تا ما توبه نکنیم، مذاکرات به نتیجه نمیرسد
خودنویس: بعضیها فکر میکنند که احتمالن به آمریکا برخورده که ما سی و خوردهای سال قبل سفارتش را اشغال کردهایم. یا در لبنان دویست سربازش را کشتهایم. حالا که رو در رو با ما نشسته داغش تازه شده است. یاد ادامۀ شعار مرگ بر آمریکا و پرچم خودش افتاده که ما لگد مالش میکردیم و آن را به آتش میکشیدیم. برای تلافی کردن، حالا در این مذاکرات، یواشکی دستش را از آستین فرانسه بیرون آورده و مشت محکمی به دهان ما کوبیده است
مذاکرات آنطور که انتظار میرفت به نتیجه برسند، بهنتیجه نرسیدند. حتی هاشمی رفسنجانی هم فکر میکرد که این مذاکرات به نتیجه برسند. به همین خاطر، بر اساس سنت و روال خودش، در آخرین دقایقِ مذاکرات، با بررسی همۀ جوانب، کلی لیلی خرجِ لالای رهبری کرد. در این سه روزِ مذاکرات، رادیوهایی که در چند سال گذشته، ده رهبر را دفن و صد ماجرای داغ را لحظه به لحظه گزارش کرده بودند، نه خوابیدند و نه گذاشتند ما بخوابیم. هر چه وزیر امور خارجه در دنیا بود بهجا و بیجا عازم ژنو میشدند، اما این مذاکرات کوفتیِ طلسم شده به نتیجه نرسیدند.
خیلی از سیاست ظریفِ ظریف خوشم آمد که گفت: «فاجعه نیست که به توافق نرسیم.» آدم نباید دست خودش را برای دشمن رو کند. دشمن پَهپه است. اگر ما به او چیزی نگوییم از کجا میتواند بفهمد؟ ما باید نشان بدهیم که انگار نه انگار که برای رفع تحریمها له له میزنیم. اما گویا این کفار بو برده بودند. خیلی پر رو بازی در میآوردند. جان به جان این غربیها بکنی پر حوصلهاند. وقتی هم گیر بدهند بد جور شمر میشوند.
بارانی کاترین اشتون را دیدید که چقدر قرمزتر از لباس شمر بود؟ فقط او نبود. خود اوباما وسط مذاکراتی که نفسها را در سینه حبس کرده بود اعلام کرد که در صورت حصول توافق در مذاکرات فقط کمی تحریمها را تخفیف میدهد! «کمی» کفاف کجای کار ما را میکند؟ ما یک عالمه تخفیفِ فوری و فوتی برای طرحهای لبنان و سوریه لازم داریم. خرج خود بشار اسد و کچه و بچهاش هم هست. تمام طرحهایی که در کشورهای همسایه داریم راکد ماندهاند. عربستان همه جا از ما پیشی گرفته است. خرج و خراجات داخل را هم که نگو و نپرس. همانوقت که اوباما کم مانده بود با ناخنهای دو انگشتش نشان بدهد که قدرِ کله پاچۀ یک ارزن تحریمها را تخفیف میدهد من بند دلم پاره شد و میخواستم فوری بنویسم و پیشبینی کنم که مذاکرات با این نوع تخفیفهای کنسانه و سخنرانیهای نماز جمعهای به نتیجه نمیرسند، اما ترسیدم که مبادا یکهو به نتیجه برسند و من سنگ روی یخ بشوم. در طی این سالها آدم دیده است که نه مذاکرات پیر درست و حسابیای دارند و نه طرفین مذاکره. آقا هم همین فکر را کرده بود که آن نطقِ: «بروید مذاکره کنید. اما من میدانم بینتیجه است» را ایراد فرمودند.
بعضیها فکر میکنند که احتمالن به آمریکا برخورده که ما سی و خوردهای سال قبل سفارتش را اشغال کردهایم. یا در لبنان دویست سربازش را کشتهایم. حالا که رو در رو با ما نشسته داغش تازه شده است. یاد ادامۀ شعار مرگ بر آمریکا و پرچم خودش افتاده که ما لگد مالش میکردیم و آن را به آتش میکشیدیم. برای تلافی کردن، حالا در این مذاکرات، یواشکی دستش را از آستین فرانسه بیرون آورده و مشت محکمی به دهان ما کوبیده است. در صورتیکه اینطور نیست. فرانسه حضرت امام(س) را خیلی از نزدیک دیده است و نطقهایش را سانسور نشده و دست اول شنیده است. حتی خودِ حضرتش را او آورده و تحویلمان داده است. متوجه «خدعه» هست و میداند که جمهوری اسلامی «بازیهای فریبکارانه» زیاد دارد. برای همین میترسد.
با خودش که فکر میکند میگوید که نه از آن دوران که اینها وقتکشی میکردند و برای خریدن وقت، مذاکرات را دور جهان میگرداندند و ما را میرقصاندند، نه از حالا که از ژنو جنب نمیخورند و تا سحر هر چه میگوییم موافقت میکنند. برای همین ترجیح داده تا تنور داغ هست هر چقدر نان که میشود بچسباند. لامصب اگر میگفت که غنی کردن بیست درصدی را بکنید ده و هفتاد و پنج صدم درصد باز هم میشد کاریش کرد اما یکهو آن را میخواهد تبدیل کنیم به پنج درصد! این غنیسازی پنج درصدی را بچههای عبدالغدیرخان در پاکستان در حیاط خانهشان با ماشین رختشویی انجام میدهند. ما با نوزده هزار سانتریفیوژ که نتیجه تحریمهاست چه کنیم؟
این حرفها باعث میشود که سرخی رئیسجمهور ما بزند بالا و بدون فوت وقت دوباره خط قرمز تعیین بکند.
حالا تا دور بعدی مذاکرات باید ببینیم آقا چه دوری بر میدارد.
پیام برای این مطلب مسدود شده.