04.03.2014

وقتی میرحسین پرونده ظریف را به وزارت اطلاعات فرستاد

ظریف از قول سفیر شوروی به تهران می‌گوید که اگر قطع‌نامه ۵۹۸ پذیرفته نشود، تا دو روز دیگر قطع‌نامه‌ای کمرشکن با حمایت این کشور به تصویب خواهد رسید. خمینی به نوشیدن جام زهر رضایت می‌دهد اما…

بخش تحلیل خودنویس: انتشار کتاب آقای سفیر دریچه‌ای تازه به یکی ناشناخته‌ترین سیاستمداران جمهوری اسلامی می‌گشاید. کسی وقتی به آمریکا می‌آید، جوانان بسیاری می‌خواهد در کنارش عکس یادگاری بیاندازند. در ماه اسفند، «آقای سفیر» را بهتر معرفی خواهیم کرد. بخش اول این سلسله‌ یادداشت‌ها را در این لینک بخوانید.

«به تدریج با حضور در این کنفرانس‌ها بر تجربیات بخش بین‌الملل افزوده می‌شد که متاسفانه همین باعث شد گروهی فکر کنند ما باندی عمل می‌کنیم. پس از این‌که آقای دکتر خرازی وزیر شدند، این به اصطلاح باند نیز تکمیل شد. چیزی که بعدها توسط یکی از اساتید دانشگاه تهران “باند نیویورک” لقب داده شد».[۱]

سخنان بالا را محمدجواد ظریف در کتاب «آقای سفیر» بیان کرده است.

«باند نیویورک» نامی است برای گروهی از کارکنان وزارت خارجه که چهره‌های نام‌آشنایی در جمهوری اسلامی منتسب به آن هستند. حساسیتی که در میان بسیاری از سیاست‌مداران جناح‌های دیگر جمهوری اسلامی به اعضای این باند وجود دارد، بر خلاف ادعای ظریف که می‌گوید «مشکل با -به اصطلاح- باند نیویورک از زمانی که بنده معاون وزارت خارجه بودم آغاز شد»[۲]، به چند سال پیش‌تر و سال‌های آخر جنگ هشت‌ساله‌ی ایران و عراق بازمی‌گردد.

ایرانی‌ها به خوبی «کمردرد کیهانی» وزیر جدید امور خارجه جمهوری اسلامی را در ماه‌های آغازین مذاکرات هسته‌ای ژنو به یاد دارند؛ این دردسرها برای ظریف نه جدید است و نه جدی. پیش‌تر هم تیترهایی چون: «گروهی که به باند نیویورک در وزارت خارجه معروف‌اند در جاده چالوس یک ایستگاه جاسوسی درست کرده‌اند که اطلاعاتش مستقیم به وین می‌رود».[۳]، او را وادار کرد که به قول خود، کارهای دیگر را رها کند و دایم مشغول نوشتن پاسخ به این گزارش‌ها شود (۱۹۰)، مشکل او اما از سال‌ها پیش شروع شده بود.

چهره‌ای اسرارآمیز با نام محمد جعفر محلاتی، آخوندی ثروتمند که به دست ناصر مکارم شیرازی معمم شد اما در ایالات متحده با کت و شلوار در مجامع سیاسی شرکت می‌کند، از اعضای باند نیویورک است که در کتاب وزیر امور خارجه کنونی جای خاصی دارد. ظریف می‌گوید: «ناگهان به دلایلی که برای بنده نیز مشخص نیست، به ماموریت آقای [محمد جعفر]محلاتی در سازمان ملل متحد خاتمه داده شد. پیش‌تر از این گفته بودم که سفر کا.گ.ب به ایران با افول افرادی مثل آقای دکتر [جواد] لاریجانی و محلاتی همراه شد».[۴]

وی ادامه می‌دهد: «البته پس از عزل بازنگشتند و در آمریکا تحصیلات‌شان را ادامه دادند و دکترایشان را گرفتند و همان‌طور که عرض کردم الان در رفت و آمد هستند»[۵] ظریف فراموش می‌کند که بگوید محلاتی پس از بازگشت به ایران، بازداشت شد، اندکی بعد رفت و دیگر بازنگشت. وی دارایی‌های خانوادگی را نیز که مسوول اداره‌ی آن‌هاست، از راه دور هدایت می‌کند.

محلاتی سرپرست نمایندگی نیویورک در زمان مذاکرات آتش بس ایران و عراق بود و دو ماه بعد از مذاکرات ناگهان عزل شد.

اگر کمی به عقب بازگردیم، به گفته‌ی «آقای سفیر»، قرار بود که به دلیل عدم پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی، قطع‌نامه‌ای شدیدتر علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل صادر شود. ظریف مدعی است که شوروی ناگهان موضع مخالف خود را نسبت به صدور چنان قطع‌نامه‌ای تغییر داد و سفیر این کشور در سازمان ملل، به شخص ظریف این موضوع را اطلاع داد.

او می‌گوید: «فکر می‌کنم در اواخر ماه فوریه [۱۹۸۸] نماینده شوروی به بنده گفت: ما از مرکز دستورالعمل داریم که روز دوشنبه یعنی در جلسه بعدی اعضای دایم [شورای امنیت سازمان ملل متحد] مقاومت‌مان را متوقف کنیم و قطع‌نامه پیش خواهد رفت»[۶]

ظریف ادامه می‌دهد: «من در نمایندگی ایران مسوول امور جنگ بودم و حتی در زمانی که آقای دکتر  [سعید] رجایی [خراسانی] یا آقای محلاتی حضور داشتند، بنده در رده بعد از سفرا مذاکره می‌کردم. ما این موضوع را به تهران گزارش دادیم».[۷]

ظریف می‌گوید همان موقع نامه مفصلی به امضای جواد مادرشاهی تدوین کرد و در حالی که جواد لاریجانی و محمد جعفر (امیر) محلاتی به برزیل رفته و غایب بودند، نامه را فرستاد. وی تاکید دارد که شخص روح‌الله خمینی اجازه این کار را داده بود اما آن‌چه یک علامت سوال در کارنامه‌ی سیاسی او بود، نه نوشتن نامه بدون اجازه ولی فقیه سابق، بلکه اتهامِ ارائه اطلاعات دروغ به تهران است.

اندکی پس از این اتفاق، کا.گ.ب شوروی هیاتی رسمی را به ایران اعزام می‌کند تا به مقامات جمهوری اسلامی درباره «خیانت» نمایندگی نیویورک گزارش دهد. ظریف می‌گوید: «از کا.گ.ب شوروی هیاتی را به ایران اعزام کرده بودند. به “طرف مذاکره”‌شان می‌گویند که نمایندگی نیویورک به شما خیانت کرده است زیرا ما به نماینده شما گفته بودیم که در مقابل قطع‌نامه دوم مقاومت می‌کنیم اما آن‌ها این نامه را نوشتند»[۸]

ظریف در جملات بالا مقاماتی را که «طرف مذاکره» با هیات شوروی بودند معرفی نمی‌کند اما می‌گوید که سه هفته پیش از آن و در نخستین نماز جمعه پس از نامه پذیرش قطع‌نامه، «یکی از افراد بسیار برجسته انقلابی که متعلق به جناح چپ و سخنران قبل از خطبه نماز جمعه تهران بودند، در جایی از صحبت‌هایشان حرف آمریکا‌یی‌ها را می‌زنند که این نامه کار  محلاتی است و اجازه از تهران نیست»[۹] به گفته‌ی وی، این فرد برجسته کسی نبود جز سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور وزیر کشور کابینه دوم میرحسین موسوی.

آن سوی تر محلاتی که در جریان مذاکرات آتش‌بس با عراق، در ارتباط با اکبر هاشمی رفسنجانی بود، به وی گزارش مستقیم می‌داد. رفسنجانی در کتاب خاطراتش می‌نویسد: «اول شب آقای محلاتی آمد و وضع مذاکرات ژنو را گفت؛ خوب نیست و عراقی‌ها سرسختی و بهانه تراشی می‌کنند. آقای خامنه ای آمدند که شب را اینجا بمانند. درباره وضع دولت و سیاست‌های اقتصادی و روابط خارجی، ارتش و سپاه مذاکرات طولانی داشتیم. احمدآقا را هم خبر کردیم. درباره موضع گیری امام و مسائل جاری اختلافی و تعیین مرجع از طرف ایشان برای سیاست‌گذاری کلی در امور کشور مذاکره کردیم… آخر شب آقای محلاتی تلفنی اطلاع داد که دبیرکل [سازمان ملل] با اعضای شورای امنیت مذاکره کرده و به اتفاق از او خواسته اند در اجرای قطعنامه ۵۹۸  قاطعیت به خرج دهد و بنا است تصمیم بگیرد و ابلاغ کند».

حوادث به گونه‌ای پیش می‌رود که محلاتی را به ایران فرا می‌خوانند و علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت تصمیم می‌گیرد تا ظریف را به عنوان سرپرست نمایندگی نیویورک بفرستد. محتشمی‌پور با این کار مخالف کرده و در هیات دولت می‌گوید: «این فرد آمریکایی است و نمی‌تواند برود»[۱۰]

ظریف که معتقد است شوروی می‌خواست تیمی که بعدها باند نیویورک نام گرفت را از بین ببرد[۱۱] و البته دلیلی برای این اعتقاد خود نمی‌آورد، می‌گوید که میرحسین موسوی نخست وزیر وقت پس از این‌که در جلسه هیات دولت موضوع ارتباط ظریف با آمریکایی‌ها مطرح شد: «تصمیم گرفتند موضوع را به وزارت اطلاعات بفرستند تا بررسی شود».[۱۲]

ظریف می‌گوید جواب وزارت اطلاعات به آن پرونده ‌را هرگز «نفهمید»[۱۳] اما آن‌چه واضح است، در همین بحبوحه زندگی روح‌الله خمینی به پایان رسیده و ظریف با حمایت علی‌اکبر ولایتی و پافشاری کمال خرازی، دوباره راهی نیویورک می‌شود.

خرازی که با هر سه خاندان خمینی، خاتمی و خامنه‌ای نسبت فامیلی دارد، به گفته‌ی ظریف «برای اولین بار» از رهبر جدید جمهوری اسلامی اجازه می‌گیرد تا «با افراد مختلف آمریکایی به جز مقامات رسمی دولتی صحبت و گفت‌وگو کند».[۱۴] این گفت‌وگوها آغاز تشکیل لابی‌های قدرتمندی به نفع جمهوری اسلامی شد که هم‌اکنون به کار خود در ایالات متحده ادامه می‌دهند.

هر چه هست، ظریف تمامی اتهامات را دروغ می‌داند و می‌گوید: «تمام این دروغ‌ها در مورد بنده از یک منبع سرچشمه می‌گرفت. من تمام سوابق این‌ها و دلایلش را در مواقع مختلف پیدا کرده‌ام، اما چون محرمانه است عنوان نمی‌کنم».[۱۵]

شاید گوشه‌هایی از آن‌چه که برای «آقای وزیر» محرمانه است، در ادامه‌ی بررسی «آقای سفیر» و رجوع به سایر دوستان شاغل در «دار و دسته‌ی نیویورکی‌ها»، اندکی روشن‌تر شود.

۱. محمدمهدی راجی؛ آقای سفیر، گفت‌وگو با محمدجواد ظریف؛ نشر نی(۲۰۱۳)؛ نسخه منتشرشده توسط فارسی‌بوک لندن، ص ۱۲۱

۲. همان صفحه

۳. صص ۱۸۷ و ۱۸۸. مربوط به گزارش صفحه اول روزنامه کیهان با تیتر «اینجا چاران است، با ما به سی.تی.بی.تی بیایید»، سوم اردیبهشت ۱۳۸۱

۵ و ۴. ص ۱۰۵

۶. صص ۸۱ و ۸۲

۷. ص ۸۲

۸. ص ۸۵

۹ و ۱۰. ص ۸۴

۱۱. ص ۸۶

۱۲ و ۱۳. ص ۱۰۶

۱۴. ص ۱۰۸

۱۵. ص ۱۹۴

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates