آقای حسنخمینی ! این ننگ ها میراث پدربزرگ شماست
مجتبی واحدی: دوشب پیش که اظهارات یکی از مدیحه سرایان رهبر- حسیناله کرم- را خواندم خیلی سخت خوابیدم . بغض و خشمگلویم را گرفته بود اما ترجیح دادم کمی بر خشمخود مسلط شومآنگاه چند خطی بنویسم. داستان را نه از سال شصت و هشت و آغاز رهبری علی خامنه ای بلکه از سال هزار و سیصد و شصت و هفت شروع می کنم. در نیمه دوم آن سال ، فتح اله امید نجف آبادی که برای ارضای شهوات سیاسی سران نظام ، دهها نفر را به سنگین ترینمجازات ها از جمله اعدام محکوم کرده بود مورد خشم حکومت واقع شد که نتیجه این خشم، اعداماو به حکمعلی فلاحیان- از سران دادگاه ویژه روحانیت در آن زمان – بود . چند روز بعد از اعدام امید نجف آبادی ، یکی از نمایندگان مجلس را دیدم که دوست مشترک فلاحیان و امید بود. او با خشمفراوان ، به فلاحیانفحاشی می کرد . وقتی دلیل عصبانیت او را جویا شدم داستانی را از مجادله خودش با فلاحیان نقل کرد . به گفته آننماینده مجلس ، فلاحیان ادعا کرده بود که امید نجف آبادی پس از اینکه به او اطلاع داده بودند صبح روز بعد اعدام خواهد شد با هم سلولی خود لواط کرده است ! او می گفت به فلاحیانگفتم او را اعدامکرده اید این حرف هاچیست که علیه او می گویید ؟ آیا اصولا در آن شرایط ، کسی توانایی برقراری رابطه جنسی با کسی دارد؟
البته گماننکنید امید نجف آبادی ، تنها کسی بود که فاسدانی مثل فلاحیان آنان را مجازات و برای توجیه احکامصادره ، اتهامات سنگین به ایشان نسبت دادند. در دوران دهساله رهبری آیت اله خمینی ، دهها نفر در دادگاههای مخفی به اعداممحکومشدند در حالی که رسانه های رسمی کشور یا محافل سیاسی ، بازتاب دهنده اتهاماتی از قبیل جاسوسی یا ارتباط نامشروع جنسی – عمدتا لواط- در خصوص آنان بودند. اگر از افراد ناشناس بگذریم می توان به اعدام شدگانی اشاره کرد که آیت اله خمینی – یا کسانی که ازآغاز نیمه دوم دهه شصت بر او مسلط بودند- از نزدیک آنها را می شناختند .اما همان افراد توسط افراد فاسد و بدنام همچونعلی فلاحیان ، محاکمه و مجازات شدند.رئیس صدا و سیما -قطب زاده – و فرمانده نیروی دریایی – ناخدا افضلی – از اعدامشدگانبه اتهام جاسوسی و امید نجف آبادی و علینقی سید خاوری – نماینده مجلس- دو” اعدامشده” بودند که در محافل سیاسی و خبری ، اتهام لواط در مورد آنان مطرح می شد. در همان دوره دهساله ، حداقل سه مرجع تقلید سرشناس -آیت اله شریعتمداری و آیت اله سید صادق روحانی در قم و آیت اله سید حسنقمی در مشهد – در حصر خانگی قرار گرفتند که اخبار بعدی نشان داد آیت اله خمینی کاملا در جریان امر بوده است. مهندس عباس امیر انتظام و برخی سران گروههای چپ با اتهامات واهی به زندانهای طویل المدت محکومشدند و از همه بدتر ، صدها نفر در تابستان سال شصت و هفت بدون طی تشریفات حقوقی ، بر اساس احکامظالمانه به قتل رسیدند.
فصل مشترکهمه احکامفوق ، دستور مستقیم آیت اله خمینی یا صدور احکامتوسطقضاتی بود که مستقیما توسط رهبر منصوب و از حمایت بی چون و چرای او برخوردار بودند. خفقان ناشی از تسلط خمینی بر رسانه ها و محافل سیاسی نیز به گونه ای بود که نه تنها برای کسی امکان مخالفت با دادگاههای قرونوسطایی وجود نداشت بلکه حتی طرح پرسش نیز تقریبا غیر ممکن بود. با نگاهی به آن سال ها می توان به ایننتیجه رسید هر کس انتقاد موثر بیان می کرد یا هر فرد ، حزب و گفتمانی که می توانست رقیبی برای حاکمیت ولایت فقیه باشد مورد کینه آیت اله خمینی و مباشران اصلی او واقع می شد. در آندوره ، آیت اله خمینی ، دستور حصر مراجع تقلید مخالف با انحصار طلبی ولی فقیه را صادر می کرد ، شخصا در تریبونعمومیعلیه دکنر مصدق سخن می گفت – او اصلا مسلمان نبود – در برابر توصیه های محرمانه برای مداوای رقیب بیمار خود -آیت اله شریعتمداری- ترشرویی می کرد و اگر از افزایش محبوبیت کسی نگرانمی شد از همه قدرت خود برای حذف او استفاده می نمود- ابوالحسنبنی صدر – و…..
در سالهای پایانی عمر ، آیت اله خمینی بیش از آنکه خمینیِ دهه چهل و پنجاه و حتی خمینیِ پس از انقلاب باشد جاده صاف کن مطامع حکومتی اکبر هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی بود و هر چه مرگاو نزدیکتر شد خشونت زوجناکامرفسنجانی – احمد خمینی همافزایش یافت که ثمره آن در جنایت تابستان شصت و هفت و نامه ششم فروردین شصت و هشت آیت اله خمینی به آیت اله منتظری نمایانگردید. لازمبه توضیح نیستکه رفتار سازمانمجاهدین خلق از ابتدای دهه شصت تا همراهی آنان با صدام و ارتش عراق، ملغمه ای از خیانت ، جنایت و حماقت بود اما هیچیک از موارد سه گانه فوق نمی تواند امضای آیت اله خمینی ذیل دستنویس احمد خمینی برای اعدام صدها محکوم اسیر در زندان را توجیه نماید. آن حرکت آنقدر شرمآور بود که در ماههای بعد از کودتای انتخاباتی سال هشتاد و هشت ، بسیاری از حامیان جنبش سبز همه تلاش خود را بر اثبات بی اطلاعی سران جنبش از آن جنایت متمرکز کردند . برخی وابستگان به جناحمحافظه کار نیز برای تمسخر حامیانِ ” دورانطلایی امام” همانجنایت را به آنان یاد آوری نمودند. در خصوص نامه ششم فروردینماه شصت و هشت به آیت اله منتظری نیز توضیح زیادی لازمنیست. در آن نامه ، آیت اله منتظری یک ساده لوح معرفی شده که جای او در قعر جهنماست و دو روز بعد در نامه دیگری با هماندستخط و امضا ، آظهار امیدواری شده که “ساده لوحی که مامن منافقین بوده و جایش درقعر جهنماست ” به حوزه و نظام گرمی ببخشد.
مسئولیت آنچه در بالا آمد به طور کامل به عهده آیت اله خمینی است ؛ هم آنها که با دستور ، هدایت یا حمایت او در شرایط تعادل فکری و آگاهی کامل انجام شد همآنچه او با تبدیل شدن به ماشینامضای رفسنجانی و احمد خمینی ، فقط بار مسئولیت اخلاقی و شرعی آن را بر خود تحمیل کرد. زیرا همه آنها در غیاب ” امکاناعتراض به تصمیمات ولی فقیه” صورتگرفت. در آنروزها نیز هر کس اعتراض می کرد مورد تمسخر ، اهانت و تهدید واقع می شد حتی اگر نماینده نجیب مجلس – شرع پسند – بود که به خانواده شهدا انتساب داشت یا احمد کاشانی فرزند شخصیت مورد علاقه آیت اله خمینی ( آیت اله ابوالقاسمکاشانی ).
آنچه امروز در دوره حکمرانی سید علی خامنه ای جریان دارد بی شکمیراث آیت اله خمینی است. خامنه ای ضعیف تر از آن بوده و هستکه بتواند ادعا کند ” ولایت فقیه شعبه ای از ولایت رسول اله است “. اگر روح اله خمینی، مخالفانشورای نگهبان را ” مفسد فی الارض ” نمی نامید خامنه ای قادر نبود انتخاب همه آحاد ملت را به تایید پیرمرد مفلوکی به ناماحمد جنتی موکول کند. اگر شخصیت حرام خواری به نام حسین اله کرم ، جرئت می کند به راحتی به یکبانوی نجیب ایرانی اتهامات غیر اخلاقی بزند گناه زیادی متوجه او نیست او در واقع راه امامراحل را پیگیری می کند که دکتر
مصدق را ” سیلی خورده از ملت “، مهندس بازرگان را ” پدر معنوی منافقین” ، آیتاله منتظری را ” ساکنقعر جهنم ” و آیت اله شریعتمداری را ” مستحق مرگبر اثر بیماری ” می نامید.
روی سخنم با سید حسنخمینی است. او ظاهرا خود را به درس و بحث حوزوی مشغول ساخته است اما همانند پدر بزرگخویش ، هیچ دغدغه ای نسبت به ” غیر خودی” ها ندارد. اکنون دیگر قانع شده امکه از حسنخمینی ، نمی توان حمایت از فعالانسیاسی سکولار یا مذهبیون مخالف ولایت فقیه را انتظار داشت. اما او همه وقت و انرژی خود را در راه رسیدن به عالیترین مدارج حوزوی طی می کند و لابد به آینده ای فکر می اندیشد که در جایگاه ویژه ای از مناصب حوزوی مستقر خواهد شد. در عینحال ، او تماشاگر لجن پراکنی علی خامنه ای علیه روحانیونپاک سرشت است که مخالف استبداد فقیه هستند. اگر خامنه ای امروز مراجع تقلید مخالف خویش را مروج” تشیع انگلیسی ” می خواند و حتی به گنجینه کتاب های ایشان رحم نمی کند دلیل آن را باید در ادبیات به جا مانده از دورانطلایی جستجو کرد . سید حسن خمینی در سال های حیات پدربزرگخود، سن بلوغ را پشت سر گذاشته بود و قطعا ادبیات او را از یاد نبرده است که به راحتی تعدادی از نمایندگانمجلس شامل سید محمد خامنه ای و برخی مجتهدان دیگر را ” حنجره اسرائیل ” می نامید. حسنخمینی حنی اگر به وظیفه اخلاقی و شرعی خویش نمی اندیشد حداقل به آینده خود فکر کند. راهی که خامنه ای می رود همانمسیری استکه پدر بزرگ حسن خمینی باز کرده است. اگر حسنخمینی حتی ذره ای آزادگی در وجود خویش می بیند باید مطمئنباشد که در آینده ای نه چندان دور با ولی فقیه یا اراذل وابسته به او درگیر خواهد شد. پس به او می گویم از میراث پدر بزرگخویش بترسد و حداقل برای مصون ماندنخود از پدیده هایی مانند اله کرم ، راهی پیدا کند. شاید راهی که او می یابد اندکی به مردمنیز کمککند و بار گناهان نابخشودنی پدربزرگش را سبک تر نماید.
پیام برای این مطلب مسدود شده.