بیچاره آقای خاتمی! ف. م. سخن
گویانیوز: اگر از من بپرسید دوست ندارم جای چه کسی باشم٬ بدون لحظه ای تردید خواهم گفت آقای خاتمی! آخر این هم زندگی ست که آدم دارد؟ یک عده گرفته اند ایشان را از این طرف می کشند که جان من در انتخابات شرکت کن. یک عده ی دیگر از آن طرف می کشند که شرکت نکن! این بنده ی خدا هم مانده است وسط این دو گروه می گوید “بابا بذارید برم کتابم را بخوانم. جان مادرتان ما را دوباره با “آقا” سرشاخ نکنید! اه! آخه این هم شد زندگی؟” حیوونکی راست می گوید دیگر. این چه کاری ست که با این مرد محترم می کنید. آقای جلایی پور یک مطلب نوشته در چهل بند که چرا خاتمی باید در انتخابات شرکت کند. آقای رشید اسماعیلی هم رعایت حال خوانندگان را کرده مطلبی نوشته در ده بند که چرا خاتمی نباید در انتخابات شرکت بکند. هر دوی این آقایان هم یک جوری حرف می زنند که ما و آقای خاتمی و دیگران نمی دانیم به کدام شان حق بدهیم. لابد به من می گویید به تو چه جانم؟ تو سر پیازی ته پیازی وسط پیازی٬ کجای پیازی خودت را قاطی جدل بزرگان می کنی. ولی از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد چون ما نخود هر آشی هستیم خودمان را قاطی بحث می کنیم و یک چیزی می نویسیم نه در چهل بند و نه در ده بند و فقط در چهار بند که خاتمی جان می خواهی در انتخابات شرکت بکنی؟ بکن عزیز جان٬ بکن! تو که کم از آقام موسوی نیستی. ولی جان مادرت که حتما می گوید نکن٬ به این چهار بند توجه کن. اگر جواب درست و درمانی داشتی بکن و اگر نداشتی نکن. درست است که من مثل آقای جلایی پور نفر اول کنکور علوم انسانی نبوده ام و همیشه شاگرد تنبل ته کلاس نشین بوده ام ولی حرف که می توانم بزنم. شما گوش کن٬ اگر معقول نبود بگو برو کنار بذار باد بیاد. عرض من در این چهار بند خلاصه می شود:
– عزیز من! شما هشت سال رییس جمهور بودی. مجلس هم از یاران خودت بود. چی کار توانستی یا درست تر بگویم چی کار گذاشتند که بکنی؟ زدند و کشتند و بردند و خوردند و قتل زنجیره ای کردند و هر چند روز یک بحران برایت درست کردند و شما را به گریه انداختند طوری که آدم نامه ی چهل صفحه ای ات را که می خواند دلش برایت کباب می شد و خلاصه گند زدند به همه چیز و همه کس و شما هیچ کار نتوانستی بکنی. احمدی نژاد که محبوب “آقا”ی بزرگ و آن یکی آقا و این یکی آقا و آن آقا پاسداره و آن آقا تاجره و آن آقا نفتیه و خلاصه تمام آقاها و آقازاده ها بود و روز انتخابش همه رفتند به ساختمان سابق مجلس شورا برای دست بوسش امروز شده مطرود و منفور و مغضوب همه ی این آقایان. شما که از اول مطرود و منفور و مغضوب آقایان هستی چه غل.. ببخشید چه کاری می خواهی بکنی؟
– فدای آن عبای شکلاتی ات بشوم. آقام موسوی که نخست وزیر منتخب امام و تایید شده “آقا”ی بزرگ و تایید صلاحیت شده ی آقای از دوران باستان مانده بود امروز در حبس خانگی است. حالا گیرم مردم آمدند به شما رای دادند. فکر می کنی آخر عاقبتی بهتر از او داشته باشی؟
– حالا فکر کنیم وضع شما شد وضع آقای موسوی در انتخابات ۸۸. باز باید جوان ها بریزند توی خیابان و آقایان بزنند و بکشند و کهریزک را آباد کنند و چش و چار مردم را در بیاورند که چی بشود؟ که شما بیای سر کار برای ما باز گریه کنی؟
– و آخر این که قربان آن قیافه ی مظلومت بروم. آیا تائیدیه ای چیزی از آقای بزرگ گرفته ای یا قرار است بگیری که اگر فرض محال٬ فرض محال٬ گذاشتند انتخاب شوی به شما اجازه بدهند کارت را بکنی یا باز از همان اول قرار است برای کم کردن روی تو دهان ملت را… ببخشید وضع مردم را از این که هست خراب تر کنند؟ جان من به این مسایل فکر کرده ای یا این که همین طوری قرار است با چاپ پوسترت دوباره احساساتی بشوی و احساس تکلیف بکنی؟
این بود عرض این بنده حقیر. نیازی به چهل بند هم ندارد. موضوع اخلاق را هم پیش نکشیدم که یکهو شما خجالت نکشی و مثلا تصویر آن دختر بی گناه که با گلوله وسط خیابان پخش شد و آن پسر جوان که موقع الله اکبر گفتن روی پشت بام با گلوله مخ اش داغان شد و آن پزشک با وجدان کهریزک و آن جان های عزیز خرد و خاکشیر شده در زندان جلوی چشم ات نیاید و احساسات مانع تصمیم گیری ات نشود. آخر این روزها مد شده که می گویند اخلاق در سیاست یعنی چه؟ یک عده هم که اصلا معتقدند اگر در سیاست٬ اخلاق را دخالت دهیم٬ فاجعه به بار می آید و سیاست را نباید با اخلاق قاطی کرد.
حالا این شما٬ این آقای جلایی پور٬ این آقای رشید اسماعیلی٬ این هم من گردن شکسته. بیایید یک بار هم بدون در نظر گرفتن سود و زیان سیاسی٬ و حتی -باز به فرض محال- بهتر شدن وضع زندگی مردم٬ اخلاق سیاسی را پاس بدارید. شاید بد نبینید و یک راه تازه جلوی روی شما و سیاسیون ما گشوده شود.
پیام برای این مطلب مسدود شده.