ترور علی خامنهای، ۳۵ سال بعد
بیبیسی: سید علی خامنهای روز ششم تیر ۱۳۶۰، درست سی و پنج سال پیش هنگام یک سخنرانی مورد سوءقصد قرار گرفت.
او در آن زمان نماینده مجلس شورای اسلامی و امام جمعه تهران بود.
سوءقصد به آقای خامنه ای حدود یک هفته بعد از عزل ابوالحسن بنیصدر از مقام ریاستجمهوری از سوی مجلس صورت گرفت، یعنی در زمانی که مقابله خشونتآمیز حاکمیت و نیروهای مخالف آن در حال اوج گرفتن بود.
یک روز بعد از این واقعه، انفجار در مقر حزب جمهوری اسلامی در تهران به کشته شدن شمار زیادی از اعضای این حزب، از جمله محمد بهشتی انجامید.
ضبط صوتی که جابهجا شد
آقای خامنهای که به عنوان نماینده رهبر در شورای عالی دفاع به جبهه جنگ رفته بود، روز ششم تیر به تهران بازگشت و نزد آیتالله خمینی رفت. او سپس به قصد سخنرانی و «پرسش و پاسخ» راهی مسجد ابوذر واقع در محله فلاح تهران شد.
خود او در این باره گفته است: «در همان روزی که آن حادثه بمبگذاری برای خود بنده پیش آمد، قبل از ظهر یا حدود ظهر… من از خدمت امام آمده بودم و میرفتم به طرف آن مسجد، که آنجا نماز بخوانیم و برنامه اجرا بکنیم که بعد آن حادثه پیش آمد».
به گفته یکی از محافظان آقای خامنهای، برای رعایت مسائل ایمنی ضبط صوتها در حیاط مسجد بازرسی میشد، اما در زمان شروع جلسه پرسش و پاسخ، فردی ضبط صوتی را روی میز گذاشت.
او ضبط صوت را در سمت چپ نزدیک به قلب سخنران میگذارد و محل را ترک میکند.
در این هنگام از بلندگو صدای سوت برخاست. آقای خامنهای میگوید: «این صدا را درست کنید یا اصلاً خاموش کنید.»
به گفته محافظان، ایشان قدری از میکروفون فاصله میگیرد و یکی از آنها ضبط صوت را قدری به سمت راست جابهجا میکند.
«من همینطوری رفتم به ضبط یک سری بزنم. کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جایش را عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصلهتر از آقا.»
در مدارک آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کسی که ضبط صوت را بر روی میز گذاشته بود فردی به نام مسعود تقیزاده معرفی شده است. گویا بعدها پس از دستگیری، او اعتراف کرد که ضبط را جلوی آقای خامنهای گذاشته بود.
«چون میز بزرگ بود او برای برداشتن کاغذ سؤالها به آن طرف و این طرف خم میشد، من امکان اینکه به هدف بخورد را زیاد نداشتم و دیگر اینکه چون ترس داشتم، قبل از رسیدن نوار به آخر بمب عمل کند هر چه سریعتر به کناری رفته و جورابهایم را پوشیدم و سپس به توالت رفتم و از آنجا خارج شدم و از کوچه پشتی به میدان ابوذر… رفتم و از محل دور شدم.»
همچنین او گفته بود که با همکاری فردی به نام مهدی (محمد) متحدی طرح ترور را ریخته بود. متحدی گروه رهروان فرقان را تشکیل داده بود.
گروه فرقان که از سال ۱۳۵۸ ترور مسئولان نظام را آغاز کرده بود با دستگیری و اعدام رهبر و اعضای آن، عملاً از هم پاشید.
رهروان فرقان در پی انهدام این گروه تشکیل شد. چون برخی از طرحهای ترور این گروه با شکست مواجه شده بود، به گفته تقیزاده ترور با ضبط صوت را طرحریزی کردند.
ترور با ضبط صوت تنها فرد مورد نظر را هدف قرار میداد و به این ترتیب عملیات را تضمین میکرد.
بنا به نظر برخی، جابهجا شدن ضبط صوت روی میز و ناقص عمل کردن بمب باعث شد که سوءقصد کامل انجام نشود. هر چند شدت جراحات وارده بر آقای خامنهای کم نبود.
تقیزاده و متحدی روز هشتم بهمن ۶۰ اعدام شدند.
صدای انفجار
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت «بر روی فرش مسجد ابوذر مقداری خون در کنار عمامه و ساعت مچی حجتالاسلام خامنهای دیده شد. ضبط قبل از شروع سخنرانی روی تریبون قرار داشت و چند دقیقه بعد از سخنرانی منفجر شد و حجتالاسلام خامنهای بر زمین افتاد.»
محافظان به خاطر میآورند که چند دقیقهای از صحبتهای آیتالله خامنهای نگذشته بود که صدای انفجار آمد و او به یک سمت افتاد.
یکی از آنها میگوید بعد از اینکه به زحمت خود را به تریبون رساند، دید که «ضبطصوت مثل یک دفتر ۴۰ برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز هم روی جداره داخلیاش نوشته بودند: اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی!»
آقای خامنهای را سریع به ماشین رساندند و به یک درمانگاه منتقل کردند. بنا به گفته محافظان، پزشک درمانگاه مجروح را نپذیرفت و گفت: «کار از کار گذشته… پرستاری جلو آمد و گفت ببریدش به بیمارستان بهارلو؛ پل جوادیه!»
این انتقال با هلیکوپتر انجام شد.
یکی از پزشکان معالج ایشان درباره روند جراحی و درمان تعریف میکند: «رگ پیوندی میخواستیم، پای راست را شکافتیم. رگ دست راست و شبکه عصبیاش کاملاً متلاشی شده بود. فقط توانستیم کمی جلوی خونریزی را بگیریم و کمی هم پانسمان کنیم. تصمیم بر این شد که آقا را ببریم بیمارستان قلب.»
دو پرسش
آیتالله خامنهای قریب دو دهه بعد روایت کوتاهی از این رویداد را بیان کرد.
«از وقتی که بار اوّل بر زمین افتادم – که البته نفهمیدم چطور شد که افتادم – تا وقتی که به کلّی بیهوش شدم، سه مرتبه، برای لحظاتی به هوش آمدم و هر دفعه هم یک احساسی داشتم. آن حالات، هیچوقت از یادم نمیرود.»
او احساس میکند مثل پر کاهی میان زمین و آسمان و از همه چیز منقطع است.
همچنین گفته میشود در حالی که وسایل تنفسی به او وصل بود و احساس کرده بود که دست راست کار نمیکند با دست چپ نوشته بود: ««همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»
آقای خامنهای چندی بعد از سوءقصد نافرجام در یک سخنرانی گفت: «فردای همان روز تا سرحد مرگ رفتم… خدا از من توقع انجام خدمت بزرگی را دارد و خودم را آماده کردم… آن روز حدس نمیزدم این خدمت چیست؟»
به نظر می رسد که اشاره او به سمت رهبری جمهوری اسلامی است که سالها بعد به آن رسید.
چه کسی ترور را انجام داد؟
سه فرد به عنوان عامل ترور معرفی شدند.
برخی مسعود تقیزاده، از رهروان فرقان را عامل دانستند. اما در برخی از منابع محمدجواد قدیری از سازمان مجاهدین خلق به عنوان عامل سوءقصد معرفی شده است.
اما ایرج مصداقی فعال سیاسی در مقالهای ضمن رد وجود عاملی به نام قدیری از فرد دیگری نام برده که عضو گروه رهروان فرقان بود.
مصداقی از فردی به نام اروج امیرخانزاده، دانشجوی کشاورزی کرج نام میبرد که سوءقصد به آقای خامنهای را به عهده گرفته بود.
امیرخانزاده گفته بود که در بنیانگذاری رهروان فرقان با شخص دیگری به نام ایرج افشاری مشارکت کرده.
او ضمن اشاره به ترور ناموفق موسوی اردبیلی، در مورد سوءقصد به آقای خامنهای گفته بود: «این بار من و ایرج [افشاری] میخواستیم به چشم خودمان موفقیت عملیات را شاهد باشیم. برای همین وقتی ضبط صوت را در مقابل خامنهای گذاشتیم دم درب مسجد ایستادیم تا منفجر شود. مطمئن بودیم که به ما آسیبی نمیرسد چون بمب چندان قوی نبود و به گونهای طراحی شده بود که تنها خامنهای را هدف قرار دهد و به مردم آسیبی نرساند.»
به نوشته مصداقی، امیرخانزاده در شهریور سال ۶۱ اعدام شد.
پیام برای این مطلب مسدود شده.