صدرا محققها و یاشار سلطانیها در زندان؛ علیرضا پورصباغها آزاد و آسوده؛ نفوذ چیست و نفوذی کیست؟
ملیون: محمدرضا شکوهیفرد
ای کاش و ای کاش در امتداد تشخیص همان دغدغهی نفوذ؛ آقایان وجدانی اگر دارند معیار قضاوتش قرار دهند و آن وقت درک کنند صدرا محققهایی که صادقانه جز به وظایف حرفهای و مدنیشان عمل نکردند و جز از حقایق مستند به اسناد رسمی ننوشتند؛ حقشان زندان نیست
یک:
صدرامحقق، روزنامه نگار و دبیر سرویس اجتماعی شرق را بازداشت کرده اند، یکی از سالم ترین، صادق ترین و حرفه ای ترین روزنامه نگاران کشور، اتهامی هم که متوجه اش کرده اند چنان مضحک ست و لایتچسبک که حد ندارد.
چکیده ی رسما اعلام شده ی اتهام صدرا اینست: “نوشتنِ گزارش از معضلات داخلی کشور برای رسانه های بیگانه در قالب پروژه ی نفوذ”
همینقدر مضحک و مزخرف.
صدرایی که شرافت و تعهدش را هم در حرفه اش و هم درنگاه و نگرشش بارها ثابت کرده، صدرایی که جان و جهان سرشار از عشق به وطنش و تعهدش به آن همواره عیان بوده، یک روزنامه نگار به غایت حرفه ای و با اصول که حوزه ی مرکزی دغدغه هایش تهدیدهایی بود که به سبب ” سلسه ای از سو مدیریت ها، بی مسوولیتی ها و فسادهای بالادستی” منابع حیاتی کشورش را در معرض عوارض قرار داده.
(البته توی پرانتز ناگفته نماد که مراد از معضلات مبتلا به کشور و فسادهای بالادستی اصلا شهرداری تهران بزرگِِِ سردارِ رضاخانی و شرکا نیست و اصلا مگر پاک و مبرا ار اتهام فساد و فسق و فجور تر امارت خانِ خلبان تهران می توان یافت.، حاشا و کلا….
وضع حوزه ی زیست بوم و منابع طبیعی کشور هم به همین ترتیب بهشت است و بکر و برین و دست نخورده و فاقد کمترین موضوعیت برای توجه و تمرکز رسانه ای جماعت؛ به پاس زحمات شبانه ریزی مسوولان بی ربط و ذی ربط، ……..)
دو:
آنسوی آن شهر پرآشوب اما یک قلم به دست هتاکِ به نام #علیرضاپورصباغ پیدا می شود و می آید با خیالی آسوده از در پی نبودنِ هرگونه پیامد و پیگردی؛ هرزنامه ای بیمارگونه، مهوع و کثیف( چنانکه آدمی از فرط حیرت از خباثت و بی شرمیِ نویسنده خشکش می زند) علیه سه چهره ی فرهنگی سینمایی محترم کشور می نویسد و آنرا براحتی در نشریه ی فحاشی که ارشاد دو ماه پیش به اتهام یک فقره هتاکی دیگرعلیه هنرمندان و فرهنگیان کشور توقیف کرده بود منتشر می کند.
هفته نامه ی بدنام یالثارات، بنگاه هرزه پراکنیِ شناخته شده ای که بیش و کم از دو دهه پیش با رانت مستقیم گروه هایی خاص و البته با مرکزیت موسسه انتشاراتی کیهان و به نمایندگی از گروه موسوم به انصارحزب_ا… هر هفته با کوپنِ کاغذ کیهان از خورجین بیت المالِ ملت منظما منتشر می شود و حتی اگر مرجع رسمی حقوقی حکم به توقیف آن به هر جرمی از جمله هتاکی و بی حرمتی به شهروندان کشور داده باشد، انتشارش متوقف نشده و به هیچ نهاد حقوقی پاسخگو نبوده و نیست و روی گیشه ها منتظر مشتریانشً می ماند. (نمادی از یک وضعیت کمیک تراژیک هذیان آور)
یالثارات ها روز به روز دستشان را برای دهن کجی به قانون و اخلاق و عرف بازتر می بینند و هیچ اتفاقی نمی افتد،یعنی قرار نیست بیفتد؛ دست کم که نه؛ قطعا اینطور به نظر نمی رسد؛ چنانکه حمله و هتاکی و فحاشی و هرزه زبانی علنی علیه چهره های فرهنگی اجتماعی کشور را به رویه ی ثابت خود تبدیل کرده اند. آسوده و مطمین و تضمین شده ادامه می دهند و “علیرضاپورصباغ هم اکنون آزادانه دارد می چرخد و به ریش قانون و ملت و من وما و شما می خندد”.
سه:
هر چند طرح و توضیح این نکته ی سوم دست کم در شروع شاید قدری نه بلحاظ محتوا بلکه شکلا فانتزی و شلوغ به نظر برسد اما خب….
به نظر می رسد مسوولان نظریه پرداز یا دست اندرکار مبارزه با آنچه پروژه ی نفوذ دشمن عنوان می شود را باید دعوت کرد( دست کم واقعی هایشان؛ اگر اپسیلونی شهامت، صداقت و عزت نفس داشته باشند) در تعریف و فهم خود از “نفوذِ” موضوعه؛ اقلا قدری؛ چنانکه موثر افتد تجدید نظر کنند و مالا برای تحمیل این تجدید نظر بر آنهایی که باید، بکوشند چرا که شرایط شرایط خوبی نیست وبقولی در وضعیت حساس کنونی ی تری از هز زمان هستیم.
پرواضح است و منطقی که وقتی “در این موقعیت؛ و مشخصا “در این موقعیت ” از نفوذ حرف می زنیم باید در چارچوب کلانِ نزاع قابل رویتِِ قدرت یا قدرت های قدر بیرونی برای مخدوش کردن عناصر وحدت بخش دولت_ملتی به نام ” ایران ” حرف بزنیم؛ نه محدودتر، که البته در متن و حاشیه و ذیل خود ابعاد متعددی دارد.
گرنه یک امر واقعی و عینی آنهم تا به این حد محسوس و هشداردهنده را از پشت عینک (ایدیولوژِیِ صرف نگاریستن؛ انهم از نوع مطلقا کپک زده ضد سیاسی اش) نه تنها در فهم و تعریف ما از اصل مساله اختلال ایجاد می کند بلکه مالا به تقابل ما با اصل موضوع شکل احمقانه ای می دهد تا جایی که مثلا دوچرحه سواری زنان هم می شود یکی از نمادهای فعالیت هسته های دست اندرکار نفوذ (التماس شفای عاجل)، یا کنسرت استاد علیزاده می شود خود خود نفوذ! یا …..
(ده ها فعال مدنی و سیاسی و روزنامه نگار صادق و سالم و دلسوز کشور روزها، ماه ها و سالهاست قربانی همین نوع درک کاریکاتوریزه از امر امروز بمراتب واقعی تر و انضمامی تر نفوذ بوده اند و هستند).
نفوذی که مداوما در تعریفِ مراجع رسمی مطرح می شود؛ دست کم برخی محورهای حیاتی اش نه حول منافع ملی، یکپارچگی ایران و وحدت ملت بلکه با مرکزیت ایدیولوژی، نظام و هیات تعریف شده. و همین ممکن ست و محتمل که گند بزند به اول و آخر تقابل ما با اصل آن.
آنچه در این هنگامه ی نرسیده به بزنگاه در رابطه با نفوذ باید آقایان را حساس کند تدقیق عینی و نه صرفا ایدیلوژیکِ اهداف مشخص و صریج نفوذ و ردیابی پیگیرندگان آنست، “فروپاشی اجتماعی” بواسطه تهدیدهای متعدد در حوزه های مختلف؛ در واقع هسته ی مرکزی اهداف کارگردانان و پیمانکاران آنچه آقایان پروزه ی نفوذ عنوانش می کنند همین است. سرمایه گزاری تام و تمام برای هدایت کشور به سمت فروپاشی و اضمحلال اجتماعی. با استفاده از همه ظرفیت ها و فرصت های درونی و بیرونی…
در همین رابطه باید از این آقایان مسوول و متولی و نفوذ پژوه خواست به یک چند از هزاران پرسش نه چندان پیچیده ی مرتبط اگر نه پاسخ داده دست کم فکر کنند.
برای نمونه می توانند به این فکر کنند که مولفه ی ساده اما مهمِ “حفظ و گرامیداشت منابع و سرمایه های انسانی و فرهنگی کشور در جهت ارتقایِ بنیه و بنیاد وحدت؛ همبستگی؛ اعتماد و انسجام ملی” چه جایگاه مهم و تعیین کننده ای برای مقابله ی موثر با چنین #نفوذی (چنانکه کلیتش توصیف شد) می تواند داشته باشد؛ نفوذی که قاعدتا سرمایه گزارانش هدف غایی آنرا را هتک و هدم یکپارچگی ایران می توانند تعریف کرده باشند؛ که البته شواهد اخیر همین را تایید می کند.
مخدوش کردن چنین سرمایه ای اجتماعی ی در چه جهتی قابل ارزیابی ست؟ چه پیامدهای مشخصی را سبب می شود؟ جریان هایی که در این راستا حرکت می کنند، که به شکنندگی روانی و گسست و نا امیدی و تولید انزجار و بیزاری عمومی در جامعه دامن می زنند و دست کم روی آن سرمایه گزاری جدی می کنند کدامند؟
مثلا و فقط به عنوان یک مثال و صرفا یک مثال ، کمتر از ساعتی آقایان به این بیندیشند که ٱیا ردِ نفوذ و نفوذی را بهترست اول در مونیتور کردن انجام وظیفه حرفه ای و اخلاقی چند روزنامه نگار چون صدرامحقق بزنند که تمام همیت حرفه ای شان انعکاسِ معضلات حیاتی مبتلا بهِ کشور از جمله نوشتن از آسیب های تهدید کننده ی حوزه های استراتژیکی نظیر محیط زیست و میراث فرهنگی و پیگیری فسادهای کلان مسوولین بالادستی بود؟
یا نه؛ برعکس؛ دست کم یکی از رد و ربط های نفوذ و نفوذی را می توان و باید در ایجاد فضایی از سوی برخی نهادهای خاص و حکومتی زد که امکانات اطمینان بخشی را برای مانور عده ای افراد مشکوک الاحوال و عده ای لات ها و لمپنِ پشت سنگر ارزشها پناه گرفته مانند یالثاراتی ها و پورصباغ ها فراهم کرده اند تا سرمایه ها ی فرهنگی و منابع انسانی و اجتماعی ما را هدف قرار دهند و دلزدگی هنرمندان و فرهنگیان در بدو آن و تعریضِ و تسریِ بد بینی و بی اعتمادی و انزجار اجتماعی در امتدادش را موجب شوند.
واقعا نمی شود و منطقی تر نیست رد نفوذ و نفوذی را در عملکرد افراد و جریان های خاصی زد که به اعتبار جایگاه و امکانات و قدرتی که یافته اند و دارند؛ سالهاست واین اخیرا به مراتب جدی تر و مصرانه تلاش می کنند میدان عمل بازی برای تروریست های فرهنگی رسانه ای همچون علیرضاپورصباغ ها و نشریه نامحترم یالثارات و …. تعریف کنند و از هر گزند حقوقی و اخلاقی مصون شان دارند؟
کافیست آقایان در این چند روزه واکنش ها را مونیتور کرده باشند، به اینستاگرام سری بزنند، به توییتر و فیس بوک به دیگر شبکه های اجتماعی سری بزنید و ببینید چقدر ساده ظرف کمتر از یک هفته یک فرد هتاکِ بیمار که تا دیروز کسی نام و نشانی چندان از او ندیده و نشناخته بود با انتشار مطلب سخیفش در یالثارات “لابد” چه ضربه ی محکمی به نفوذی ها زده!
ظرف کمتر از یک هفته نوشته ی بیمارگونه این فرد مریض کاری کرده که هنرمندان محبوب اما بی نوای مردم که به حق احساس می کنند در برهوت بی قانونی جاری هیچ مدافعی ندارند مجبور می شوند رسما و علنا دلزدگی شان را از زندگی در چنین کشوری اعلام کنند و میلیون ها نفر از هوادارانشان هم که همین مردم ند به تبع و به حق همدل می شوند و منزجر …
پیامدهای طبیعی تداوم این نوع روندها و رویه ها در حوزه های مختلف بویژه حوزه ی فرهنگی چیست؟ آیا سلب امنیت روحی و اخلاقی و حقوقیِ از چهره های فرهنگی هنری و دلزده کردن آنان از زندگی در چنین شرایطی مصداق مقابله با نفوذ است؟ آیا ابراز دلزدگی به حق هنرمند محبوب دلزدگی مخاطبان و هوادارانش را به ما هو مردم سبب نمی شود؟ آیا دلزدگی مردم ، انزجار شان از زیستن در این وضعیت در جهت مقابله به نفوذ قابل ارزیابی ست؟
علیرضا پورصباغ ها در یالثارات ها و یالثارات ها به مدد قلم مریضِ پورصباغ ها دقیقا دارند همان کاری را می کنند که عده ای لات یا مغذور تحت فرمان لات ها در خیابان ها به اذن برخی عناصر مشکوک عالیرتبه تر در نهادهای بالادستی با دختران و پسران مردم می کنند هر دو به نام خدا و دین و ارزش ها و به کام مقابله با نفوذ لابد!
آیا این همه که جز تولید انزجار و دامن زدن به نفرت عمومی هیچ در پس ندارد مصداق تقابل با نفوذ است؟ سربازان جبهه ی مقابه با نفوذ اگر پورصباغ ها و لات های پشت ارزشها پنهان شده یالثارات باشند وای به حال ملک و ملت و خوش به حال نقوذی ها …..
نتیجتا
ای کاش ای کاش و ای کاش خیلی زود آقایان این مطلب خیلی ساده و صریح را درک کنند که هنرمندان و فرهنگیان و چهره هایی برجسته ای چون استاد بیضایی، شجریان، علیزاده و … اصغر فرهادی و ترانه علیدوستی، شهاب حسینی و …… .منابع انسانی و سرمایه های ملی و مدنی گرانقدری برای این کشور هستند که دقیقا “ارج نهادنشان در جهت تقابل موثر با همانست که نفوذ می خوانندش؛ نه دلزده کردنشان از زیستن در سرزمینی که گویا سزای سر سنگ است و سزای آبرو دندان سگ هار.
و ایضا ای کاش و ای کاش در امتداد تشخیص همان دغدغه ی نفوذ؛ آقایان وجدانی اگر دارند معیار قضاوتش قرار دهند و آنوقت درک کنند صدرا محقق هایی که صادقانه جز به وظایف حرفه ای و مدنی شان عمل نکردند و جز از حقایق مستند به اسناد رسمی ننوشتند؛ حق شان زندان نیست.
و صد البته ای کاش و ای کاش همین آقایان متولی مهار نفوذ بپذیرند امثال علیرضا صباغ زاده هایی که جز میکروب و کثافت و عقده پراکنی علیه فرهنگ و جامعه و چهره ها ی اجتماعی منتشر نمی کنند خق شان آزادانه قلم به دست گرفتن و تریبون داشتن و راست راست راه رفتن در جامعه نیست.
ای کاش ها بسیارند و اینکه…
رمز و راز حقیقی در آن چیزیست که آشکارست نه پنهان
از: گویا
پیام برای این مطلب مسدود شده.