بکارت و شيخ الاسلام: الا ای شيخ جويای بکارت به لای پای دخترها چه کارت؟
هادی خرسندی: بکارت را تنها نخوانید!
دوستان عزیزم!، من هرگز تقاضا نکرده ام که شعر و مطلبی از مرا به اشتراک بگذارید، یا SHER
کنید، کارهای من خودشان راهشان را پیدا میکنند! ولی این یکی را خواهش و اصرار دارم که تا میتوانید بچرخانیدش که شاید اثرات آتی و نه آنی آن، اندکی از درد و رنج هزاران دختر هموطن، که گاه کارشان به خودکشی میکشد، کم بشود. این مسئله سیاسی نیست، امری است انسانی که در بسیاری موارد سایه حادثه یا فریب بر آن افتاده. هر یک از ما میتوانیم قدمی در این پیشگیری از فاجعه برداریم و لااقل با شعار «جدائی دولت از بکارت!» اجازه ندهیم ائمه جمعه و روزهای دیگر! در مسائل خصوصی مردم دخالت کنند. . توجه داشته باشید به این بیت: «بکارت مثل پوشاک و حجاب است – که وابسته به حق انتخاب است» و همه حرف، همین است، نه بیش از این. ممنون از همه، هادی
“امام جمعه اصفهان گفت: ۷۴ درصد دختران ايرانی باکره به خانه بخت نمی روند”
بکارت و شيخ الاسلام
تو ميگوئی بکارت ها که پاره-ست
دقيقاً درصدش هفتاد و چارست
ببينم از کجا آوردی آمار؟
کجا در کار بردی متر و معيار؟
شمارش را به ديگر کس سپردی
و يا خود رفتی از داخل شمردی؟!
اگرچه پايه حدس تو سست است
ولی من فرض ميگيرم درست است
اگر حدسی، و گر آن را شنفتی
چرا از مابقی چيزی نگفتی؟
نگفتی بيست و شش درصد بکارت
نشان باشد ز انواع اسارت
اسارت در حصار بربريت
گرفتار موازين خريت
همه افسرده جسم و خسته روح اند
گمانم اينکه اينها سه گروه اند
گروهی ترس خورده، صاف و ساده
اسير انجماد خانواده
برادر غيرتی و آبرودار!
پدر هم محترم! در کوچه بازار
دوتائی چشم ها را زوم کرده
مبادا خدشه ای افتد به پرده!
گروهی پای بند دين و مذهب
به شدت باکره، اما معذب!
چنان ترسند از اعماق دوزخ
که سکس و کامجوئی پيش شان اَخ
گروه سومی هم اختياری
ز عشق و سکس از اول فراری
بزعم خود نجيب و ترتميز اند
نه با خود، با طبيعت در ستيز اند
هماره صورتی پر جوش دارند
روانی خسته و خاموش دارند
گروهی نيز چيزی کم ندارند
خوش اند و اين ميانه غم ندارند
(به دسته بندی ام حالا نخندی
که خيلی ناشی ام در دسته بندی
کما اينکه سه تا گفتم در آغاز
وليکن چار تا شد وقت ابراز!)
بهرحال ای عقب افتاده آدم
سوالی ناگهان آمد به يادم:
شما که دختری را سن نه سال
به شوهر ميدهی راضی و خوشحال
چرا خواهی اگر شوهر نکرده
بماند تا هميشه پشت پرده؟
***
بکارت مال دوران های دور است
به زن های جوان تحميل زور است
بکارت مثل پوشاک و حجاب است
که وابسته به حق انتخاب است
بکارت نيست معيار نجابت
نجابت را چه بشناسد جنابت!
نجابت، شيخ نادان، پرده ای نيست
به اينکه دادهای يا کردهای نيست
نه بين مردمان اخلاق و عصمت
به ميزان بکارت گشته قسمت
خودت شام زفاف ای شيخ بد ذات
بکارت داشتی ارواح بابات؟
برای تو کسی پرونده هم ساخت
و يا بر پيش و پشت ات کنتور انداخت؟
در ِ کون ِ شما کنتور اگر بود
سر يک هفته کنتور هم دمر بود
اگر يک روز باشی توی حوزه
بواسير تو ميچسبد به لوزه
و تو حالا به جبران خسارت!
ز دخترها طلب داری بکارت؟
***
چه ميفهمی تو قانون طبيعت
که ميآئی ز مادون طبيعت
چه دخترهای نوزادی که گه گاه
ندارند اين بکارت را به همراه
ترا گر اعتراضی هست حالا
بگو با حضرت باريتعالی
که ای پروردگار پاک عالم
چرا پرده ندادی؟ خاک عالم!
امام ِ جمعه آ ! بر خويش رحمی
بکن کاری که يک قدری بفهمی!
بدن ها فرق دارد با بدن ها
خصوصاً مال دخترها و زن ها
همه يک شکل و جور و قالبی نيست
نمی فهمی؟ زن است اين، طالبی نيست
يکی را پرده باشد نازک و تُرد
شود زائل اگر يک ضربه ای خورد
يکی هنگام ورزش داده از دست
يکی تا آخرش همراه او هست
يکی را پرده کشدار و غشائی است
مثال شخص آقا ارتجاعی است
که تا وقتی که آن بانو نزايد
از آن يک قطره هم خون در نيايد
مشبک، حلقوی، انواع و اقسام ….
(گوگل کن خاک بر سر شيخ الاسلام!)
***
من اينها را که گفتم مستند بود
قوانين ازل بود و ابد بود
ندارد حرف من ردخُور ز قرصی
ولی تو بايد از دکتر بپرسی
که او بی پردهتر از پرده گويد
برايت واضح و گسترده گويد
***
امام ِ جمعه آ، يک چيز ديگر
نميدانی، نميفهمی، مکرر!
نميدانی کلک هم ميتوان زد
دولک را بر الک هم ميتوان زد!
طرف گر حفظ کرده پردهاش را
بسا که خرد کرده نردهاش را!
اگر وارد شدن از در، حرامست
يقين راه حلال از پشتبامست!
ببين بدبختِ غرقه گشته در جهل
بکارت داشتن شد ساده و سهل:
اگر شد پرده ای هرگونه پاره
نخ و سوزن همانا راه چاره
بدوزد پرده را نرس و پرستار
“خدايا زين معما پرده بردار”
(بکارت را ز مريم بايد آموخت
که بعد از زايمان هم ميتوان دوخت!)
اگر داری دلارش يا ريالش
بزن آن را بخیّه، بی خيالش!
از آن بهتر، نوار ويرجينی ست
که فخر جمله مصنوعات چينی ست
به هر اندازه آن را ميتوان جست
که خيلی ساده از چين ميشود پست
بکارت های ناب دخترانه
به بازار جهالت شد روانه
بگو آنجا به مأمور سفارت
که بفرستد دو تا جعبه بکارت
خودت بفروش با نرخ مناسب
بشو کلاَ حبيب الله کاسب:
«آهای ملت بيا، شيکه بکارت»
«رسيد از چين، پلاستيکه بکارت»
«تماشا کن که از آن ميچکد خون»
«ازاله ميکنم پشت تريبون!»
تجارت، ميکند حفظ بکارت
بود ناموسها دست تجارت
رسد از ره جناب شاه داماد
که کرده باغ ها را قبلاً آباد
تنی اينسوی و آنسو تاب داده
مزارع را يکايک آب داده!
بسا با دختر و زن گشته نزديک
رسانده کار را تا جای باريک
سبک کرده خودش را گاه و بيگاه
فرو بنشانده زور قوه ی باه
پس از کلی که لذت ها چشيده
کنون آقاپسر بيرون کشيده!
بيفتاده به فکر خانواده
زنی خواهد نجيب و صاف و ساده
يکی دختر که چشم و گوش بستهست
نديده مرد در عزلت نشستهست
هميشه منتظر در کنج خانه
شمرده سال ها را دانه دانه
که اين آقا بيايد بهر غارت
و بردارد از او مهر بکارت!
چو دارد دردِ غيرت غيرتی مرد
نجات اش ده ازين رنج و ازين درد
عروس اش را بده کالای چينی
بگو: داماد، خيرش را ببينی!
چنان آنرا بکن شخصاَ ازاله
که عمه حظ کند از آن و خاله
اگر دارای ناموسی از اين راه
به بی ناموسیات صد بارک الله!
***
امام جمعه آ، ای آيت حق!
که حتا در بلاهت ناموفق!
نبينم از پی جلب توجه
سر منبر به خود ماليده ای گه!
که اين «جلب توجه» شد مد روز
شگرد منبری شيخان پفيوز
مزخرف در مزخرف در مزخرف
دهان ها از مزخرف ميکند کف
که هر يک چون دهان را ميگشايد
از آن يک، گوی سبقت ميربايد
اميدش اينکه حرفش بی کم و کاست
همه در يوتيوب داتکام فرداست
ترا کافی ست آماری که دادی
نکن ديگر غلط های زيادی
چه يک درصد چه صد درصد بکارت
کم و بيش اش چه ميآيد به کارت؟
نبر سر را درون بستر خلق
که بينی گوزشان را تا ته حلق
نگو از آنچه سررشته نداری
نرو دنبال نطق ابتکاری
مناسبتر بکن دائر دکان را
که بشناسی همه اجناس آن را
فور اگزامپل دکان بول و غايط
بگو آنقدر تا جانت درآيت!!
ـــــــــــــــــــــــــ
لندن ـ-تازه ترين نسخه با آخرين اصلاحات ـ آخر پائيز ۹۳
پیام برای این مطلب مسدود شده.