25.09.2014

برق گرفتگی/ محمد قائد: دربارۀ توقف انتشار روزنامۀ آیندگان

شهروند: بيستم ارديبهشت 58 براى همكاران روزنامۀ آيندگان و بسيارى خوانندگانش با ضربه‌اى شديد آغاز شد. راديو از صبح زود به اطلاع مى‌رساند امام گفته‌اند ديگر اين روزنامه را نخواهند خواند. گرچه روش جارى از قديم اين بود كه اخبار مهم داخلى و خارجى را براى بخش خبرى ساعت 2 بعدازظهر بگذارند و بخشهاى كوتاه قبل و بعد براى خبرهاى محلى و استانى باشد، صادق قطب‌زاده انگار پيروزى بر روزنامۀ خوانندگان دانشگاهى و ادارى و شهرى را جشن مى‌گرفت و شكست حريف و پيروزى خويش را از بوق راديو جار مى‌زد.

در روزى به ‌آن‌ پنجشنبه‌اى مجال بحث نبود كه آنچه قرائت مى‌شد فتوا، نظر شخصى يا به‌اصطلاح حكم حكومتى است. كافى بود به ماشين چاپ روزنامه چند ضربۀ محكم وارد شود. امكانات امروزى كه بتوان از سر خيابان چند كامپيوتر آكبند خريد وجود نداشت. حتى بدون صدمات شديد و بمب بنزينى و غيره، تعمير آن دستگاه هاى باستانى با كمك اوراقچى، ريخته‌گر، قطعه‌ساز و تراشكارهاى ميدان شوش مدتی طول می‌کشید. مخاطراتِ شخصى انگار فكر اعضاى تحريريه را زياد مشغول نمى‌كرد. تا رسیدن به سال 60 راهى در پيش بود.

محمد قائد

خطر در درجۀ اول متوجه ابزار ظريف و آسيب‌پذيرِ كار تلقى مى‌شد كه بدون آنها روزنامه‌اى وجود نمى‌داشت. اما سايه‌اى سنگين بر اوضاع و احوال افتاده بود: جروبحث بر سر تعداد آرا و رأى‌دادن و ندادن و موافقت و مخالفت نمى‌تواند خيلى به درازا بكشد و روند سياسى طبيعى اين جامعه جاروكردنِ طرفداران شمارش آرا و اتكا به سنـّتِ بيعت است.

در تحريریۀ آيندگان به اين نگرانى توجه مى‌شد كه روزنامه حتى اگر نخستين قربانى هر تغييرى باشد نبايد عامل چرخشى ناگهانى در فضاى سياسى شود. اينكه تا چه حد بتوان دربارۀ پديده‌ها بدون تأثير مستقيم بر آنها نظر داد جاى بحث دارد. درهرحال، در میان قلمزنان حرفه‌اى که فعال سياسى نبوده‌اند برخی مفيدتر می‌دانند به نظارت دقیق و فعالانه اكتفا کنند.

گرچه روز پيش از تعطيل براى كاركنان روزنامه‌هاى صبح، تعطيل است، اعضاى تحريريه به دفتر آمدند. تا ظهر شُور كردند و قرار شد فعلا دست نگه دارند. مدير حروفچينى، نمونه‌خوان و ماشينچى ارشد چاپخانه هم به جلسه دعوت شدند و اين نظر را تأييد كردند كه چنانچه خواست صريح آقاى خمينى تعطيل روزنامه باشد مقاومت در برابر آن قابل بحث نيست. درهرحال، تا سنجش تلقى هيئت دولت و نظر نهايى بيت، براى پرهيز از درگيرى در برابر دفتر روزنامه و حوادثى كه يقيناً پاى اهل قلم و دوات گذاشته مى‌شود، كار صحيح اين است كه فعلا در نيايد.

عصر همان روز شوراى سردبيرى و اعضاى ارشد تحريريه در خانۀ فيروز گوران (”غول كوچولو”، عضو شوراى سردبيرى، كه سه ماه بعد كراواتش را در زندان جمهورى اسلامى هم باز نكرد و از اين نظر در شمار عجايب‌المخلوقات است) ديدار كردند و تصميم گرفتند روز شنبه فقط يك صفحه توضيح منتشر كنند. اعضاى شوراى سردبيرى فرداى آن روز، عصر جمعه، در چاپخانه روى متنى (به اين قلم) توافق کردند و به چاپ سپردند.

نمى‌توان با اطمينان گفت سبب تغيّرى كه به امام راحل نسبت دادند، اگر واقعيت داشت، چه بود. شايد بر سر مصاحبۀ ايشان با لوموند بود. پرسشهاى اريك رولو، گزارشگر روزنامۀ فرانسوى، و پاسخها را ابوالحسن بنى‌صدر ترجمه كرده بود و ويراستاران آيندگان مانند هميشه با دقت كوشيدند در چاپ متن خبرگزارى رسمى جاى كوچکترین خرده‌گيرى نماند.

معمولاً بايد حتى احتمالات را هم در نظر مى‌گرفتيم. يك بار وقتى ناصر شهلا، از اعضاى فعال و باهوش تحريريه، متن خبر خبرگزارى رسمى از نطق آيت‌الله خمينى خطاب به پاسداران كرج را به ميز شوراى سردبيرى داد، به او گفتم انتخابش براى تيترهاى اصلى و مكمّل حرف ندارد اما به احتمال قوى به سبب همين حُسن انتخاب در دنيا صدا خواهد كرد و در اين‌جا پاى آيندگان را به طرز خطرناكى وسط مى‌كشند. دو جملۀ مهم اينها بود: ”اگر نهضت ما شكست بخورد و مكتب ما دفن شود هيچ‌كس نمى‌تواند بيرونش بياورد” و”چه كنيم تا مثل قضیۀ هيتلر نشود كه محتاج به خودكشى شد.” در فرهنگ ايران و كلا مسلمانهاى خاورميانه، با هيتلر به‌عنوان قهرمان ناكام همدلی نشان مى‌دهند: بندۀ خدا خيلى زحمت كشيد اما شكست خورد چون كم روس و يهودى و كمونيست و اینگیليسى كشت؛ اگر بيشتر كشته بود پيروز مى‌شد. در اروپا كه طرز فكر مردم جور ديگرى است، احتمال داشت تيتر را از آيندگان نقل كنند و باز جنجال به پا شود. بعد وزارت ارشاد میناچی و تلویزیون قطب‌زاده نعل وارونه مى‌زدند، وانمود مى‌كردند آنها هم معتقدند هيتلر آدم بدى بوده، و در بوق مى‌كردند كار جسارت خودفروختگان قلم‌به‌مزد به جايى رسيده كه امام را با او مقايسه كنند و، العياذبالله، بگويند برود خودكشى كند. و تلويزيون ادعا مى‌كرد بازار تعطيل شده، و غائله راه مى‌انداخت.

انتخاب صحيح البته جملۀ دوم براى تيتر و اولى براى عنوان فرعى بود اما ارشاد و تلويزيون كينه‌توزانه در كمين بودند. ترتيب را برعكس كرديم. كار درخشان مى‌توانست سبب هلاك شود و ما گرچه در آن سن‌وسال به مرگ فكر نمى‌كرديم، زياد هم عاشق شهادت نبوديم.

اين هم جاى توجه دارد كه نشريه به همان اندازه ديدنى است كه خواندنى. كافى است جاى تيتر و سوتيتر، يعنى اندازۀ حروف، را عوض كنى تا تأثير مطلب دگرگون شود. پس از آن وقايع، نگارنده توانست شوراى سردبيرى را قانع كند تيتر بزرگتر از 24 سياه نه لازم است و نه زيبا.

در پى قتل مطهرى، آيت‌الله خمینی در مصاحبه با لوموند گفت “چپگرايان در اين جنايات هيچ دخالتى نداشته‌اند؛ عمّال آمريكا در جريان اين ترورها خود را پشت سازمان مذهبى دروغين فرقان پنهان كرده‌اند.” منظور البته اين نبود كه چپگرايان بى‌تقصيرند؛ اين بود كه چنين عنوانى اساساً قلابی است.

در مصاحبه نكته‌اى ناهمخوان با گفته‌هاى پيشين و بعدى ايشان ديده نمى‌شد. در پيام اول مهر 57 از پاريس خطاب به دانشجويان هشدار داده بود عمّال آمريكا خود را پشت پوشش سازمانهاى به‌اصطلاح چپ و چپگرا و چپ‌نما پنهان مى‌كنند و در ايران چنين گرايشهايى ریشۀ واقعى ندارد. و در مصاحبه با اوريانا فالاچى، مهر 58: “كمونيستهاى آمريكایی و چپهاى قلابى براى برهم‌زدن آرامش دست‌دردست ضدانقلاب دارند.”

اعتراض شايد به علنى‌شدن گروه فرقان بود. برملاشدن اين واقعيت كه طلبه‌هايى هفت‌تير برداشته‌اند تا وقايع دهۀ 20 را تكرار كنند يعنى رقابت و بلكه شكاف عميق در صفوف مؤمنان، و طبيعى بود امام راحل ميل نداشته باشد چنين خصومتهايى زنده شود. فرقان بر عقايد على شريعتى تأكيد مى‌كرد و يكى از مشاجرات نه‌چندان قديمى، تحريم شريعتى از سوى شمارى از علما بود كه به نظر آنها او به تشيّع پشت كرده و طرفدار پيوستن پيروان اين مذهب به صفوف اكثريت قاطع مسلمانان است. حالا مريدان قربانى ِ فتوا يكى از فتوادهندگان را كشته بودند.

آيت‌الله خمينى نه تنها با آن فتوا موافق نبود بلكه بدون نظر مثبت و قدرى خطاپوش ايشان نسبت به شريعتى بينهايت بعيد بود اسم سخنران فقيد روى خيابان و بيمارستان گذاشته شود. در آبان 56 ضمن تشكر از پيامهاى تسليت درگذشت فرزندش مصطفى از نجف به اصحاب ديانت توصيه كرد با اهل دانشگاه با ملايمت رفتار كنند. اشاره به تكفيرى بود با امضاى بيش از 43 تن از روحانيون عليه شريعتى. طبيعى بود حالا پس از استقرار حكومت اسلامى، ميل نداشته باشد آن بگومگوهای خونین زنده شود.

شامگاه 11 ارديبهشت، شايد حوالى ساعت 9، كسى از پشت تلفن به تحريریۀ آيندگان گفت از سوى گروه فرقان صحبت مى‌كند: ”ما مطهرى رئيس شوراى انقلاب را كشتيم.” همين گروه ِ تاآن‌زمان‌ناشناخته ماه پيش مسئوليت قتل سرلشكر قـَرَنى، رئيس ستاد ارتش، را به عهده گرفته بود اما اطلاعاتى دربارۀ آن در دست نبود.

اعضاى تحريريه تا ساعاتى پس از نيمه‌شب با هر مقامى كه در شهر يافت شد تماس گرفتند تا دربارۀ واقعه و ماهيت اين گروه اطلاعاتى به دست بياورند. از جمله، سرتيپ مجللى، رئيس شهربانى، تلفن زد كه پيغام تماس روزنامه را در راه خانه با بى‌سيم اتومبيل به اطلاع او رسانده‌اند، و آخرين اخبار مربوط به ترور را به روزنامه گفت. همين طور برخى مأموران كميته‌ها كه در محل واقعه حاضر شدند و در جريان بودند. حروفچينان چاپخانه تا ساعتى پس از نيمه‌شب منتظر ماندند تا اعضاى تحريريه سر در بياورند چه كسانى چه كسى را كشته‌اند و چرا.

در چاپ دوم، به جاى سرخط‌هاى درشت خبرهاى مراسم روز كارگر، چهار کلمۀ “مرتضى مطهرى ترور شد” با حروف بسيار درشت جاى گرفت. سى دقيقه پس از نيمه‌شب از بيمارستان طرفه اطلاع رسيد آيت‌الله زندگى را بدرود گفته، و تا ساعت يك بامداد از مقامهاى دولت تنها داريوش فروهر، وزير كار، خود را به بيمارستان رساند. پيدا بود مقامهاى دولت سخت وحشت كرده‌اند و تقريباً هيچ‌كس، به بيان امروزى، ”در دسترس نمى‌باشد.”

اعضاى شوراى انقلاب ظاهراًً پس از پايان جلسه‌ای از منزل يدالله سحابى بيرون مى‌آمدند كه گلوله‌اى در جمجمۀ آيت‌الله نشست. سخنگوى دولت، عباس اميرانتظام، اظهار بى‌اطلاعى كرد كه مطهرى رئيس شوراى انقلاب بوده يا نه. درهرحال، قرار بين خودشان اين بود كه اسامى اعضاى شوراى انقلاب اعلام نشود.

صبح روز بعد در چند جا از جمله فايننشیال تايمز چاپ لندن، نام گروه ضارب به كلمه‌اى معادل چرخ‌دستى و فرغون ترجمه شده بود كه نشان مى‌داد همكاران ايرانى گزارشگران خارجى تا ضرب‌الاجل مخابرۀ خبر براى دسترسى به اطلاعات دقيق زير چه فشارى بوده‌اند. روزهاى بعد هم دنبال خبر دربارۀ ترور “پرُفسور ماتاهارى” مى‌گشتند.

برخى كتابهاى مطهرى كه روزهاى بعد به دست ما رسيد براى ارتقاى معلومات اهالى گلوبندك البته بد نبود. اطلاعاتش از فرهنگ غرب عمدتاً متکی بود به مطالب مجله‌هاى عامه‌پسند ايران، حرفهاى اخوان مسلمين و چند كتاب قديمى، بدترجمه شده و ناقص. عنوان مكتب ادبی‌ـ‌ هنرى رئاليسم را براى روش علمی‌ـ‌ فلسفى به كار مى‌برد، و حرف آلفرد هيچكاك را شاهد مى‌آورد كه زن هرچه پوشيده‌تر باشد براى مردها خواستنى‌تر است.

اواخر دهۀ 40 بازاريان متعهد قصد داشتند مجلۀ زن روز را به سبب مطالبى دربارۀ حقوق و آزادى زنان تحريم كنند و حتى مانع عرضۀ آن روی دکۀ روزنامه‌فروشی شوند. آهن‌فروشى بازارى به نام حاج مهديان كه در كارهاى ساختمانى ِ مصطفى مصباح‌زاده، صاحب مؤسسۀ كيهان، بود مطهرى را به او معرفى كرد تا در مجله‌اش مقالاتى در زمينۀ زن از نظر اسلام بنويسد.

نگارنده سالها بعد نوشت: “ما هم نمى‌دانستيم فرقان چيست يا كيست. اما در تحريریۀ بيست‌سى نفرىِ معتبرترين روزنامۀ كشور، اسم مرتضى مطهرى هم به گوش كسى نخورده بود. صبح روز بعد كه كتابهاى آيت‌الله به دستمان رسيد، ديديم او هم چيز زيادى دربارۀ دنياى ما نمى‌دانست و حرف چندانى براى خوانندۀ ما نداشت. ما در دو قاره، در دو سيّاره، در دو عصر و در دو فرهنگ متفاوت زندگى مى‌كرديم، اما اتباع يک كشور واحد بوديم. حالا دعوا بر سر اين بود كه از ميان اين همشهريهاى روحاً دور از هم كه نه زمينه‌اى مشترک دارند و نه چشم‌اندازى يكسان، حكومت آتى نمايندۀ علايق و فرهنگِ كى باشد.”

طى روزهاى بعد، يكى‌ دو سازمان سياسى برخى اعلاميه‌هاى فرقان را در اختيار آيندگان گذاشتند. پس از چاپ درخواست دريافت اطلاعات بيشتر در روزنامه، جزوه‌ها و اوراقى از سوى خود گروه فرقان به دفتر آيندگان رسيد.

گزارش يك‌ صفحه‌اى دربارۀ فرقان به طور كاملا تصادفى در همان شماره‌اى چاپ شد كه مصاحبه با لوموند. در گزارش پيدا بود فرقان تقريباً با همه كس و همه چيز مطلقاً مخالف است ــ با دخالت روحانيون در دولت، با چپ، با مليّون، با كل مطبوعات و البته با آيندگان. نِحله‌اى از قماش خوارج كه هر اقتدارى جز حاكميّت خدا را رد مى‌كند. اينكه خدا چگونه در اختلافات افراد حكميّت مى‌كند، لابد با قوى‌ترين شمشير، و از آنجا كه هر شمشيرى كـُند مى‌شود و زنگ مى‌زند، پس تنازع و قِتال و گردن‌زدن را پايانى نخواهد بود. آنارشيسم بيش از آنكه نوعى عقيده باشد، برخوردى است عاطفى و طغيانگرانه به جهان و مسائل جامعه. تفاوت مكتب فرقان با آنارشيسم در اين بود كه آنارشيستها مفهوم خدا را هم نوعى اقتدارِ اين‌جهانى براى تحميلِ سلطه مى‌دانند. با توجه به آشفتگى ذهنى ِ مزمن انسان آريايی‌ـ اسلامى، تعجبى ندارد آنارشيستِ خداپرست هم در اين مملكت اختراع شده باشد.

خشم فرقان بخصوص ازاین بابت بود که مطهری “به جنبش توحیدی خلق مسلمان مستضعف ایران در رژیم طاغوت” پشت کرده و در برابر شریعتی موضع گرفته است. بازرگان را هم گناهکار می دانست که در کتاب امام و زمان، شریعتی را به “تفرقه‌افکنی و ضربه‌زدن به جنبش ملت ایران” متهم کرده است.

فرقان تا اواخر همان سال بیش از نیم دوجين پانزده‌خردادى‌كشت. رفته‌رفته ماجرا از پرده بيرون افتاد و روشن شد مطلب آيندگان ”دروغ محض” نبود. اعضایش را به دام انداختند و تيرباران کردند. تعيين اينكه در چه ترورهايى واقعاً دست داشتند و چه قتلهايى به گردن آنها افتاد تا، همچنان كه در نظام قضایی جمهورى اسلامى رايج است، پرونده‌هايى مختومه شود و دعواهايى مكتوم بماند، بر عهدۀ محققانى خواهد بود كه زمانى به اسنادى محكم‌تر از روايات شفاهى دسترسى داشته باشند.

گاه روایت شفاهی هم غنیمت است. صادق طباطبائى، دومين سخنگوى دولت موقت، به ياد مى‌آورد:

روزنامه آيندگان مطالب تحريك‌آميز و تخريب‌كننده زيادى مى‌نوشت كه فضا را به‌شدت مسموم مى‌كرد. من به خاطر وظايفى كه در مجموعه دولت داشتم يك روز خدمت امام رسيدم و ضمن صحبت به روزنامه آيندگان و مطالب آن اشاره كردم و گفتم كه اگر موافق باشيد اعلام كنم شما روزنامه آيندگان نمى‌خوانيد. امام گفتند: «نه دروغ نگو چون كه من روزنامه آيندگان را مى‌خوانم.» عرض كردم از قول شما نمى‌گويم. باز پاسخ دادند: «فرقى ندارد. باز هم حرف تو دروغ است چون من اين روزنامه را مطالعه مى‌كنم.» باز گفتم: «شما كه مى‌بينيد اينها چه عملكردى دارند و در اين اوضاع و احوال چگونه عمل مى‌كنند.» پاسخ دادند:«شما به‌عنوان دولت كار خودتان را انجام بدهيد اما از طرف من و به استناد من نبايد حرفى گفته شود يا اقدامى صورت گيرد.»

نمى‌دانيم پس از آنكه بالاخره در بوق كردند”از اين پس هرگز نمى‌خوانند”، امام راحل به خواندن آيندگان ادامه داد يا نه، اما ترديدى نيست ايشان پرخوان بود. احمد خمينى سال 61 گفت:

امام تا بنى‌صدر بود و روزنامه‌ها هم به آن صورت بود تمام روزنامه‌ها را مى‌خواندند، چنان دقيق ايشان اعلاميه‌ها را مى‌خواندند، اعلاميه‌هايى را كه مى‌آمد، نشرياتى را كه بود، واقعاً ديگر گاهى چشمهايشان درد مى‌گرفت…. امّا بعد از اينكه جريانات تمام شد (و به قول امام مى‌گفتند: «دعوا تمام شد، ديگر روزنامه‌خواندن فايده‌اى ندارد») ديگر ]فقط[ همان تيترها را مى‌خواندند.

می‌توان گفت اعتراض به روزنامه دليل مشخص يا فقط يك دليل نداشت. اعتبار آيندگان حاصل اعتبار خوانندگانش بود، خوانندگانی که، در صحنۀ سیاسی، در مقابل قدرت اقلیت سریعاً روبه‌صعود، مانعی تلقى مى‌شدند كه بايد هرچه زودتر صاف شود. بعدها اشارات ديگرى ديده شد كه مطبوعات مستقل، به عنوان زبان درس‌خواندۀ شهرى، تا چه اندازه اسباب نگرانى بود و آیندگان را تا چه حد وزنه می‌دیدند و بستنش را حیاتی می‌دانستند.

در اسفند 59، زمانى كه پانزده‌خردادى‌ها مصمم شدند دعوا را يكسره كنند اما آيت‌الله خمينى در صلاح‌بودن عزل بنى‌صدر ترديد داشت، اكبر رفسنجانى به ايشان نوشت:

بعد از پيروزى معمولا ما مسامحه‌هايى داشتيم و جنابعالى مخالف بوديد. اما نظرات شما را با تعديل‌هايى اجرا مى‌كرديم. شما اجازۀ ورود افراد تارك‌الصلوة يا متظاهر به فسق را در كارهاى مهم نمى‌داديد، شما روزنامه آيندگان و . . . را تحريم مى‌كرديد. [نقطه‌چين از اصل متن است]

اما اينكه آيندگان واقعاً از سوى شخص امام راحل تحريم شد جاى بحث دارد. متن خبر راديو اين بود: “آنچه روزنامۀ آيندگان دربارۀ عوامل دست اندركار شهادت استاد مطهرى نوشته است دروغ محض است. اين روزنامه كه از اول انقلاب تاكنون هميشه نقش انحرافى داشته است برخلاف مصلحت مسلمانان بوده، مورد تأييد مسلمانان متدين و انقلابى نبوده و نيست و امام فرموده‌اند كه اين روزنامه را از اين پس هرگز نمى‌خوانند.”

انتساب كلا شفاهى بود. در اين باره هيچ‌گاه دستخطى انتشار نيافت و توضيح داده نشد اشاره به “آنچه دربارۀ عوامل دست اندركار شهادت استاد مطهرى نوشته است” مشخصاً به مصاحبه، به گزارش تحقيقى يا به مطلبى ديگر برمى‌گردد.

اين هم كه شمارۀ جنجالی كِى به قم رسيد، كِى خوانده شد، كِى نظر داده شد و آن نظر كِى براى پخش در ساعات اوليه صبح به دست مجریان راديو رسيد جاى بحث دارد. چاپ چندصدهزار نسخه روزنامه با دستگاهى قديمى و قراضه از نيمه شب تا نزديك سحر طول مى‌كشيد. سهميۀ شهرستان صبح زود ارسال مى‌شد و بقيۀ نسخه‌ها در تهران روى دكه مى‌رفت. روشن نيست آيا مضمون اعلاميه را با تلفن به اطلاع آيت‌الله رساندند و تأييد گرفتند، يا از داخل روزنامه خبر داشتند چه مطالبى در دست چاپ است و برنامه را شبانه مهيّا كرده بودند، يا برنامه از مدتها پيش آماده بود و منتظر فرصت بودند همه را در برابر عمل انجام‌شده قرار دهند. آن روزها استنباط غالب اين بود كه قطب‌زاده صحنه‌گردان اصلى ِ تبليغات عليه مطبوعات است.

بخش دوم هفته آینده

از كتاب در دست انتشار داستان آيندگان آذر ٨٩

سایت نویسنده:http://www.mghaed.com/

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates