آیا هاشمی پاسخ زیباکلام را میدهد؟ هاشمی به دنبال صدور انقلاب نیست/ او دیگر به دنبال آرمانهای انقلاب هم نیست
مشرق: چرا حاضر نیستند بپذیرند که هاشمی بعنوان یک انسان از این حق برخوردار است که نخواسته باشد به آن ادبیاتی که سی، چهل سال پیش به آنها باور داشته، امروزه دیگر اعتقادی نداشته باشد؟
گروه سیاسی مشرق ــ صادق زیباکلام، تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب و مرد همیشگی میدان دفاع از آیتالله هاشمی بهرمانی(رفسنجانی) در شماره اخیر نشریه “آسمان” یادداشتی طولانی را با عنوان “کالبدشکافی یک تضاد” منتشر کرد.
او در این یادداشت به بهانه صحبتهای اخیر یکی از چهرههای کشور علیه هاشمی رفسنجانی به معرفی آیتالله 78 ساله به زعم خود میپردازد و در ادامه نسبتهای عجیبی و غریبی را به هاشمی مرتبط میکند.
او در این یادداشت اینطور مدعی میشود که هاشمی دیگر به دنبال آرمانهای انقلاب نیست و در ادامه این خصلتی ساختگی برای آیتالله هاشمی را مورد تقدیس قرار میدهد.
خوانش یادداشت این تحلیلگر اصلاحطلب سوالات مهمی را پیرامون شخصیت آیتالله هاشمی به ذهن متبادر میکند که شاید بهتر باشد آیتالله به آنها پاسخ دهد و موضع خود را با مجیزگویان پیرامون خود مشخص کند.
در ادامه گزیدههایی از یادداشت زیباکلام را میخوانید:
***
ــ این فقط آیتالله جنتی نبوده و نیست که آقای هاشمی رفسنجانی زحمت پاسخ دادن به وی را به خود نداده و نمیدهد. امروزه در کنار آقای جنتی میبایستی از آیتالله مصباح، سیداحمد علمالهدی، سیداحمد خاتمی، حمید رسایی، سیدحمید روحانی، جعفر شجونی و در مراحل بعدی از صف طولانی از اصولگرایان مکلا نام برد. از جناب حداد عادل گرفته تا جناب حسین شریعتمداری، مهدی کوچکزاده، سردار کوثری تا برسیم به ردههای دیگر که شامل عباس سلیمی نمین و این دست نمایندگان فکری جناح راست میشود. واقع مطلب آن است که از سال 84 که این روند به راه افتاده تا به امروز آقای هاشمی رفسنجانی به هیچیک از توهینها، تحقیرها و هتک حرمتها پاسخ نداده است.
ــ فراموش نکردهایم که در جریان انتخابات سال 1384 چگونه آقای احمدی نژاد و طرفدارانش آن موج گسترده و نیرومند ضد هاشمی رفسنجانی را به راه انداختند و با تمام توان سعی کردند که تصویر هاشمی را اینگونه برای تودهها و محرومان دربیاورند که او، خانوادهاش و اطرافیانش سمبل اشرافیگری، خوردن، بردن و سوء استفاده از بیتالمال هستند. و حالا احمدی نژاد قهرمان، این رابین هود اسلامی، آمده تا بساط اشرافیگری و زورگویی یا به قول آقای جنتی “گردن کلفتی” این باند خودکامه و متجاوز به بیتالمال را سرنگون کند و به جای آن سفره عدالت و رسیدگی به محرومین و مستضعفین را پهن کند.
ــ این هم حکایتی است که در جامعه مارکسیست زده ما، “گناه” هاشمی آن بود که میخواست “ایران را ژاپن اسلامی” نماید. واقعاً که جنایتی از این بیشتر قابل تصور نیست که یک نفر خواسته باشد ایران عقبمانده را به ژاپن تبدیل نماید.
بعد دوم خرداد شد. عباس عبدی و اکبر گنجی به همراه طیفی از دوم خردادیها یا اصلاحطلبان سرمست از باده پیروزی دوم خرداد و مغرور از اینکه کار تمام شده است، زدن هاشمی رفسنجانی را شروع کردند. در روزنامههای منتسب به دوم خردادیها سعی کردند تا با نقد به هاشمی خود را در هیبت روشنفکری، دگراندیشی و فرهیختگی درآورند. از دید یا به زعم اصلاحطلبان رادیکال، هاشمی رفسنجانی مسئول همه نابسامانیها و مصیبتهای بعد از انقلاب بود.
ــ علیرغم تفاوت و تنوع در گرایشات سیاسی تمامی مخالفین از منتهی الیه چپ تا منتهی الیه راست، تمامی آنها در یک وجه اساسی با یکدیگر مشترکند. جملگی آنها تندرو، رادیکال، افراطی و یا آرمان گرایانی ایدهآلیست هستند که هاشمی رفسنجانی را بزرگترین مانع تحقق آرمانهایشان میپندارند. بعلاوه جملگی خود را حقیقت مطلق و مطلق حقیقت میپندارند و غیر خود را باطل، منحرف، گمراه، وابسته، ترسو، فریب خورده و…
ــ هاشمی رفسنجانی در اساس فردی است معتدل، میانهرو، واقعگرا و واقعبین. او نه یک آرمانگراست، نه یک ایدهآلیست و نه به مدینه فاضلهای باور دارد.
او نه با فرهنگ، تمدن، کشور، ملیت، مردم و مذهب دیگری سر جنگ دارد و نه به دنبال صدور انقلاب به کشورهای دیگر و در سطحی گستردهتر به همه دنیاست. او حتی با غرب و آمریکا هم دشمنی ندارد. و نه اصراری دارد تا به جهانیان نشان دهد که ایرانیهای مسلمان از دیگران بالاتر، برتر و شایستهتر هستند.
ــ شاید حتی خود هاشمی هم نتواند به درستی و خیلی دقیق به ما بگوید او دقیقا از چه زمانی آن آرمانها و رویاهای انقلابی را پشت سر گذارده و وارد دنیای واقعیات میشود. اما یقینا این تحول اتفاق افتاده است. تماس با آمریکاییها در جریان مک فارلین در سالهای اواسط دهه 1360 و رفتن خیلی جدی به دنبال عادیسازی رابطه با آمریکا، بازگشایی دانشگاهها و عملا پایان بخشیدن به جریان انقلاب فرهنگی علیرغم مخالفت شدید دانشجویان رادیکال اسلامگرا و سایرین که همچنان به دنبال اسلامی کردن دانشگاهها و اسلامی کردن علوم انسانی بودند؛ و بالاخره و مهمتر از همه ترغیب و مجاب کردن مرحوم امام در پذیرش قطعنامه 598 و پایان دادن به جنگ با عراق، جملگی حکایت از این میکنند که او یقینا در همان سالهای نخست انقلاب از آرمانگرایی انقلابی به درآمده و وارد دنیای واقعیتها شده بود.
ــ جهتگیری اقتصادی ایشان بعد از جنگ و در نخستین دوره ریاست جمهوریاش تردیدی باقی نمیگذارد که او دیگر به دنبال آرمانهای انقلابی نیست.
ــ هاشمی رفسنجانی با هدف عادی سازی و تنشزایی با غرب در حقیقت اصل انقلابی تضاد با نظام سلطه را هم به چالش درآورده بود. او البته نه موفق شد اصلاحات اقتصادیاش را به ثمر برساند و نه توانست تحولی در تنشزدایی با غرب به وجود آورد. او به زحمت توانست روابط با عربستان و همسایگان عربمان در خلیج فارس را تا حدودی به سمت تنش زدایی و کاستن از دشمنیها سوق دهد. اما نه در عرصه عادی سازی رابه با آمریکا و نه حتی اروپا توانست موفقیتی به دست آورد.
ــ اگرچه خود او رسما و علنا به قطار دوم خرداد و اصلاحطلبی نپیوسته بود اما عقبه سیاسیاش در آن قطار جا خوش کرده بودند.
ــ میرسیم به آخرین نکته: ایران امروزی مملو از چهرهها و شخصیتهایی است که همچون آقای هاشمی رفسنجانی نه دیگر به ستیز و دشمنی با غرب باور دارند، نه معتقدند که ایران اسلامی یک مسئولیت جهانی دارد مبنی بر رهبری یک پیکار یا جهاد تاریخی علیه نظام سلطه و استکبار جهانی به رهبری آمریکا، و به جای همه این وظایف انقلابی، به فکر آزادی، دموکراسی، حاکمیت قانون و این دست خواستههاست. فیالواقع بجز اصولگرایان، آنهم بیشتر و عمدتا اصولگرایان تندرو، اساساً کسی دیگر به آن ادبیات و جهانبینی باور ندارد.
ــ چرا حاضر نیستند بپذیرند که هاشمی بعنوان یک انسان، از این حق برخوردار است که نخواسته باشد به آن ادبیاتی که سی، چهل سال پیش به آنها باور داشته، امروزه دیگر اعتقادی نداشته باشد؟
ــ عملکرد اصولگرایان و احمدی نژاد ظرف قریب به 8 سال گذشته در حقیقت به نفع جایگاه و اعتبار هاشمی رفسنجانی تمام شده.
ــ میماند این پرسش ساده: آیا هاشمی رفسنجانی آنگونه که اصولگرایان تندرو و افراطی آرزو میکنند و اصرار میورزند، تمام شده است؟ شاید حق با اصولگرایان تندرو باشد و هاشمی رفسنجانی از نظر سیاسی دیگر تمام شده باشد، و شاید هم تحولات آینده ایران نشان دهد که اصولگرایان تندرو در این باور که هاشمی را تمام شده تصور کرده بودند یک مقداری شتابزدگی به خرج داده بودند.
***
به گزارش مشرق، آیتالله هاشمی رفسنجانی که زمانی مقام معظم رهبری ایشان را رکن رکین نظام نامیدهاند و امام راحل نیز درباره ایشان فرمودند: “هاشمی زنده است چون نهضت زنده است”؛ شاید بهتر باشد به سؤالاتی که با خواندن یادداشت آقای زیباکلام درباره ایشان ایجاد شده پاسخ بدهند.
سوال اول: از آقای هاشمی این انتظار وجود دارد که پاسخ بدهند آیا واقعاً دیگر به دنبال آرمانهای انقلاب نیستند؟!
سوال دوم: تئوری ژاپنیزه کردن ایران در زمان طرح مورد تقبیح مقام معظم رهبری قرار گرفت. آیا آیتالله هاشمی رفسنجانی ادعای زیباکلام درباره قصد ایران برای ژاپنیزه کردن ایران تکذیب میکنند یا اینکه با سکوت خود، آنرا تلویحاً تأیید میکنند؟
سوال سوم: امام راحل ما “صدور انقلاب” را بعنوان یکی از اساسیترین خواستها و آرمانهای انقلاب اسلامی مطرح کردهاند. این در حالی است که مقام معظم رهبری نیز بارها و بارها بر این خواست انقلابی به انحاء مختلف صحّه گذاشتهاند. آیا آیتالله هاشمی رفسنجانی همچنان به بحث صدور انقلاب اعتقاد راسخ دارد یا اینکه آنها را وا نهاده و به کناری گذاشته است؟
و سوال چهارم: صادق زیباکلام جامعه ما را جامعهای مارکسیستزده معرفی میکند. از آیتالله هاشمی رفسنجانی این انتظار وجود دارد که بعنوان فرمانده جنگ تحمیلی علیه ایران اسلامی و یک کارشناس مبرّز مسائل دینی به این ادعا پاسخ بدهند و بگویند که آیا ایشان نیز همانند زیباکلام جامعه ایران را مارکسیست زده میدانند یا جامعهای اسلامی؟
پیام برای این مطلب مسدود شده.