لاپوشانی «فساد» موسویتبریزی به فرمان «امام»
خودنویس: رازینی: «نشر خبر به گوش امام هم رسیده بود که حالا عنقریب دادستان کل انقلاب [موسوی تبریزی] با یک اتهام بسیار ناجوری میخواهد با ایشان برخورد بشود و امام را خیلی نگران کرده بود چون برای انقلاب آبرویی نمیماند…»
نشریه محافظهکار «رمز عبور»در شماره اخیر خود، علاوه بر گفتگوی جنجالی با سید محمد خامنهای درباره هاشمی رفسنجانی، پرونده مفصل دیگری درباره آیتالله منتظری دارد با عنوان «آیتاللهی که دل امام را خون کرد»؛ در بخشی از این پرونده، گفتگویی با علی رازینی، نماینده مجلس خبرگان رهبری و رئیس سابق دادگاه ویژه روحانیت، در ارتباط با پرونده سید مهدی هاشمی و نقش آیتالله منتظری در آن صورت گرفته است. در بخشی از این گفتگو، به صورت حاشیهای، اشارهای شده به ماجرای لاپوشانی فساد اخلاقی سید حسین موسوی تبریزی(پورمیرغفاری) که در زمان آیتالله خمینی، دادستان کل انقلاب بود و اکنون دبیری تشکیلات اصلاحطلب «مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم» را به عهده دارد. موسوی تبریزی در کنار آیتالله محمد محمدی گیلانی، نخستین رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی که تیرماه امسال درگذشت، از متهمان اصلی و شاخص کشتارها و سرکوبهای دهه ۶۰ محسوب میشوند.
علی رازینی، در گفتگو با نشریه رمز عبور، در پاسخ به پرسشی در ارتباط با پرونده مهدی هاشمی و دادگاه ویژه روحانیت، میگوید:
«در آن زمان ما در مشهد بودیم و از شورایعالی تماس گرفتند که بیایید کارتان داریم و گفتند که پرونده این گونهای است. البته اختلاف و گلایهمندیها قبل از این پرونده وجود داشت سر این که دادســرا مواضع تند و انقلابی داشــت و شورایعالی قضایی مواجهه نرمتری داشت و یک مقداری در نحوه رسیدگی اختلاف نظر وجود داشت. من احساس کرده بودم چون از مجموعه دادگاه انقلاب طبعا اگر ما رسیدگی کنیم به پرونده آقای موسوی تبریزی دیگر حجت تمام ميشود و دادگاه انقلابیها هم نمیتوانند بگویند که غرضورزی شده است، چون دو نفر از خود این مجموعه را آورده بودند که حزباللهی بودند اینها را آورده بودند. اینها هدفمند و حساب شده انتخاب شده بودند، ما هم آمدیم قبول کردیم و ابلاغ صادر شــد و من و آقای [مصطفی] پورمحمدی به عنوان بازپرس دادسرای عمومی تهران پرونده را گرفتیم و خدا لطف کرد و ما خیلی زود فهمیدیم که این پرونده یک حاشیههایی دارد از نحوه مراجعات فهمیدیم که آن فضایی که قاضی آزاد قضاوت کند، در دست ما نیست و سریع جدا شدیم، آنان خود نفهمیدند که ما چه کردیم و سریع یک منزلی را پیدا کردیم از منزلهای توقیفی و رسیدگی به آنجا را نه در دادگاه انقلاب تهران و نه در جایی که شورای عالی مطلع باشد و دو نفری شروع کردیم به بازجویی برخی از متهمینی که بازداشت بودند و جمعآوری اطلاعات و پیگیری پرونده. در کنار این ما رسیدگی قضایی ميکردیم.»
رازینی در ادامه از درز خبر و رسیدن آن به گوش خمینی سخن میگوید: «مقداری از نظر خبری و اطلاعرسانی خبر نشر کرده بود و نشر خبر به گوش امام هم رسیده بود که حالا عنقریب دادستان کل انقلاب [موسوی تبریزی] با یک اتهام بسیار ناجوری میخواهد با ایشان برخورد بشود و امام را خیلی نگران کرده بود چون برای انقلاب آبرویی نمیماند. لذا پیگیری کرده بودند از آقای ربانی املشی و گفته بودند که پرونده دست ما نیست و در دست فلانی [رازینی] و فلانی [پورمحمدی] است و آنها گشتند تا ما را پیدا کنند ولی نتوانستند چون موبایلی نبود. پیغام به ما رسید که دفتر [خمینی]، دنبال ما ميگردند و یک کسی از نزدیکان به ما گفتند که فلانی نسبت داد که من خیلی یقین ندارم که فلان عضو شورا گفته که دفتر با شما کار دارند شما خودتان را نشان ندهید. گفتند ممکن است مشکل برای شما ایجاد بشود. گفتم یعنی چه! دفتر کار دارد یعنی امام کاری دارد، لذا فوری تماس گرفتیم با حاج احمدآقا و گفتند شما بیایید خدمت امام و برای فردا صبح وقت گذاشتند و خدمت امام رسیدیم بعد از آن من با اعضای شورا مرتبط شدم.»
رازینی در ادامه، از سرسپردگی محض و «عوام» بودن خودش و پورمحمدی نسبت به خمینی سخن میگوید و ادامه میدهد: «بعد [امام] به من گفتند که فلانی با شما تماس نگرفت؟ گفتم من خودم تماس گرفتم؟ گفتم که خب بالاخره امام مرجع تقلید ما است. گفتند شما چقدر عوام هستید، این که مسأله فقهی نیست، یک کار قضایی است. گفتم شما نمیدانید که ما چقدر عوام هستیم. گفتند چطور مگر! گفتم آقای پورمحمدی الان دارد غسل زیارت میکند که برود خدمت امام…؛ تدبیری شد که وقت کم است و فرصت نمیشود حرف خود را بگوییم، مطلب را بنویسیم و اگر فرصت شد، ميگوییم، و الا میدهیم به امام. خواندیم و برخی را توضیح دادیم…؛
امام… نســبت به این مورد رضایت داشتند. مثلا به امام نگفتیم که این مسئول قضایی مرتکب فلان خلاف شده، که امام از این نسبتها خیلی ناراحت بود که چرا چیزی را تجسس میکنید در مسائل اخلاقی که چیزی را اثبات کنید. گفتیم یک فردی که مجرم است و الان محکوم است و الان تحمل حبس میکند، این باید امنیت داشته باشد و از این جایگاه من قاضی سوء استفاده نکنم و ارتباط شخصی بگیرم و این در شأن قوه قضائیه نیست. مسائل خلاف شرع [اخلاقی] را نگفتیم و آن را مفروغ عنه گرفتیم [خمینی خودش خبر داشت] و این امر، اسمش ازدواج است، این که یک نفر در رأس مسائل قضایی [موسوی تبریزی] بیاید از یک متهمی که محکوم به زندان اســت بخواهد با آن ازدواج کند این چیز مناسبی نیست و از آن بدتر، این که محکوم به زندان باشد و به خاطر این که جواب مثبت داده، حکم زندان اجرا نشود. بعد اینها در بیرون ارتباطی دارند و آدمهای سالمی نیستند و منتقل میکنند و نگاه مردم به دستگاه قضا را خراب میکنند. این شیوه، شیوه مناسبی نیست. امام هم خوششان آمد و گفتند که به هر حال، باید جرایم بررسی گردد و فرمودند این پرونده را ادامه ندهید و این شیوه درست نبوده و در جایی نقل نشود.
من به امام گفتم ما فرزندان شما هستیم و در جای دیگر نقل نمیکنیم. این از ناحیه ما دو نفر [رازینی و پورمحمدی] به جایی درز نمیکند اما پنهان نمیماند. گفتند چطور؟ گفتم آن طرف مقابل خیلی این حرفها حالیش نیست. این برای خود موقعیتی میبیند که توانسته مسئول بالای نظام را توجهش را جلب کند. آن میرود همه جا نقل میکند و این پنهان نمیماند. به هر حال، جای این سوال است که قانون در مورد همه یکسان باید اجرا شود و این عدالت نظام را زیر سؤال میبرد. امام فرمودند من اینها را حل میکنم شما پرونده را معدوم کنید. گفتم اجازه بدهید ما این کار را نکنیم ما پرونده را تحویل دهیم زیرا قانونا از بین بردن اسناد و مدارک، اشکال قانونی دارد و چون امام فرموده بودند اشکال برداشته میشد برای ما، ولی بعداً ممکن بود کسی از ما بازخواست کند که آن مدارک چه شده؛ گفتم اجازه بدهید این را تحویل دهیم به هر کس شما میفرمایید. امام هم آقای خامنهای را تعیین کردند و ما پرونده را تحویل ایشان دادیم و الان من به خط ایشان دارم. بعد گفتم به امام که این پرونده در آن زندانی دارد، خود پرونده را معدوم کنیم، درست؛ ولي چیزهای باقی مانده باید از نظر قضایی تعیین تکلیف بشود. پرونده را قبول کردیم بدهیم به آقای خامنهای و بعد گفتند ایشان هم به آقای [محمدی] گیلانی داده.»
===========
موسوی تبریزی، چندی پیش نیز گفته بود [8] زمان «امام» هیچ اجباری برای حجاب نبود و «گشتهای منکرات لاجوردی تنها به تذکر ختم میشد؛ زندان و شلاق وجود نداشت»؛ وی همچنین با دموکرات خواندن خمینی، گفته است [9] که او بر «یک دولت دموکراتیک به معنای کامل» که «برای همه اقلیتهای مذهبی، به طور کامل آزادی وجود دارد» تأکید داشت.
ایرج مصداقی، از زندانیان سیاسی دهه ۶۰، که خود نیز به پژوهش در مورد کشتارها و سرکوبهای آن سالها پرداخته است، در سال ۱۳۸۹، در نوشتاری [10] درباره موسوی تبریزی و حمایت همه جانبه و پرشور او از میرحسین موسوی و جنبش سبز نوشته است:
«در جایی که مرزها در هم ریخته است و افرادی همچون سید حسین موسوی تبریزی، یکی از بزرگترین جنایتکاران علیه بشریت در تاریخ معاصر که شخصاً در شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی دست داشته و مبتکر بیرحمانهترین شیوههای مجازات در نظام جمهوری اسلامی بوده، ادعای «سبز» بودن و اصلاحطلبی میکنند، اگر سید حسین مرتضوی، رئیس زندان اوین در دوران سیاه کشتار ۶۷ و رئیس زندان گوهردشت در سالهای ۶۴ تا ۶۶ نیز پا به میدان بگذارد و شال سبز به گردن بیاندازد و مدعی «اصلاحطلبی» شود تعجبی نباید کرد.
به دستهای او نگاه کنید! این دستهایی است که طناب دار را بیرحمانه به گردن بهترین فرزندان میهن انداخت و امروز به نسلی که خبر از سیاهکاریهای او و همقطارانش ندارد بشارت «سبز» میدهد!
آیا کسانی که در کنار او ایستادهاند و چشم امید به این «امامزاده» دارند، میدانند با چه آدمکشی همنشین هستند؟
آیا میدانند این جنایتکار در سیاهترین روزهای تاریخ کشورمان بر جنازهی بهترین فرزندان میهن به رقص و پایکوبی پرداخته است؟
آیا من و ما اجازه داریم خاموش بمانیم و چشم بر خون بر زمین مانده دوستان و رفقایمان ببندیم؟ آیا میتوانیم چهرهی قاتلان عزیزانمان را فراموش کنیم؟
آیا «دادخواهی» حق ما و خانوادههایی که جگرگوشههاشان مظلومانه و در سکوت پرپر شدند و هنوز از قبرشان خبر ندارند نیست؟»
پیام برای این مطلب مسدود شده.