نسبت هاشمی با بدبختی احزاب در ایران
ایران وایر: موضوعی که این روزها کمتر بدان پرداخته شد، نسبت هاشمی با احزاب بود، او با چهار حزب و نهاد سیاسی در ارتباط بود: در جامعه روحانیت مبارز عضو موثر بود ولی اقلیت شد، قهر کرد و سال های آخر عمرش نرفت، شاخه حامی اش هم در اقلیت هستند و بعید است جای خالی اش را پرکنند.
در حزب جمهوری اسلامی عضو موسس بود و از ارشدترین مهره ها ولی ۹سال نتوانستند بیشتر اداره اش کنند و سال ۶۶ همراه خامنهای نامه انحلال نوشتند به خمینی. همان سال ها، اختلافات جامعه روحانیت مبارز هم مدیریت نشد و مجمع روحانیون مبارز از دل آن بیرون آمد، در واقع، چپ ها بیرون آمدند ولی هاشمی سمت راست ها ایستاد و در جامعه ماند. هر دو نهاد در تزریق روحانیت و حزب الله به قدرت و پاکسازی و حذف مخالفان و منتقدان در دهه اول انقلاب نقش مهمی داشتند، نقش هاشمی هم تعیین کننده بود.
دور دوم حزب بازی هاشمی از اختلاف خودش با جامعه روحانیت مبارز در سال ۷۵ شروع شد که منجر به تولد حزب کارگزاران شد، یعنی یک دهه پس از اختلاف چپ ها با راست های جامعه روحانیت مبارز. بعدها جمعی دیگر از مدیران هاشمی که راست گرا بودند، حزب اعتدال و توسعه را راه انداختند، یعنی در هاشمی هم بال و چپ راست شکل گرفت.
نکته مهم اینجا بود که در این دو حزب دیگر بهشتی، خامنهای و مهدوی کنی نبودند که رقیب هاشمی باشند و یا علم الهدی که دشمنش باشد، خودش تنها بود؛ پدرخوانده واقعی. این دو حزب از نظر تشکیلاتی جان نگرفتند، مانند جامعه روحانیت و حزب جمهوری اسلامی، ولی نقش مهمی در دولت اول خاتمی و دولت روحانی دارند. در حال حاضر، رئیس شورای مرکزی حزب کارگزاران، معاون اول دولت است و رئیس اصلی حزب اعتدال و توسعه، سخنگو و همه کاره برنامه ریزی اقتصادی دولت روحانی. در بدنه دولت هم خیلی بیشتر هستند. یک دختر هاشمی هم در کارگزاران است، یکی دیگر در اعتدال و توسعه. این احزاب، احزاب فامیل و خانواده هاشمی هم هستند.
این اواخر جمعی از نزدیکان هاشمی مجمع ایثارگران را راه انداختند که حزب پنجم هاشمی بود و احتمالا پس از هاشمی به حسن خمینی برسد. در مجموع، این احزاب بخشی از میراث و مهم ترین کانون های احتمالی تداوم جریان هاشمی هستند.
رابطه هاشمی با این احزاب اما محتاج واکاوی جدی تری است، از این منظر که می تواند علت ناکامی احزاب در ایران را بهتر توضیح دهد. مثلا هاشمی علاوه بر این احزاب، یک شبه حزب غیررسمی در مجمع هم داشت که به انجمن اسلامی مجمع معروف شده بود، در محافل چند نفره خانگی هم حضور موثر داشت، هم ده سال اول انقلاب، هم ده سال آخر عمرش. در هر دوره زور این جلسات خانگی و حلقه های چند نفره از هر جلسه حزبی بیشتر بوده، این می تواند مقدمه ای باشد بر تاریخ بدبختی حزب در ایران. تشکیلات احزاب هاشمی در شهرستان ها ضعیف بودند و در حزب جمهوری اسلامی که تشکیلات ملی داشتند، اختلافات در شهرستان ها بلای جان حزب شد، این هم نقطه دیگر آسیب شناسی احزاب در ایران است.
شیوه مدیریت اختلافات درونی حزب جمهوری اسلامی بر سر میرحسین موسوی، دوگانه سیاسی مذهبی درون جامعه روحانیت، شکاف و خروج برخی اصولگرایان از حزب اعتدال و توسعه و رفتارهای انتخاباتی دبیرکل کارگزاران نمونه های دیگری از ناتوانی و ناآشنایی سیاستمداران ایرانی با حزب است.
در مجموع حزب سازی در ایران، چیزی شبیه راه انداختن علم و هیات بوده، هرکس حس می کرده جمعی خوب سینه نمی زنند، بلندگوی هیات خراب است و یا سبک نوحه خوب نیست، یک هیات جدید راه انداخته است، نتیجه اینکه الان ۲۵۰۰ حزب ثبت شده داریم ولی یک حزب درست و حسابی نداریم. این آخری صرفا میراث هاشمی نیست، همه شریک فاجعه هستند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.