مرگ آقای رفسنجانی
مهدی جلالی تهرانی: ابتدا به رسم ادب متعارف به دوستان سابق خود که مرگ آقای رفسنجانی برای آنان فقدانی شخصی است، تسلیت میگویم: به آقای یاسر هاشمی، خانم فائزه هاشمی، آقای حمید لاهوتی عزیز، و آقای حسن خمینی. حرفهایی نیز با آقای حسن خمینی خواهم داشت که در فرصت مقتضی مینویسم. بخصوص وقتی که در واکنش به فایل صوتی گفتگوی آقای منتظری با هیئت مرگ، او و برادر کوچکترش از جنایات پدربزرگ خود دفاع کردند.
——-
مرگ آقای رفسنجانی نقطهی پایانی بود بر یک هذیان عمومی؛ توهم امید به اصلاح و اعتدال درون نظام جمهوری اسلامی، توهم تلخ و تاریک مردمی که امید و نجات خود را در ’مرگ‘ میجستند: مرگ آقای خامنهای و بدست گرفتن سکان حکومت توسط رفسنجانی و نزدیکان او.
در چند سال گذشته اغلب رسانههای فارسیزبان و اغلب شخصیتهای سیاسی مخالف و موافق حکومت، رسما فالبین شده بودند. پیشاپیش آقای خامنهای را در گور کردند. این فضای هذیانی در دو سال گذشته به اوج خود رسید. تا آنجا که مردم جنایتکارانی چون ریشهری و دری نجفآبادی را به مجلس خبرگان فرستادند. تلختر و هذیانیتر آن که، این عمل خود را هوشمندی و سرمایهگذاری برای آینده نامیدند. سرمایهگذاری متوهمانه روی مرگ!
حال آن که اولا، تاریخ انقضای سیاسی رفسنجانی چندین سال بود بسر آمدهبود. ثانیا، اگر از جنایات دوران او (چه آنهایی مثل قتل عام ۶۷ که فرض کنیم او دخالت مستقیم نداشته، و چه ترورهای درون و بیرون کشور که او مستقیما مسئول بود؛ مانند قتل دانشوران و نویسندگانی چون احمد تفضلی و سعیدی سیرجانی تا ترور رستوران میکونوس) بگذریم، حداقل هر آدم عاقلی میدانست که اولویت رفسنجانی حفظ نظام بود. نظامی که برای او از فرزندانش عزیزتر بود.
اگر رفسنجانی خواهان اندکی باز گذاشتن فضای سیاسی بود، بخاطر مردم نبود، بخاطر اعتقاد به حقوق بشر و آزادی نبود، او نگران نظام خود بود که مبادا در استمرارش خللی وارد شود.
مرگ رفسنجانی بخش بزرگی از این فضای هذیانی را شکست. تصویر را شفافتر و واقعیتر کرد. اصلاحطلبان یتیم شدند و توهم امکان استمرار نظام ترک برداشت. برای بسیاری از ما در مورد لزوم تغییر جمهوری اسلامی توهمی وجود نداشت. امیدوارم کسانی که چنین توهمی داشتند نیز در نگاه خود بازنگری کنند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.