مناظره سه روشنفکر درباره اعدامهای دهه 60
ایرانوایر: در روزهای گذشته، انتشار متن کامل سخنرانی «محمدرضا نیکفر»، پژوهشگر برجسته فلسفه سیاسی که 20 مهرماه امسال در جلسه بزرگداشت اعدامشدگان در شهر «کلن» آلمان ایراد شده بود، واکنشهای دامنهداری را برانگیخت. در مهمترین این واکنشها، «اکبر گنجی»، روزنامهنگار و فعال برجسته حقوق بشر نقدی مفصل بر سخنرانی نیکفر نوشت که با پاسخ وی روبهرو شد.
در ادامه «محمد سهیمی»، استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی نقدی مفصل در دو بخش، بر نوشته نیکفر نگاشت. به جهت اهمیت این مناظرههای مکتوب که در سایتهای «رادیو زمانه» و «گویا» منتشر شدهاند، «ایران وایر» کوشیده است چکیدهای از آنها را تنظیم و بازنشر دهد.
نظام کشتار به روایت نیکفر
محمدرضا نيکفر در سخنرانی که با عنوان «حقيقت و مرگ؛ به ياد اعدامشدگان دهه ۱۳۶۰» در رادیو زمانه بازنشر یافت، به تفسیر حقوق بشری «کشتار ۶۷ به مثابه نمودی از کشتارهای دهه ۶۰ و پس از آن» پرداخت.
وی تاکید کرده است که در این ماجراها، «حقيقت کشتهشدگان، آن حقيقت معيار و پايدار، دگرانديشی آنان بوده است. اين دگرانديشی به شکلهای مختلفی به بيان آمده؛ در مواضع سياسی مختلفی که در تغيير و در مسير پختهتر شدن بوده است. حاکمان جديد جزمیانديشترين و به لحاظ قدر تاريخی آگاهی، ناآگاهترين بخش جامعه ايران بودند در حالی که دگرانديشان، پويايی، آگاهی و فرهنگ بحث و نقد را نمايندگی میکردند. داوری تاريخی در مورد آنان بايستی با اين قدر و مقام و قابليت آنان انجام شود. نه اين که در سياستورزی خام و ناشی بودند، خامطبعیشان به استبداد برمیگشت و اين که فرصت تجربه و دانشاندوزی نداشتند، که اگر داشتند، از همه پيشتر بودند.»
به باور نیکفر، «رژيم تازه در صدد آن بود که انقلاب را به تمامی، به نام خود ثبت کند»، «ولايت مطلقه، تحمل کسی را نمیکند که سرسپرده مطلق نباشد» و در چنین وضعیتی، «اعدامشدگان طاغی بودند. نفس طغيانشان درست بود چون عليه ناراستی بود.»
وی با تاکید بر این که «اين قربانيان به ترحم نياز ندارند»، به موقعیت برخی چهرهها توجه و یادآوری کرده که آیتالله منتظری که به عنوان چهرهای موجه و حتی قهرمان آزادی در این ارتباط شناخته شده،در نهایت «انسان دلرحمی بود، از قماش خمينی و گيلانی و لاجوردی نبود. او دلش به رحم آمده بود ولی فکر او بسی دور بود از اين که به رسميت بشناسد حق مخالفت را، حق دگرانديشی را و حقی که قربانيان بر بنياد آن به مقابله با رژيم برخاسته بودند. هستند کسانی از عوامل رژيم از دهه نخست پاگيری آن که اينک درباره کشتار تابستان ۶۷ ابراز تأسف میکنند. اين تأسف آنان به چه برمیگردد؟ فقط به اين برمیگردد که دوباره محاکمه کردند کسانی را که پيشتر محاکمه کرده بودند و دوباره محاکمه کردند تا اين بار آنان را بکشند؟ فقط همين؟ اشکالی فنی در کار بوده است؟ سانحهای رخ داده در کارخانه نظام؟ کسانی را شتابزده انداختهاند در چرخ گوشت؟ پيدا کنيد کارگزار بیاحتياط را! کشتهشدگان از آن روز اول گرفته تا روزهای خونين کهريزک و پس از آن، همه با احتياط کشته شدهاند؛ احتياط نظام برای آن که هيچ دگرانديشی ابراز وجود نکند. نظام، نظام کشتار است؛ کشتار عارضه آن نيست، نقص فنی آن نيست.»
نیکفر در بخش پایانی نوشته خود تاکید کرده که «اگر حقيقت مرگ در دهه سياه ۱۳۶۰ حق دگرانديشی و مخالفت بوده است، پس يک سنجه آزادیخواهی حقيقی اذعان به اين حقيقت است.»
نظام کشتار از دیدگاه گنجی
در واکنش به این سخنرانی، اکبر گنجی در نوشتهای با عنوان «جمهوری اسلامی: رژیم کشتار؟» به برررسی خشونتهای دهه 60 پرداخت.
گنجی در مقدمه بحث خود با اشاره به سه درگیری داخلی ابتدای انقلاب در کردستان، گنبد و آمل، ورود سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به فاز نظامی و همکاری این سازمان با دولت عراق در جریان جنگ با ایران، نوشته است که این سازمان تا پیش از اعدامهای سال 67 «فقط و فقط 69 هزار تن از نظامیان ایرانی را در جبهههای جنگ کشتهاند».
وی با اشاره به اعدام 3700 نفر در سال 67، نوشته که برخی از این زندانیان از حمله مجاهدین به ایران باخبر بوده و قصد مشارکت داشتهاند.
گنجی در ادامه به دوران خامنهای پرداخته و افزوده است: «تعداد مخالفانی که در طی دوران بلند رهبری او کشته شدهاند(از جمله کشته شدگان جنبش سبز)، احتمالاً نباید از 600- 500 تن تجاوز کند.» که به تعبیر گنجی، از خیلی حکومتهای دیگر کمتر بوده است.
وی با این مقدمه به تفاوتها و شباهتهای دوران خامنهای و خمینی پرداخته و تاکید کرده که «نحوه مجازات مخالفان عضو سازمانهای تروریستی با کسانی که مبارزه مسالمت آمیز میکنند، غالبا متفاوت است».
گنجی همچنین با اشاره به استدلالهایی چون «قرار داشتن کشور در شرایط جنگ- آن هم جنگی 8 ساله- یا عدم جنگ، در افزایش و کاهش خشونت بسیار موثر است»، «جاسوسی در تمامی کشورهای دموکراتیک و غیر دموکراتیک جرم است» و «جمهوری اسلامی تا سالهای پس از 62- 61 هنوز به عنوان یک رژیم سیاسی تثبیت نشده بود و پس از سرکوب مخالفان، توانست استقرار یابد»، تاکید کرده که «در خصوص تراژدی خشونتهای دهه 60، روشن است که طرفین دروغهای بسیار گفته و میگویند».
وی بر همین مبنا نیکفر را سرزنش کرده و از او خواسته که به کشته شدن نظامیان و غیرنظامیان توسط سازمان مجاهدین هم واکنش منفی نشان دهد و از بازسازی یک طرفه تاریخ خودداری کند.
گنجی همچنین تاکید کرده که «همه اعدامشدگان صرفا به جرم دگراندیشی اعدام نشدهاند. بعضی از آنها علاوه بر دگراندیشی، در عملیات مسلحانه و ترور هم شرکت کرده بودند. میتوان احتمال داد که همه مخالفانی که خشونت در مورد آنها اعمال شد “پویایی، آگاهی و فرهنگ بحث و نقد” را نمایندگی نمیکردند. رژیم با آن نوع دگر اندیشی که تصور کند موجودیتش را تهدید نمیکند لزوما برخورد خشونتآمیز نمیکند. رژیم موجود، انتخابات رقابتی با مشارکت محدود بخشی از طیف نیروهای سیاسی ایران و با تحمیل نظارت استصوابی هم برگزار میکند. نتایج این انتخابات لزوما و همیشه از پیش مشخص نیست، سطحی از مخالفت و صداهای متعدد در آن تحمل میشود، رسانهها و عرصه فرهنگی تا حدی چند صدایی و متنوع است و … . رژیم فقط ماشین کشتار دگراندیشان نیست.»
وی در توصیف وضعیت کنونی ایران تاکید کرده که در حال حاضر «صدها روشنفکر دگراندیش در داخل ایران در حال ابراز وجودند» و به معرفی یکی از مصداقها هم پرداخته است: «روشنفکر برجسته و سکولار، «خشایار دیهیمی»، یکی از زندانیان سیاسی دهه 60، حدود 150 کتاب به فارسی برگردانده و منتشر کرده است. تمامی آثار او، بدیل جمهوری اسلامی و ولایت فقیه هستند. چرا “منطق رژیم کشتار” در مورد او به کار نمیافتد و همچنان زنده است؟»
وی از اجازه انتشار آثار و ترجمههای نیکفر، «حسین بشیریه»، «آرش نراقی» که با حمایتهایی چون کاغذ و زینک دولتی همراه بوده و ساخت فیلم توسط «اصغر فرهادی» به عنوان شواهدی دیگری برای ماشین کشتار نبودن حکومت ایران یاد کرده است.
پاسخ به اکبر گنجی
در واکنش به نوشته گنجی، نیکفر در یادداشتی با عنوان «مشکلِ گرفتاری در جبرِ گُسلِ زندگینامهای» به نقد دیدگاه گنجی پرداخت و یادداشت او را شوکآور خواند.
وی با اشاره به این که گنجی سرکوب شدن مخالفان را نتيجه کار خودشان دانسته، تاکید کرده که مخالفان عمده رژيم «همه در اين امر مشترک بودند که ولايت خمينی را برنمیتافتند». ولی گنجی بدون توجه به این مسایل، «در بيان هويت مخالفان، فقط سياهنمايی کرده و در برابر، تا توانسته به رژيم امتياز داده است و آن را موجودی تلقی کرده که در تنگنا قرار داشته و بدون اراده و آگاهی، و فقط به صورت واکنشی، به ميزانی محدود خشونت ورزيده است.»
وی در نقدی صریحتر نوشته است: « منتقدان اصلاحطلب حکومت که به تدريج پس از مرگ خمينی سربرآوردند، عادت کردهاند که در زمين خالی بازی کنند. آن گاه که پشت کرسی خطابه قرار گرفتند، پنداشتند سخن گفتن با آنان آغاز شده است. اين بينش و انصاف را نداشتند که ببينند صدايشان اگر شنيده میشود، در درجه نخست به اين دليل است که صداهای ديگر در گلو خفه شده است. نسلی قلع و قمع شد، عدهای را کشتند، عدهای را در زندان درهمشکستند، به عده کثيری بيکاری، فقر و بیسروسامانی تحميل کردند و جمع بزرگی را از کشور فراری دادند. آنگاه فرزندان امام آمدند و برخی از آنان باسواد، نويسنده و روشنفکر شدند. جای خوشحالی است که به انتقاد از ولی نعمت خود پرداختند. به اين خاطر بايد تحسين و تشويق شوند اما خوب است در نظر گيرند همان کرسی که بر آن نشستهاند، پايههايی در خون دارد.»
نیکفر در تبیین مختصات رژیم ایران، تاکید کرده است: « الهيات سياسی که دستگاه نظری حکومت اسلامی را میسازد، یک ايدئولوژی مرگآور است. سرمايهداری جمهوری اسلامی سرمايهداری نظامی-مافيايی است و کادرهای رژيم، همقَسمان يک باند تبهکار و يک فرقه متعصباند.»
وی افزوده است: «رژيم، تلاش عظيمی برای پاک کردن حافظه مردم و پر کردن آن با محتوايی تحريفآميز، سانسور، فشارهای بازجويان و اعترافهای تلويزيونی کرده است.»
او از نوشته اکبر گنجی به عنوان نمونهای یاده کرده تا نشان دهد «رژيم تا چه حد در تحريف رخدادهای پس از انقلاب موفق بوده است» به گونهای که «کسی چون او هم که خوشبينانه انتظار میرود که بداند، گرفتار جبرِ گسلِ زندگینامهای است.»
وی نوشته خویش را با این کنایه به اکبر گنجی به پایان برده است: «تاریخ خمینیستها مثل تاریخ فرانکیستها به بقای خود ادامه خواهد داد، حتّی زمانی که قدرت از دست این جماعت خارج شود.»
ضلع سوم گفتوگو
این مناظره مکتوب اما ضلع سومی هم پیدا کرد و «محمد سهیمی» در نوشتهای با عنوان «آقای نیکفر، چه کسی خشونت را شروع کرد و چرا؟» وارد بحث شد.
وی با انتاد از این که نیکفر در نوشته خویش پیرامون ماشین کشتار، عملا چهرههایی چون خمینی، «سعید امامی»، «سعید مرتضوی» و «اسدالله لاجوردی» را در کنار «منتظری»، «بازرگان»، «خاتمی»، «کروبی»، «موسوی»، «سروش» و … مینشاند، نوشته است: «این یکدست سازی به درد روضهخوانها میخورد، ولی نه یک مورخ و جامعهشناس.»
سهیمی هم مانند اکبر گنجی به کشتن نظامیان ایرانی توسط سازمان مجاهدین خلق اشاره کرده و با روایت بخشهایی از فعالیتهای حزب دموکرات کردستان در زمان فعالیت دولت بازرگان و همکاری با دولت عراق، مخالفان جمهوری اسلامی را آغازگر خشونتها در دهه 60 دانسته است.
وی تاکید کرده که «این گونه اقدامات در آمریکا هم جرم بوده و به شدت مجازات میشوند. کدام کشور دموکراتیک یا دیکتاتوری به نیروهای مزدور دشمن متجاوز، دسته گل تقدیم میکند؟ همه چیز به فرهنگ سیاسی و اخلاقی منتشر شده یا نشده آقای نیکفر باز میگردد که مطابق آن، مزدوری و جاسوسی و به فرمان صدام حسین جنگ داخلی راه انداختن، دگراندیشی درستکار و گسترش روشنگری معنا میشود.»
سهیمی در بخش دوم نوشته خویش هم به طور عمده به دفاع از نوشته و سوابق فعالیتهای اکبر گنجی پرداخته است.
پیام برای این مطلب مسدود شده.