به بهانه پرونده ‘ستایش’: پتانسیل مخرب تعرض جنسی در ایجاد نفرت قومی
بیبیسی: در روزهای اخیر، گزارشهای مربوط به پرونده تجاوز و قتل “ستایش”، یک دختر ۶ ساله افغان در ورامین، بازتاب گسترده ای در ایران و افغانستان داشته است.
در پی بروز این جنایت، تعدادی از مسئولان افغان و ایرانی برای ابراز همدردی به منزل قربانی رفته اند، بسیاری از ایرانی ها در شبکه های اجتماعی با خانواده ستایش ابراز همدردی کرده اند و بسیاری از شهروندان دو کشور نیز تاکید کرده اند که حساب مسبب این جنایت را، از ایرانیان جدا می دانند.
اما با وجود چنین واکنش هایی، نمی توان از طرح این سوال آزار دهنده خودداری کرد که آیا اگر در جنایت اخیر ملیت قربانی و قاتل برعکس بود، در میان مردم محلی همین میزان حساسیت برای جدا دانستن حساب عامل جنایت از هموطنانش وجود می داشت یا نه؟
این سوال، به ویژه از آنجا موضوعیت می یابد که واکنش های برخی از موارد جرایم جنسی در سال های اخیر به یادآورده شود که در آنها، ملیت افراد متجاوز و قربانی برعکس بوده – یا اینچنین تصور می شده است.
به عنوان نمونه، در خرداد ماه سال ۱۳۹۳ انتشار خبر تجاوز دستجمعی به یک دختر ناتوان ذهنی در روستایی از توابع قزوین، منجر به حمله گروهی عده ای به خانه های اتباع افغانستان در آن روستا شد که به دنبال آن، ده ها خانوار که هیچ جرمی مرتکب نشده بودند، به همراه کودکانشان ناچار به فرار از منازل خود شدند. یا در تیرماه ۱۳۹۱، کشف جسد یک قربانی تجاوز در حوالی یزد باعث شد گروهی که “گمان می کردند” عامل قتل این زن تبعه افغانستان است، خانه های تعدادی از خانواده های افغان را به آتش بکشند.
در خصوص میزان سوء استفاده از پرونده های تجاوز برای نفرت پراکنی قومی در ایران، اختلاف نظر وجود دارد. این در حالی است که گفتن و نوشتن در مورد چنین پرونده هایی، کمابیش نوعی تابو به شمار می آید و در نتیجه، ممکن است دقیق کردن اطلاعات موجود از این پرونده ها، به راحتی ممکن نباشد.
با وجود این، تجربه جهانی اثبات کرده که این پدیده، گذشته از میزان شیوع آن، ذاتا خطرناک است و در نتیجه باید کوچکترین نشانه های بروز آن را در هر نقطه دنیا و از جمله در ایران، با دقت زیر نظر گرفت.
پتانسیل تبدیل ‘تجاوز’ به ‘نفرت قومی’
Image copyright
Image caption پلاکارد گروه راستگرای افراطی ایدیال که مسلمانان را به عنوان تهدیدی علیه دختران انگلیسی به تصویر کشیده
به عنوان افراطی ترین نمونه تاثیر جرایم جنسی بر نفرت پراکنی های قومی در سال های اخیر، می توان به فاجعه انسانی سال ۲۰۱۲ میلادی (۱۳۹۱) برمه اشاره کرد که البته ریشه در تنش های تاریخی میان اقلیت مسلمان و اکثریت بودایی این کشور داشت؛ اما جرقه نهایی آن، متهم شدن سه جوان مسلمان به تجاوز و قتل یک دختر بودایی بود. مجموعه “انتقام گیری های” بودایی ها به بهانه این واقعه، به خشونتهایی انجامید که نهایتا به قتل هزاران نفر و بی خانمان شدن ده ها هزار نفر از اعضای اقلیت مسلمان در این کشور منجر شد.
حتی در کشورهای غربی هم، برخی پرونده های جنسی منجر به ایجاد موج های اجتماعی علیه اقلیت ها شده است. شاید آشناترین نمونه اخیر آن، مزاحمت های جنسی گروهی از جوانان مهاجر برای زنان آلمانی در کلن در شب کریسمس باشد که بر دیدگاه افکار عمومی آلمان نسبت به پذیرش پناهندگان تاثیر جدی بر جای گذاشت.
در پی این واقعه، حتی در بعضی دیگر از کشورهای اروپایی نیز مخالفان پذیرش مهاجران مسلمان، به ادعای “حفاظت از زنان در مقابل تعرض خارجیان” متوسل شدند که در این میان، نشانه هایی همچون طرح روی جلد یک مجله راستگرای لهستانی که دستانی تیره را بر بدن یک زن اروپایی به تصویر کشیده بود، معروفیت جهانی پیدا کردند (طرح لهستانی، یادآور طرح های ضدیهودی نازی ها در زمان هیتلر بود که خود او نیز در کتاب “نبرد من”، یهودیانی که بعدها طعمه اتاق های گاز او شدند را عامل سوء استفاده جنسی از “دوشیزگان آلمانی” معرفی میکرد).
Image copyright CNN
Image caption متهم کردن مکزیکیها به قتل و تجاوز در آمریکا از سوی ترامپ جنجال آفرین شد
دیگر نمونه آشنای نفرت آفرینی به بهانه جرایم جنسی، تبلیغات اخیر دونالد ترامپ، داوطلب نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از حزب جمهوری خواه است که به منظور جلب حمایت برای سیاست های ضد مهاجرتی خود، بحث “تجاوز” مهاجران مکزیکی به زنان آمریکایی را به میان کشیده است. درست به همان شیوه که حزب راست افراطی “جبهه ملی” فرانسه جرایم جنسی مهاجران شمال آفریقا را به طور برجسته در تبلیغات خود برجسته میکند یا اعضای گروه افراطی “ایدیال”بریتانیا، با حضور در مقابل دادگاه های متهمان پاکستانی جرایم جنسی، خواستار جلوگیری از مهاجرت مسلمانان می شوند.
نمونه های سوء استفاده از جرایم جنسی بر نفرت پراکنی علیه گروه های قومی و مذهبی در گذشته و حال و در مناطق مختلف دنیا، متعددتر از آن است که در هیچ نقطه ای از دنیا بتوان خطر بروز آن را نادیده گرفت.
این پدیده، اگرچه در هر جامعه به شیوه ای متناسب با شرایط ویژه همان جامعه خبرساز می شود، اما معمولا از دو قاعده عمومی تبعیت می کند. نخست اینکه در ارتباط با آن، اقلیت ها و مهاجران، بیشتر از سایر گروه های اجتماعی در معرض خطر قرار دارند، و دوم اینکه در مواقع بروز تنش، نخبگان و رسانه های هر کشور در تشدید یا کنترل فضای نفرت نقش تعیین کنندهای دارند.
پذیرش چنین واقعیتی، صاحبان افکار عمومی در جوامع اکثریت یا میزبان را در مقابل این سوال قرار می دهد که در هنگام بروز تنش های برخاسته از جرایم جنسی، تا چه حد به وظیفه خود برای محافظت جوامع اقلیت یا مهاجر در مقابل “نفرت پراکنی گروهی” عمل می کنند؟
برمبنای همین دغدغه، می توان سوال مطرح شده در ابتدای این مطلب را به طور مشخص تر مطرح کرد: اگر در پرونده “ستایش” ملیت قربانی و قاتل برعکس بود، نخبگان ایرانی تا چه حد برای دفاع از خانواده های بی گناه مهاجران به میدان میآمدند؟
پیام برای این مطلب مسدود شده.