جنگ قدرت آقازادههایی که «آقا» شدهاند
خودنویس: مهدی خزعلی، مهدوی کنی را «محمدرضا خان» نامیده و نوشته: «او برای حفظ دنیایش تن به هر کاری داد، او خفت و خواری را به جان خرید، او به دستبوسی حاکمان عادت داشت… او خود را خوار و ذلیل ساواک کرد تا آزاد شود»
آیتالله مهدوی کنی هنوز با کمک دستگاه تنفسی بیمارستان نفس میکشد و در تازهترین اخبار، رئیس تیم پزشکان وی گفته: «بررسیهای ما نشان میدهد که آیتالله مهدوی کنی دچار آسیب جدی مغزی شدهاند و از لحاظ پزشکی، ایشان امید بازگشتشان کم است.» در چنین شرایطی، به نظر میرسد جنگ قدرت در جمهوری اسلامی ابعاد جدیدی به خود گرفته و از سطح «آقایان» به سطح «آقازادهها» رسیده است؛ آقازادههایی که به تعبیر رهبر جمهوری اسلامی خطاب به مهدی کروبی، دیگر خود «آقا» شدهاند و اینک، این «آقا» پسران، خود را برای شرایط بعد از مرگ «آقا» پدران آماده میسازند.
در تازهترین واکنش، مهدی خزعلی فرزند آیتالله ابوالقاسم خزعلی، از حامیان جدی هاشمی رفسنجانی و از دوستان سابق سعید مهدوی کنی و مصطفی خامنهای، فرزندان مهدوی کنی و خامنهای، که در مدرسه علوی نیز با آنها همدوره بوده است، در نوشتاری بسیار تند، مهدوی کنی و خانواده او را مورد حمله قرار داده است.
مهدی خزعلی در نوشته خود با عنوان «محمدرضا مهدوی کنی چشم از دنیایی که همه چیزش بود فرو بست!» ضمن اشاره به سوابق و کارنامه محمدرضا مهدوی کنی، ۸۳ سال عمر وی را «حکایت ۸۳ سال عمر بیحاصل و ۸۳ سال دلبستگی به مال و منال و جاه و جلال» دانسته و نوشته: «او برای حفظ دنیایش تن به هر کاری داد، او خفت و خواری را به جان خرید، او به دستبوسی حاکمان عادت داشت، او حلال خدا را حرام و حرامش را حلال کرد تا بر ریاست خویش باقی بماند، او خود را خوار و ذلیل ساواک کرد تا آزاد شود، و پس از آزادی دم فرو بست و دیگر سخنی – که شاه را خوش نیاید – بر زبان نراند و به زعم خود زندگی کرد و شاهد شهادت و رشادت مردان خدا بود، دوستانش شهید و زندانی و تبعیدی شدند و او در کنار والده سعید آقا [مهدوی کنی] خوب زندگی کرد!»
خزعلی همچنین به زندگی بعد از انقلاب مهدوی کنی و ریاست او بر کمیتههای انقلاب اسلامی پرداخته و نوشته: «انقلاب شد، در کمیتهها خشونت را به حد اعلا رساند تا جایی که گاهی فرزندان دوستانش را به کام مرگ فرستاد! و باز خوب خورد و خوب زندگی کرد!»
خزعلی، با اشاره به ریاست مهدوی کنی بر دانشگاه امام صادق ، نوشته است: «دانشگاه امام صادق(ع) – که واقف وصیّت کرده بود آیتالله منتظری متولی وقف باشد و پس از او هر که را آیتالله منتظری تعیین فرمود متولی باشد – را به ناحق ملک طلق خویش کرد و همه فرزندان و همسرانشان را در آنجا پست و مقام و ریاست بخشید و همسرش را نیز ریاستی خاص داد! در آن دانشگاه از بیتالمال خانهای ۵۰۰۰ متری با خدم و حشم و باغبان فراهم آورد! و امروز محمدرضا مهدوی کنی همه را گذاشت و رفت، همسر و فرزند و داماد و عروس از این همه ثروت بهره میبرند و امروز روز حساب اوست، پردهها فروافتاده، دستش از دنیا کوتاه، دستگاه قضایی نمیتواند که به دادش رسد، شهردار تهران هم نیست که سودهای چند هزار میلیاردی در جیبش کند!»
خزعلی در ادامه با ذکر یک ماجرا، نوشته: «آقا محمدرضا؛ آن وکیلی که ریشش را در دست گرفتی و محکم دهانش را بستی تا زبانش بریده شد، امروز در برابر تو در محکمه الهی است، دیگر نمیتوانی دهانش بدوزی و با دهان پرخون و پای شکسته در میدان بهارستان رهایش کنی!
امروز آیتالله العظمی منتظری را هم خواهی دید، از تو می پرسد: زمان شاه کم آوردی و تسلیم شدی و مرا در سیاهچال ساواک تنها گذاشتی، بعد از انقلاب محمدم در برابر نفاق به شهادت رسید و تو مرا یاری نکردی، فرزند دیگرم در برابر صدام جانباز شد و تو در جنگ هم کم گذاشتی، محصور شدم و باز هم مرا نه تنها واگذاشتی که دانشگاه موقوفهام را به ناحق متصرف شدی! حال تو اینجا و من اینجا، دنیا را هر دو وانهادیم، تو چه آوردی و من چه؟ تو چه فرو نهادی و من چه؟ من محبوب دلهای مردم دردمند و تو محبوب شکمبارگان! در پی من دعای مظلوم و در پی تو ثنای ظالم، من برای فرزندانم عزت و آبرو گذاشتم و تو مال و منالی بیبرکت که وزر و وبال است!»
خزعلی در پایان، با انتقاد از ریاست مهدوی کنی بر مجلس خبرگان، نوشته است: «محمدرضا خان؛ تو در شرایط دشوار بعد از انتخابات ۸۸، حتی حاضر شدی جای ولی نعمت خود [هاشمی رفسنجانی] را بگیری و بدون رقیب بر صندلی ریاست مجلس خبرگان تکیه زنی، در حالی که بر روی پای خود نمیتوانستی بایستی و یک پایت آن سوی گور بود! باز هم برای خرسندی جناح حاکم و خوشخدمتی، پا پیش نهادی و صد البته رقیب در شان خود نمیدید که با پیری عصا به دست و لب گور کشتی بگیرد! و تو در یک انتخابات یکنفره خودت بر خودت پیروز شدی و ریاست خبرگان را به ناحق از آن خود کردی!
بگذریم، دستت از دنیا کوتاه شد، منتظر باش، به دادخواهی خود و فرزندان این مرز و بوم خواهم آمد و آنجا در محکمه عدل الهی، داد خود خواهم ستاند و دیگر سلطانی نیست تو را یاری کند. منتظرم باش؛ مهدی خزعلی».
البته نزاع قلمی مهدی خزعلی و محمدرضا و سعید مهدوی کنی، مسبوق به سابقه است. وی در آذرماه ۱۳۹۰ نیز پس از آنکه آیتالله مهدوی کنی گفته بود: «رهبری و ولایت در نظام ما تقدس دارد»، در پاسخ وی نوشت: «با اسلام و انقلاب و ایران عزیز بازی نکنید، میدانم نگران چه هستید، شما دغدغه دانشگاه امام صادق و برج کذا و مجتمع تجاری نور و کارخانجات نساجی و پوشاک جامعه را دارید، نگران آیندهای هستید که همه را از شما بستانند و فرزند دلبندتان را با … بیرون اندازند، اما این حرفها افاقه نمی کند، من پیمان میسپارم که این کار را بکنم، من بیتالمال را از کابین زنانتان به جای خود باز خواهم گرداند! با این تملقها راه به جایی نمیبرید! اول برای رهبری تقدس میسازید تا از تتمه این حنا رنگی هم به ریش خود زنید! البته خیلی زود دست خود را رو کردهاید و در همین مصاحبه خواستهاید از شما بت بسازند، بتی بالاتر از بودا، به بودا هم راضی نیستید، فرمودهاید: «مهدوی آیتالله است و آدم خوبی هم هست، حرفش را بپذیرید».»
خزعلی همچنین در بهمنماه ۱۳۸۹ و در بحبوحه حوادث پس از انتخابات جنجالی ۸۸، در نوشتاری با عنوان «آقازاده هتاک و متکبر آیتالله مهدوی کنی!» به شرح ماجرایی میپردازد که در یک ملاقات و مشاجره میان آنها پیش آمده و سعید مهدوی کنی با انتقاد از مواضع خزعلی به وی گفته بود: «تو آمریکایی شدهای! آمریکا برای تو کف میزند! کروبی را به خانهات راه میدهی!».
خزعلی در بخشی از این نوشتار با اشاره به دانشگاه امام صادق و ریاست آن، نوشته بود: «حضرت آیتالله در دانشگاه امام صادق سلطنتی راه انداخته بود و او [سعید مهدوی کنی] ولیعهدش بود، همه موسسین (مثل آیتالله منتظری و آیتالله هاشمی رفسنجانی) را از سرشان باز کرده بودند، ولایت فقیه دانشگاه، معظمله بود، حرف ایشان فصلالخطاب بود! بنگاههای اقتصادی مهمی هم نظیر کارخانجات پوشاک جامعه و مجتمع تجاری نور (تقاطع ولیعصر و طالقانی) در اختیارشان بود، پس باید عمل به احتیاط میکردند، نکند پس از ارتحال حضرت آیتالله کسانی چشم طمع به دانشگاه بدوزند، پس در زمان حیات معظم له اختیارات را به دُردانه سپردند، امروز حاج سعید همه کاره دانشگاه است، البته حاجیه خانم هم ریاست دانشگاه امام صادق بانوان را دارند و دخترشان (مریم خانم) هم معاونت میفرمایند، برای همسر سعید آقا هم در دانشگاه شغل و جایگاه مناسبی در نظر گرفتهاند، خوب برای مدارک دکترای خانمها هم فکری کردهاند! راستش مقطع دکتری فقط در دانشگاه آقایان بود و متاسفانه طبق اساسنامه ورود اناث مطلقاً ممنوع بود! و برای مریم خانم که چند بار در امتحان دکتری قبول نشده بود باید فکری میکردند، پس اساسنامه را عوض کردند و اجازه دادند که در مقطع دکتری زن هم وارد دانشگاه شود، احتمالا آقایان در مقطع دکتری سنی ازشان گذشتهاست و دیگر از مردی افتادهاند! از این تغییر اساسنامه فقط سرکار علیه مریم خانم استفاده کردند و یکی از نوچهها – خانم عظیمزاده – که احتمالا برای تنها نبودن سرکار علیه (مد ظلها) ایشان را تا دکتری مشایعت و خود نیز دکتر شدند!»
با توجه به اینکه آیتالله مهدوی کنی علاوه بر ریاست مجلس خبرگان رهبری، ریاست دانشگاه امام صادق تهران و نیز ریاست جامعه روحانیت مبارز تهران را نیز بر عهده داشته است، به نظر میرسد جنگ قدرت در جبهههای گوناگون در حال شکلگیری است. در مورد مجلس خبرگان رهبری، که بهویژه با توجه به احتمال مرگ خامنهای و گذار به دوران پساخامنهای ، نقش تعیینکننده خواهد داشت، به نظر میرسد نزاع اصولگرایان، باند مصباح و باند هاشمی رفسنجانی گسترش خواهد یافت.
در زمینه ریاست دانشگاه امام صادق نیز، با وجود اینکه برادر کوچکتر مهدوی کنی، آیتالله محمدباقر باقری کنی، از اعضای مجلس خبرگان رهبری و پدر داماد علی خامنهای، مصباحالهدی باقری کنی، رسما و اسما قائم مقامی ریاست دانشگاه را بر عهده دارد، اما با توجه به کهولت سن و عدم توانایی اجرایی و مدیریتی وی، یکی دیگر از گزینههایی که همواره، از جمله در زمان تحصیل من در دانشگاه امام صادق ، مطرح بوده و عملا نیز در مدیریت دانشگاه نقش اساسی داشته، سعید مهدوی کنی، «آقازاده» محمدرضا مهدوی کنی است که اینک، خود «آقا» شده است و «سعید آقا» نامیده میشود!
پیام برای این مطلب مسدود شده.