‘ستاره فرو خفت و آرمید’، نگاهی به شعر سیمین
بیبیسی: هنرمندان را بزرگواری هایی ویژه باید تا در جهان خوش بدرخشند، وگرنه در محدوده زمانی و مکانی زیست خود محصور می مانند و تاثیر حرف ها و آفریده هایشان به مرور زمان بُرد خود را از دست می دهد.
در یک صد سال اخیر در ایران اندک نبوده اند هنرمندانی که آفریده هایشان هنگامی در ذهن جامعه ماندنی شده که با اندیشه های متعهدانه پیوند خورده است. سیمین بهبهانی در صدر این تعهد پذیرفتگان قرار دارد.
سیمین بهبهانی از همان آغاز کار، خود را شاعری رمانتیک معرفی کرد که به ویژه از احساس ناب تغزل برخوردار است. غزل هایی به شفافیت زلال آب، سرشار از عشق های پر شور و بی تاب. عشق هایی که گویی غزل برای بازگفتن آن ها پدید آمده است.
احساس سیمین، غزل را جلا می داد- در یک مقایسه هیچ چیزی از غزل های برجستگان شهره این فرم کم نمی آورد.”شراب نور” نمونه بسیار خوبی است:
ستاره فرو خفت و آرمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیا
با این همه سیمین دریافت که شعرش باید آینه تمام نمای آدمیان و حوادث روزگار او باشد. رفت به سراغ مضامین اجتماعی. مضامینی که با روح جاری غزل ناسازگار می نمود. فکر کرد برای نگاهبانی از مضامین اجتماعی، غزل را دستکاری کند که با روح انتقاد بخواند.
در جریان این کار به شماری غزل های مهجور قدیمی برخورد که با کمی پیرایش خودش را با مضامین تازه سازگار می ساخت. دوره تازه ای از زندگی شعری سیمین آغاز شد. خرده گیران سر برآوردند، ولی شمارشان به تحسین کنندگان نمی رسید.
سیمین بهبهانی در کنار لعبت والا
سیمین باکی از انتقادها نداشت و تجربه خود را ادامه داد و آن قدر گفت و نوشت و سرود تا جایی در تاریخ شعر ایران برای آن پیدا کرد. حال باید دید این ژانر تازه شعر ماندگار می شود، یا با بنیادگذارش در گوشه ای از تاریخ خود را در معرض داوری نهایی قرار خواهد داد.
آن چه انکارناپذیر است اهمیت رویکرد شعر، حتی شعر تغزلی با استبداد است. همین اهمیت بود که سیمین را برانگیخت که تمامیت شعر خود را در خدمت به آزادی و نبرد با خودکامگان بگذارد. اگر بعضی از وزن ها مهجورند، و چندان به دل نمی نشینند، محتوای دلنشین آن ها دل ها را به هم می پیونداند و جامعه را همیشه آماده خیزش نگاه می دارد.
“دوباره میسازمت وطن” که به ترانه نیز راه یافته، شاهد این مدعاست:
دوباره می سازمت وطن/ اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم/ اگرچه با استخوان خویش
به هر حال کوششهای سیمین در تلفیق های محتوایی و ابداع وزن های تازه، بی ثمر نماند و ذائقه سنتگرایان نیز شعر او را دست کم به اعتبار محتوایش پسندید و در برابر فرم های تازه نیز شکیبا ماند. او با همان نیرو به راه خود ادامه داد، با این امید که روزی شمار مشتاقان غزل های خود را با علاقمندان به کارهای تازه اش برابر ببیند.
سیمین می افزاید: “بهترین غزل ها را شاعران کلاسیک ساخته اند و ما هر قدر که کار کنیم باز جز شرمساری در برابر آن ها نداریم. این واقعیت بود که مرا به سوی غزل نو کشید. از خود می پرسیدم چرا غزل تنها باید از عشق بگوید، حال آن که می تواند حرف های دیگری هم داشته باشد. شروع کردم به تجربه. اول تعدادی از واژه های غیر مجاز را وارد غزل کردم و بعد به مسائل اجتماعی پرداختم…بعد برآن شدم اوزانی را به کار بگیرم که کم تر در غزل به کار رفته است.”
سمین بهبهانی شاعر برجسته ای بود که به خاطر ویژگی های رفتاری اش خوش درخشید. نگاه ژرف به جامعه و عزم جزم در مبارزه با ناهنجاری های ایران ویران، مهم ترین این ویژگی هاست. دغدغه بزرگ او فاجعه ای بود که بر میهن ما رفت.
عشق آمد چنین سرخ/ آه با آن که دیر است
سرخ گل رسته در برف/ راستی دلپذیر است
عشق، ای عشق، ای عشق/ قله تا من، چه راهی؟
گام هایم چه لرزان/ دست هایم چه پیر است
پیام برای این مطلب مسدود شده.