شوخی می فرمایند آقای دکتر البته!
محمد نوریزاد: یک: به جناب مصباح یزدی و آیت الله هایی چون وی باید حق داد که همچنان بر طبل فاجعه بکوبند و از مردم بخواهند با سر به سنگِ بن بست های اسلامیِ آنان بکوبند و هیچ ” چرا” یی بر زبان نیاورند. سابق بر این، دانشگاه ها از یک جور آرامش جمعی بر خوردار بودند. دختران و پسران در کنار هم درس می آموختند و با هم رقابت می کردند و با هم دوست می شدند و چند نفری نیز همدیگر را بر می گزیدند و به زیر یک سقف می رفتند و ازدواج می کردند. هرچه که بود، آرامش بود. نه این که مثل امروز برای پسران و دختران فضایی مجزا بر آورند تا مباد حسّ انسانی شان بجنبد و آشفتگی ای در بساط روانی شان پدید آید. اغلبِ فراورده های آیت الله های ما سر به توی شهواتِ جنسیِ مردمان دارد. بسیاری از آیت الله ها با شاخص قرار دادنِ حس های فرو کوفته یِ حوزویِ خود به خلق فتاوا می پردازند. و چون با دنیاهای درست ارتباطی نداشته اند و ندارند، اسلامشان بیش از آنکه به فهم مخاطب بنگرد، به شاخصه های شهوانیِ مردم خیره مانده است. اساساً این همه قیل و قال آیت الله ها برای حجاب بانوان نیز از همین منظر شهوانی است. که: مباد احساسی بجنبد و رعشه ای بر تنی افتد و افلاک را به ارتعاش اندازد. جناب مصباح، تازگی ها نیز بر تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها اصرار ورزیده و این جدایی دختران و پسران را به پیشرفت علمیِ انان ربط داده است. می گویم: این سی و شش سالی که از ورشکستگیِ تحکم های احکامیِ آیت الله می گذرد، نباید آنان را به بازنگریِ فتوای بر خاک نشسته شان ترغیب کند؟
دو: چندی پیش جناب سید محمد خاتمی رو به نمایندگان هفتاد تشکل دانشجویی فرموده اند: دانشجویان، خود، جامعه و قدرت را نقد کنند. که می گویم: این سخنِ درستی است. دانشجویان اگر به نقد خود، و به نقد جامعه و قدرت نپردازند، حاشیه ی امنی برای ظهور مفسده در هرکجا پدید می آورند. این سخنِ درست، یک سویِ نگفته دارد که اتفاقاً به خودِ جنابِ خاتمی و دوستان اصلاح طلبِ ایشان مربوط است. و آن این که: اگر دانشجویی و دانشجویانی به نقد خود و جامعه و قدرت پرداختند و مثلاً زیر و بالای مفسده های سپاه و بیت رهبری را بر کشیدند و بر طَبَق نهادند و بلافاصله توسط سپاه و اطلاعات، ستاره دار شدند و به زندان رفتند، خودِ جناب خاتمی آیا به مددشان می شتابد؟ سال هایِ هدر شده نشان داده است که جناب ایشان، با فرو شدنِ دانشجویان منتقد به اعماق زندان ها هرگز پای وسط ننهاده اند و کاری نکرده اند. این سخنِ خوبِ جناب خاتمی، نشان می دهد که: ما همگی در مقامِ سخن، چه نیک بر اسبِ توصیه شلاق می زنیم اما در مقامِ عمل، پای اسب مان می لنگد.
سه: در این سال های هیاهو، تخصصی که حاکمیت در آن به زبر دستی توفیق یافته، دکترانیدنِ آدم های کم بنیه است. دکترانیدن، یعنی به زور و توصیه و تحکم، یکی را که هیچ نمی داند و هیچ نیز نخواهد دانست، به مرتبه ی دکتری نائل آوردن. مثل جنابان علی کردان و محمد رضا رحیمی و علی اصغر پور محمدی و آدم هایی از این دست. یکی از این دکترهای توصیه ای، جناب علیرضا زاکانی است که به مجلس فرو نشانده شده و غوغاهایی دارد برای خودش. تازگی ها جناب ایشان افاضه فرموده اند که: محاکمه و دادگاهی کردنِ سران فتنه منجر به اعدام آنان خواهد شد و این اعدام، پیراهن عثمانی می شود برای جماعتی. این جناب البته این را نگفته که: دادگاهی کردنِ سرانِ فتنه، به شنیده شدنِ سخنان آنان منجر نیز می شود. و در این سخنان، پته های بسیاری منجمله بیت رهبری و آقا زاده ی رهبر و دزدانِ سپاه و اشقیای اطلاعات و مفسده ی آخوندهای حاکمیت و وادادگیِ آیت الله های درباری و چاکر مسلکیِ نمایندگان مجلس بر آب خواهد نشست.
چهار: یک چند کلمه ای نیز از جناب دکتر ولایتی بشنویم که افاضه فرموده اند: قانون اساسی، ما را از دخالت در امور سایر کشورها باز داشته است. می گویم: این قانون اساسی برای خودش کرده که دست شما را از دخالت در امور سایرِ کشورها مانع شده. شما در این سالها مگر به قانون اساسی بها داده اید که سخن از خط کشی های قانون اساسی به میان می آورید؟ در این قانون اساسی گفته های دیگری نیز هست که توسط شمایان به هیچ گرفته شده. مثلِ : یکی بودن حقوق شهروندیِ رهبر با سایر مردم. و: پاسخگو بودنِ وی در قبالِ مسئولیت های چند بچندی که دارد. شوخی می فرمایند البته جناب ولایتی.
پیام برای این مطلب مسدود شده.