین، صنایع کوچک محلی رونق یافتند. جنبشها و اتحادیههای کارگری برای افزایش دستمزدها و بهبود شرایط کار مبارزه میکردند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.