لرتا؛ پنجاه سال تئاتر ایران و مرگ در خلوتی خفته در وین
رادیوفردا: توسط محمد عبدی
لرتا هایراپتیان(نوشین)، با تخلص لرتا، برای اهالی تئاتر نام آشنایی است؛ یکی از ستایش شدهترین بازیگران تئاتر ایران که چند دهه – تا وقوع انقلاب- بر صحنه تئاتر ایران درخشید.
ایدئولوژی انقلاب اسلامی، سعی داشت خیلیها را از تاریخ ایران محو کند: از بنیانگذاران و اهالی کارگاه نمایش تا نسل تئاتری پیش از آنها،از جمله نوشین و همسرش لرتا؛ هر کدام به دلایلی کاملاً متضاد، یکی به دلیل “کار در دستگاه فرح پهلوی”، دیگری به دلیل علاقه مندی به خلق و توده و چپ.
انقلاب هرچند کار این هنرمندان را تا حد چشمگیری متوقف کرد، اما هیچ گاه نتوانست نام آنها را از صفحه تئاتر ایران محو کند. حالا همه یکصدا دنیای مدرن و پیشروی کارگاه نمایش را تحسین می کنند و همه ستایشگر بازیگر طراز اولی چون لرتا هستند.
در نبود مقالات تحقیقی و تحلیلی درباره لرتا، کتاب زاون قوکاسیان با عنوان “بردی از یادم؛ مروری بر زندگی لرتا هایراپتیان(نوشین)، نگین انگشتر تئاتر ایران” که توسط انتشارات خجسته به چاپ رسیده، اثر جامعی است که دنیا و آثار لرتا را از زبان خود او و همکارانش می کاود و تصویر درخوری از این بازیگر ارائه می دهد؛ کتابی که زاون قوکاسیان برای چاپش سالها با وزارت ارشاد جنگید- برای اخذ مجوز چاپ – و روح و جانش را فرسود. حالا شاید همان مسئولان هم اگر نگاهی به کتاب بیندازند شاید خودشان هم به این نتیجه برسند که دلیلی برای جلوگیری از چاپ این کتاب تحقیقی وجود ندارد!
زاون درمقدمه از شنیدن نام لرتا از زبان مادرش در کودکی می آغازد و این که سرانجام در سال ۱۳۵۱ در کارگاه نمایش او را می بیند و آخرین نمایشاش با نام خلوت خفتگان را در سال ۱۳۵۶ می بیند. کار بعدی او با آربی اوانسیان که قرار بود در پائیز سال ۱۳۵۷ اجرا شود، به دلیل وقایع انقلاب و اعتصاب ها، هیچ گاه به روی صحنه نمی رود. لرتا پس از انقلاب به وین می رود؛ جایی که زاون هر ساله برای دیدن خالهاش کلارا به آنجا می رفت؛ و همین مقدمهای شد برای دیدار و گفت و گو با لرتا.
اوایل همین قرن شمسی بود که لرتا کار خود را آغاز کرد، زمانی که زنان اجازه بازی بر روی صحنه تئاتر را نداشتند و مردان به مانند زنان گریم می شدند تا نقش آنها را بازی کنند. لرتا از اولین زنان ایرانی بود که بر روی صحنه تئاتر ظاهر شد و راه را برای دیگران هموار کرد.
در بخشی از کتاب تحت عنوان «چشم اندازهایی بر زندگی لرتا هایراپتیان»، زاون فشردهای از زندگی لرتا را با خواننده قسمت می کند؛ از ورود او به تئاتر و ازدواج با نوشین در سال ۱۳۱۲ تا نکته هایی درباره ویژگیهای او نظیر حافظه قویاش که باعث می شد تمامی متن هر نقش را در دو سه روز حفظ کند. این بخش با جملاتی این چنین به پایان می رسد:«لرتا پس از پنجاه سال کار مداوم در صحنه و عاقبت بیآن که از وی قدردانی شده باشد، کشورش را ترک کرد… به اتریش سفر کرد و دیگر هرگز به ایران بازنگشت… عاقبت مرگ به مهاجرت بیست ساله وی خاتمه داد(نهم فرودین ۱۳۷۷).»
دو سه بخش کوتاهی که گفت و گو با لرتا را شامل می شوند، جامع و کامل نیستند( شاید به دلیل کهولت سن لرتا و فقدان حوصله و حافظه برای حرف زدن از جزئیات)، با این حال اشارههای جذاب و خواندنیای دارند از جمله درباره صادق هدایت:«آن موقع که نوشین را گرفتند[بهمن ۱۳۲۷]، کاوه یگانه فرزند من، پنج ساله بود. هدایت به منزل ما رفت و آمد می کرد. دوستی داشتم که به من گفت خانم لرتا! زن رزم آرا، خواهر هدایت است و هدایت می تواند برای نوشین کاری بکند. وقتی هدایت آمد قصه را برای او گفتم… صادق گفت آره خواهر من زن این مرتیکه بیشرف است و اصلاً من به خانه آنها نمی روم ولی به خاطر شما می روم. رفته بود خانه رزم آرا و آنها را به فحش کشیده بود.»
فصلهای بعدی گفت و گوهای خواندنیای است با کسانی که با لرتا کار کرده اند. گفت و گو شوندگان، در ابتدا به شکل موجزی معرفی شده اند و این شرح حال کمک می کند تا خواننده بیشتر با حال و هوای گفت و گوها و اشارههای داخل آنها ارتباط برقرار کند. در بین آنها گفت و گو با نصرت کریمی و آربی اوانسیان و ایرن، گفت و گوهای مفصل تر و جذاب تری هستند.
نقدهایی درباره فرشتگان عشق(۱۳۱۰) و ایراندخت به قلم سعید نفیسی(۱۳۱۱) و همین طور نقدی بر خلوت خفتگان نوشته علیرضا رضایی(رستاخیز- ۱۳۵۶) و سرانجام فهرست نمایش ها، فیلمها و سریالهای لرتا (با جزئیات کامل نظیر تاریخو محل اجرا و چند خطی توضیح درباره متن) کامل کننده این کتاب هستند؛کتابی که قطعاً از بهترین آثار زنده یاد زاون قوکاسیاناست.
تئاتر چهارسو در تئاتر شهر با آخرین بازی لرتا افتتاح شد؛ «خلوت خفتگان» به کارگردانی آربی اوانسیان. جای گفت و گو با سوسن تسلیمی- همبازی او در این نمایش- در این کتاب خالی است، اما سوسن در گفت و گو با نگارنده درباره لرتا و بازی در نمایش خلوت خفتگان می گوید:«[در نمایش] یک دختر دوازده ساله داشتم و یک مادر که نقشاش را خانم لرتا بازی کرد. چون خانم لرتا پنجاه سال در تئاتر کار کرده بود، این نمایش را به او تقدیم کردیم… خانم لرتا بازیگر بسیار توانایی بود. مدتها از ایران دور بود و در مسکو زندگی می کرد و بعد به ایران برگشته بود و می خواست دوباره تئاتر کار کند. برایم جالب بود که خانم لرتا پس از پنجاه سال بازی قبول داشت که نقشاش نقش اول نمایش نباشد. نمایشنامه در سه پرده بود که ما یکسره اجرا کردیم. در قسمت اول لرتا مریض بود و خیلی کم حرف می زد، در قسمت دوم بیهوش بود و در قسمت سوم اصلا مرده بود و فقط یک جسد بود… آربی با احتیاط به ایشان پیشنهاد کار را داد. خانم لرتا هم متن را خواند، خیلی از نقش خوشاش آمد و خیلی هم خوب بازی کرد.»[سوسن تسلیمی در گفت و گویی بلند با محمد عبدی- اچ اند اس مدیا- لندن- ۲۰۱۲]
لرتا هم در گفت و گو با زاون ضمن ستایش از سوسن تسلیمی به عنوان “بازیگر آوانگارد”، درباره این نمایش می گوید:« من با چشم باز مرده بودم….من پلک نمی زدم…. خیلی وقتها در همین روزهای سرد وین، وقتی که از خواب بیدار می شوم خلوت خفتگان شروع می شود و من می میرم.»
پیام برای این مطلب مسدود شده.