18.03.2014

خاطره شنیدنی ظریف از همراهی با سعید امامی

خودنویس: ظریف از زمانی می‌گوید که به همراه سعید امامی و سیروس ناصری در سازمان ملل تصمیم گرفتند تا با تعریف داستان بزبزقندی، «مشت محکمی به دهان استکبار» بکوبند.

بخش تحلیل خودنویس: انتشار کتاب «آقای سفیر [2]»، دریچه‌ای تازه به یکی ناشناخته‌ترین سیاستمداران جمهوری اسلامی می‌گشاید. کسی وقتی به آمریکا می‌آید، جوانان بسیاری می‌خواهد در کنارش عکس یادگاری بیاندازند. در ماه اسفند،تلاش کردیم تا «آقای سفیر» را بهتر معرفی کنیم. بخش اول [3]، دوم [4] و سوم [5] این سلسله‌ یادداشت‌ها را از دست ندهید.

محمدجواد ظریف در جای‌جای کتابش به اشتباهات نمایندگان ایران در سال‌های نخست پس از انقلاب و بی‌تدبیری آن‌ها در مجامع جهانی اشاره می‌کند. عدم وجود تخصص، تجربه و سواد کافی در بسیاری از موارد مانند دوران حساس جنگ ایران و عراق، ضررهای جبران ناپذیری به کشور وارد کرده است.

به گفته‌ی ظریف، در میان نمایندگان نظام تازه‌تاسیس جمهوری اسلامی، «اکثر افراد دیپلم داشتند و بالاترین مدرک‌شان لیسانس بود». وی تاکید می‌کند: «آن‌قدر این دوستان دیپلمه در خارج از کشور لیسانس گرفتند که آقای مهندس موسوی در زمان نخست وزیری‌اش، درس خواندن دیپلمات‌های ایرانی را در خارج از کشور ممنوع کردند».

ظریف می‌افزاید: تمام این افراد که «مقام پوششی نیز داشتند» در سال اول دانشگاه و در حالی که زبان انگلیسی را خوب نمی‌دانستند، سفیر یا دبیر جمهوری اسلامی می‌شدند. [۱]

ظریف ادامه می‌دهد: «در ۱۰ سال اول انقلاب، وزارت خارجه کاملا ناتوان و بدون نیرو بود. افراد انگشت‌شماری زبان انگلیسی می‌دانستند و تعداد بسیار کمی از دوستان بودند که اصلاً متوجه باشند سازمان ملل متحد چیست، آن هم نه در حد تخصص، در حد عمومی».

برای مثال، وی می‌گوید زمانی که سیدعلی خامنه‌ای رییس جمهوری وقت در سال ۱۳۶۷ به نیویورک سفر کرد، مترجمی که با خود برده بود، زبان انگلیسی‌اش «برای شنوندگان آمریکایی اصلاً مفهوم نبود».[۲]

ظریف به خودش اشاره کرده و می‌گوید: «در دفتر نمایندگی در دوره آقای رجایی [خراسانی] یک کتابچه‌ی به‌جا مانده از زمان شاه وجود داشت که راجع به روش نامه‌نگاری دیپلماتیک بود. آن را به من دادند و من آن را مطالعه کردم. بنابراین اولین کسی که در میان تازه‌واردان چگونگی نامه‌نگاری دیپلماتیک را فراگرفت، بنده بودم».[۳]

ظریف و سعید امامی قصه بزبزقندی تعریف می‌کنند

ظریف می‌گوید در سال ۱۳۶۱ هنگامی که همراه سعید امامی و سیروس ناصری در کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد (مربوط به بحث حقوق بشر) شرکت می‌کردند، اصرار داشتند که «حتی اگر کسی یک کلمه نیز راجع به جمهوری اسلامی ایران صحبت کند»، پاسخ آن‌را بدهند.[۴]

وی می‌افزاید: «آن زمان اروپایی‌ها راجع به ۲۰ کشور صحبت می‌کردند و یک دقیقه هم راجع به ایران می‌گفتند. ما نیز که جوان و تا حدی جویای نام بودیم، اصرار داشتیم که در پاسخ به آن، ده دقیقه صحبت کنیم. لذا کار بنده، آقای سیروس ناصری* و آقای سعید امامی این شده بود که در جلسه به دقت گوش می‌کردیم و مطلب می‌نوشتیم تا من پاسخ بدهم»[۵]

وی می‌گوید که به همراه دو یار نام‌برده‌اش، پس از آن‌که «نماینده امریکا سخن‌رانی کرد و راجع به ایران هم کلمه‌ای گفت» تصمیم گرفتند «تا مشت محکمی بر دهان استکبار» بکوبند.

ظریف ادامه می‌دهد: «پس از مشورت سه‌نفره قرار شد که بنده در جواب، قصه بزبزقندی را بگویم. همان قصه معروف که گرگ به در خانه آمد و گفت من مادرتان هستم، بچه‌ها گفتند که دستت را نشان بده، گرگ هم پنجه‌هایش را نشان داد و آن‌ها فهمیدند که با چه کسی طرف هستند. در آن جلسه گفتیم که ما این قصه را برای بچه‌هایمان تعریف می‌کنیم تا بدانند که چطور با استعمار مبارزه کنند. اکنون نیز به امریکا می‌گوییم که پنجه‌هایش را از زیر در وارد کند تا ما خون مردم ویتنام و فلسطین را بر دست‌های او ببینیم و بدانیم غصه‌ای که برای حقوق بشر ایران می‌خورد، غصه گرگ است».[۶]

ظاهراً نماینده آمریکا هم در پاسخ به طعنه می‌گوید: «نماینده محترم ایران آن‌قدر برای این کمیته ارزش و اعتبار قایل است که افسانه‌ای برای آن تعریف می‌کند».

البته این تنها موردی نیست که ظریف به واکنش‌های طعنه‌آلود جامعه بین‌الملل اشاره می‌کند.

وی می‌گوید: «من در سال اول ورودم به نمایندگی، اعلام کردم که در روز شکرگزاری نیز به کارم ادامه خواهم داد، زیرا در این روز مهاجرین اولیه آمریکایی، سرخ‌پوست‌ها را کشته‌اند و به شکرانه قتل‌عام سرخ‌پوست‌هاست که جشن گرفته‌اند… آن سال بنده از طرف نمایندگی نامه رسمی نوشتم که نباید روز شکرگزاری را تعطیل کند اما هیچ‌کس به حرف ما توجهی نکرد». ظریف می‌گوید آن‌ها در واکنش: «خیلی طبیعی گفتند که کار کنید، زیرا دفتر نمایندگی که در مقر سازمان ملل متحد نیست»! [۷]

از بحث حقوق بشر به همراهی سعید امامی تا منافع ایران در جنگ

«در موردی دیگر و برای مثال همان سال بنده راجع به جهان‌شمولی حقوق بشر در کمیته سوم سخن‌رانی کردم… به یاد دارم که بنده، آقای سعید امامی و آقای باقر اسدی این سخن‌رانی را نوشتیم و من خواندم… متن خیلی سنگینی نوشتیم که جهان غربی که غرایز اولیه بشری در آن حکومت می‌کند چطور می‌خواهد راجع به دنیا نسخه حقوق بشر بپیچد». [۸]

ظریف می‌افزاید: «اگر ما تجربه داشتیم و با عقلانیت رفتار می‌کردیم هیچ‌گاه موضوع کمیته‌ای را که اصلاً راجع به ایران نبود و تا دو سال بعد هم قطع‌نامه‌ای راجع به ایران نداشت، به این خیال که می‌خواهیم در برابر هر اهانتی، از جمهوری اسلامی ایران دفاع کنیم، به سمت ایران سوق نمی‌دادیم»[۹]

وزیر خارجه کنونی جمهوری اسلامی از موردی دیگر در سیاست‌گذاری جمهوری اسلامی طی زمانی که کشور درگیر جنگ با عراق بود پرده بر می‌دارد. وی می‌گوید: پس از فتح خرمشهر «تصمیم گرفتند ایران را به عنوان یکی از طرفین جنگ به جلسه‌ای دعوت کنند. آقای رجایی برای شرکت در این جلسه با من مشورت کردند. به این نتیجه رسیدیم که شوارای امنیت را بایکوت کنیم و از آن‌ها بپرسیم که چرا بعد از آزادی سرزمین‌مان به این قضیه توجه کردند در حالی که قبل از آن در سکوت به سر می‌بردند».

او ادامه می‌دهد: «البته دلیل دیگر ما برای بایکوت کردن شورای امنیت این بود که هنوز تصمیم مشخصی در داخل کشور گرفته نشده بود و ما نمی‌دانستیم چه جوابی باید به شورای امنیت بدهیم. در نهایت تصمیمی تاکتیکی گرفتیم و مسوولان داخل کشور نیز آن را پذیرفتند. جالب این‌جاست که تا شش سال بعد این تصمیم تاکتیکی به عنوان استراتژی جمهوری اسلامی باقی ماند.»[۱۰]

جالب‌تر اما این‌جاست که ظریف می‌گوید «آقای رجایی فقط برای بحث‌های مربوط به فلسطین یا افغانستان به شورای امنیت می‌رفتند»[۱۱] نه مباحث مربوط به جنگ ایران و عراق!

وقتی قدیمی‌ها سربه‌سر ظریف گذاشتند

محمد جواد ظریف غیر از نداشتن کادر سیاسی متخصص در نیویورک، مشکلات دیگری هم داشت. وی می‌گوید: «از جمله مشکلات دیگر ما در نمایندگی، بعضی شیطنت‌های کارمندان قدیمی بود. با این‌که تمامی کارهای نمایندگی بر عهده ما بود، اما این دوستان ما را مانند راننده‌های به سازمان ملل متحد معرفی کرده بودند؛ یعنی کارت ورود من به سازمان ملل متحد، شبیه کارت ورود راننده به آن‌جا بود». [۱۲]

او ادامه می‌دهد: «زمانی به عنوان کاردار در مجمع عمومی سخن‌رانی داشتم و همین کارت را به نگهبان نشان دادم، مرا نشناخت… آن روز نگهبان به من گفت حداکثر می‌توانی کاغذهایی که به همراه آورده‌ای به رییست تحویل دهی و برگردی»[۱۳]

ظریف با ذکر این‌که «در دوران جنگ، ایران در سازمان ملل متحد به شدت منزوی شده بود»ِ می‌گوید: «البته برخی افراد به طور خصوصی می‌گفتند ما دلمان با شماست اما همان افراد حاضر نبودند در یکی از سالن‌ها یا راهروها به همراه ما چایی بنوشند»[۱۴]

وقتی یقه ظریف «آخوندی» نبود

ظاهراً تنها دلیل چای ننوشیدن دیپلمات‌های دیگر با هیات ایرانی، انزوای کشور نبود، نحوه برخورد این هیات به‌ویژه با خانم‌ها و پوشیدن لباس‌های کثیف و نامرتب از دلایل دیگری بود که ظریف بدان‌ها اشاره می‌کند: «روزی در رابطه با قطع‌نامه حقوق بشر با خانمی که دبیر اول سفارت مجارستان بود، قرار ملاقاتی گذاشتیم. ما با لباس و ظاهری غیر متعارف به آن‌جا رفتیم. زمانی که با آن خانم دست ندادیم، ناراحت شد و از ما خواست کارت‌مان را نشان بدهیم. بر روی کارت ما کلمه مشاور نوشته شده بود. ایشان گفتند که من با شما صحبتی ندارم چرا که صرف درخواست شما برای ملاقات با من توهین به مقام من است و من باید با همتای خودم ملاقات کنم».[۱۵]

وی می‌افزاید: «دیپلمات‌های ایران بعد از انقلاب، فن دیپلماسی را نمی‌دانستند و زبان انگلیسی‌شان خوب نبود… ظاهرشان نیز مناسب نبود. حتی خود من در روزهای اول با کاپشن به نمایندگی نیویورک رفتم و واقعا کت نداشتم. افرادی بودند که با کت سربازی به سازمان ملل متحد می‌رفتند. پس از این‌که کت سربازی را کنار گذاشتند، کت‌وشلوارهای کثیف، بی‌حساب و با یقه باز می‌پوشیدند».

«آقای سفیر» می‌گوید: «خاطرم هست به‌تازگی یقه سه‌سانتی یه به اصطلاح آخوندی در وزارت خارجه مرسوم شده بود. در نیویورک هم که ار آن پیراهن‌ها پیدا نمی‌شد. بنابراین از همسرم خواهش کردم تا یقه پیراهنم را بشکافد و آن قسمت بالایی‌اش را دربیاورد. به همین صورت یقه دیپلماتیک درست کردیم. روز اولی که این کار را انجام دادم و به سازمان ملل متحد رفتم، خانم موخرجی نماینده هند کنار من نشسته بود… آن خانم به من گفت امروز اولین باری است که با ظاهری مرتب به این‌جا آمده‌ای».[۱۶]

با دلار خودم درس خواندم، به هزینه جمهوری اسلامی اشتباه کردم

در زمان انجام مصاحبه محمدمهدی راجی با جواد ظریف برای نگارش کتاب آقای سفیر، وی گفته بود: «از این ۲۵ سال و از همه زندگی‌ام و از تمام نعمت‌هایی که خدا به من عنایت کرده، شاکر و راضی‌ام… اما اگر قرار بود دوباره انتخاب کنم، حتماً مسیر یک رشته فنی غیرسیاسی را انتخاب می‌کردم، زیرا به آن حوزه‌ها نیز علاقه‌مندم. مثلاً به کار کامپیوتر، مهندسی یا ساختمان می‌رفتم که “وزر و وبالش” کم‌تر بود».[۱۷]

وی در توضیح “وزر و وبال”، گفت که منظورش «مسوولیت، مخصوصاً مسوولیت اخروی» است و ادامه می‌دهد: «اگر می‌دانستم در این رشته این‌قدر انتخاب پرمسوولیت دارم، به رشته دیگری می‌رفتم… اگر انتخاب دوباره‌ای داشتم، حتما کار دیگری را انتخاب می‌کردم». [۱۸] ظریف تاکید کرد: «متواضعانه احساس می‌کند که یک توانمندی دارد و این توانمندی به هزینه جمهوری اسلامی به دست آمده است».

وی با ذکر این‌که «البته بنده هیچ‌گاه به هزینه جمهوری اسلامی درس نخواندم، بلکه تماماً به هزینه شخصی و حتی با دلار آزاد بوده است»، ادامه می‌دهد: «اگر کسی معتقد است که من یک دیپلمات باسابقه هستم، این درس نبوده که از من یک دیپلمات با سابقه ساخته است، بلکه اشتباهاتی بوده که بنده در محل کارم کردم و تجربه‌هایی بوده که کسب کردم»[۱۹]

ظریف که اوایل کارش، در صحن عمومی سازمان ملل متحد با مشورت سعید امامی و سیروس ناصری، قصه بزبزقندی تعریف می‌کرد، اکنون در شرایطی که سعید امامی داروی نظافت خورده و سیروس ناصری پس از دادگاه رسیدگی به اتهام دریافت رشوه در معاملات نفتی کیش‌اورینتال، ترجیح داده در اروپا زندگی کند، سکان هدایت دیپلماسی کشور را در دست گرفته است. هدایتی که به گفته‌ی او [6]، حتی یک قدمش بدون اجازه ولی فقیه جمهوری اسلامی نخواهد بود.

۱. محمدمهدی راجی؛ آقای سفیر، گفت‌وگو با محمدجواد ظریف؛ نشر نی(۲۰۱۳)؛ نسخه منتشرشده توسط فارسی‌بوک لندن، ص ۵۹

۲. همان، ص ۶۸

۳. همان، ص ۳۶

۴. همان، ص ۳۹

۵. همان، ص ۴۰

۶. همان، صص ۴۱ و ۴۲

۷. همان، ص ۴۳

۸. همان، ص ۴۲

۹. همان، ص ۴۲

۱۰. همان، ص ۳۶

۱۱. همان، ص ۳۷

۱۲ و ۱۳. همان، صص ۵۵ و ۵۶

۱۴. همان، ص ۵۷

۱۵. همان، ص ۵۸

۱۶. همان. ص ۸۹

۱۷. همان، ص ۲۸۴

۱۸. همان، ص ۲۷۵

* سیروس ناصری که از همان زمان وارد کارهای سیاسی بین‌الملل شد، بعدها سفیر ایران در سویس و عضو نمایندگی ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، نمایندگی ایران در مقر سازمان ملل در ژنو و از اعضای تیم مذاکرات درباره قطع‌نامه ۵۹۸ بود. وی که نایب رئیس هیات‌مدیره شرکت کیش‌اورینتال نیز بود، در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد با اتهام دریافت رشوه نیم‌میلیون دلاری در قراردادهای نفتی مواجه و دادگاهی شد. ناصری پس از حکم تبرئه، ایران را ترک گفت و پس از سال‌ها، در مراسم ختم مادر محمدجواد ظریف، هم‌زمان با حسین موسویان برای نخستین بار به کشور سفر کرد.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates