جنبشهای هویتطلب و خطر زایش ناسیونالیسم تهاجمی
بی بی سی: جنبشهای هویتطلب و قومگرای ایران در آستانه زایش نوعی از “ناسیونالیسم تهاجمی” قرار دارند. این نوع از ناسیونالیسم، هم هویت و ماهیت و هم بقای خود را در نفی “دیگری” میداند و بنابراین از همان گام اول به دنبال ساختن دشمنی عینی است تا زمینه اتحاد ملیقومی فراهم شود. در چنین نگرشی، عدم تحمل چنان رشد میکند که تفاوت افکار و گوناگونی روشهای مبارزه در میان ملت خود را نیز تحمل نخواهد کرد و هر تفاوتی، به تقابل تعبیر شده و موجب ارتداد خواهد شد. کافی است به ادبیات این جریانها توجه شود تا گستردگی حیرتانگیز دیگریسازی و دشمنتراشی آشکار شود. این نوع از ناسیونالیسم برای بقای خود به نفی هرگونه نقد درونی پرداخته و از برخاستن صدای متفاوت نگران است. یک نشانه از این زایش ترسناک، آنجاست که جنبشهای هویتطلب در یک توافق نانوشته، از نقد آشکار اقوام و ملتهای همزبان خودداری میکنند و اخبار سرکوبهای گسترده در میان آن ملتها واکنشی برنمیانگیزد و مسکوت میماند.
در روزهای گذشته دادگاه مربوط به حادثه “نارداران” در باکو تشکیل شد و تعدادی از متهمان مذهبی در این دادگاه، احکام زندان طولانی مدت (از ۲۰سال تا ۱۰ سال) دریافت کردند. در همین دادگاه، معاون حزب جبهه خلق آذربایجان-از احزاب سکولار اپوزیسیون- نیز به ده سال زندان محکوم شد. البته تنها مخالفان مذهبی و یا احزاب متشکل اپوزیسیون نیستند که در آذربایجان سرکوب میشوند. چندی پیش دو دانشجوی جوان، که بر روی مجسمه حیدر علیاف شعار نوشته بودند، در دادگاهی مشابه به ۱۰ سال زندان محکوم شدند. آنها در روز تولد حیدر علیاف (پدر رییس جمهور کنونی آذربایجان) بر روی مجسمه او نوشته بودند: “روز بردگی مبارک باد”.
در ترکیه نیز تصفیههای گسترده ماههای گذشته به دستگیری، بیکاری و اخراج صدها تن از کارمندان دولت، معلمان، استادان دانشگاه و قضات و برخی فرماندهان و اعضای ارتش و همچنین دستگیری نمایندگان مجلس و روزنامهنگاران انجامید. در کنار آن، سرکوب در مناطق کردنشین ادامه داشت و رجب طیب اردوغان نیز به دنبال تغییر قانون اساسی و قبضه کامل قدرت رفت.
بجز آذربایجان، در ترکیه نیز تصفیههای گسترده ماههای گذشته به دستگیری، بیکاری و اخراج صدها تن از کارمندان دولت، معلمان، استادان دانشگاه و قضات و برخی فرماندهان و اعضای ارتش و همچنین دستگیری نمایندگان مجلس و روزنامهنگاران انجامید. در کنار آن، سرکوب در مناطق کردنشین ادامه داشت و رجب طیب اردوغان نیز به دنبال تغییر قانون اساسی و قبضه کامل قدرت رفت. در مقابل این حوادث، اعتراض یا نقدی جدی در میان جنبش هویتطلب ترکهای ایران شنیده نشد و میتوان گفت که گاه حمایت ضمنی هم وجود داشت.
در سوی دیگر، مشابه این سرکوبها در اقلیم کردستان نیز جریان دارد. تنها در یک نمونه، سازمان دیدهبان حقوق بشر در روزهای اخیر گزارش داد که در حدود ۱۸۳ کودک بازداشتی در کردستان عراق توسط سازمان اطلاعاتی این اقلیم شکنجه شدهاند. به گفته این سازمان، سن کودکان مزبور بین ۱۱ تا ۱۷ سال بوده و ماموران سازمان امنیتی اقلیم آنها را “با سیگار سوزانده، با مشت و لگد ضرب و شتم کرده، با کابل و لولههای پلاستیکی مضروب کرده و به ایشان شک الکتریکی وارد کردهاند.” سازمان دیدهبان حقوقبشر چندی پیش نیز فاش کرد که “گروههای مسلح وابسته به حزب کارگران کردستان در عراق، از میان پسران و دختران نوجوان نیرو گرفتهاند و در دو مورد، گروههای مسلح آن کودکانی را که تلاش کردند از آنها جدا شوند را ربوده یا بطور جدی مورد آزار و اذیت قرار دادهاند.” گزارشهای مربوط به ویران کردن خانه اعراب توسط نیروهای کرد نیز از دیگر اخباری است که در ماههای اخیر منتشر شد. این اخبار نیز در میان جنبش هویتطلب کرد مسکوت ماند و نقد یا اعتراضی جدی برنیانگیخت.
در مجموع به نظر میرسد که فعالان مدنی و هویتطلب یا قومگرای ایران، نقض گسترده حقوق بشر در مناطق همزبان خود را نادیده میگیرند و حتی گاه به توجیه آن نیز میپردازند. به این ترتیب، مهمترین شاخصه نیروهای هویتطلب را باید استانداردهای دوگانه آنها در مواجهه با امر سیاسی دانست.
برخی فعالان ترک، از یک طرف سرکوب نیروهای مذهبی در آذربایجان را حمایت میکنند، و از سوی دیگر شیوه حکمرانی نیروهای مذهبی در ترکیه را ستایش میکنند. یا در حالی که از حق تعیین سرنوشت ملت آذربایجان در ایران دفاع میکنند، درباره سرنوشت ملت کرد در ترکیه سخنی نمیگویند. نیروهای هویتطلب کرد نیز در حالی که از خشونت دولتی بیپایان در مناطق کردنشین ترکیه سخن میگویند، اقدامات مسلحانه چریکهای کرد در شهرهای این کشور و علیه مردم بیگناه را مسکوت گذاشتهاند. یا در حالی که از سرکوب امنیتی کردستان در ایران خشمگین هستند، درباره سرکوب گسترده مردم عرب در اقلیم کردستان حرفی نمیزنند.
گویا که اولویت جنبشهای قومی ایران، نه دموکراسی و حقوق برابر همه انسانها، بلکه کوشش برای زایش نوعی از ناسیونالیسم تهاجمی شده است. این برخورد گزینشی با سرکوب و خشونت، و اعمال استانداردهای دوگانه در مواجهه با آن، علاوه بر آنکه موجب بیاعتمادی به نیروهای تحولخواه منطقه شده، تصویر آینده این منطقه را نیز تاریک کرده است. قبیلهگراییهای مذهبی یا قومی، موجب شده است که زشتی استبداد و سرکوب، نه در واقعیت آن، بلکه تنها در چهره حاکم مستبد و سرکوبگر خلاصه شود. ظاهرا هدف نهایی این کشمکشها و مبارزات نیز آن است که مستبدی را کنار زده و مستبد دیگری را جایگزین کنند: از قبیله شما نباشد، بلکه از قبیله ما باشد.
ارومیه؛ قدرت گرفتن هویت طلبان تُرک یا تشدید شکافهای مذهبی؟
اقلیم کردستان؛ از دولت مستقل تا اعتراضات خیابانی
جنبش روشنایی و نگاه قوم مدارانه
اردوغان در بن بست؟ از صلح با پکک تا جنگ با حزب دموکراتیک خلقها
خاورمیانه و موقعیت خطرناک اقلیتها
هویت طلبی؛ مطالبات هویتی، فدرالیسم سیاسی یا جدایی طلبی؟
اما جنبشهای مدنی و هویتطلب در میان اقلیتها، اگر بخواهند که کوششهای آنان، منجر به زایش استبدادی جدید نشود، و هیولای هولناک جدیدی سر برنیاورد، چارهای ندارند جز آنکه “انسان” و حقوق او را بر هر مفهوم ذهنی دیگری اولویت دهند. خطر اصلی آنجا است که تلاش برای خروج از بیراهه اسلام سیاسی، منجر به حرکت در کجراهه ناسیونالیسم تهاجمی شود. این نقد البته میتواند شامل کلیت جنبشهای سیاسی در ایران نیز باشد. مدعای این نوشته آن نیست که تهاجمی بودن ناسیونالیسم برای جریانهای هویتطلب نادرست و برای دیگران بیاشکال است. بیتردید این پدیده در هر سوی که باشد نتایجی خطرناک دارد. همان اندازه که ناسیونالیسم تهاجمی ایرانشهرگرایانه باید نقد شود، ناسیونالیسم تهاجمی اقوام و ملتها نیز قابل نقد است. خطری که این نوع از ناسیونالیسم میتواند در آینده به دنبال آورد، آنقدر بزرگ هست که ما را مجاب کند تا از همین امروز به نقد آن بپردازیم.
علت استانداردهای دوگانه جریانهای هویتطلب ایران نیز به ماهیت ایدئولوژی ناسیونالیسم تهاجمی بازمیگردد. مشابه این وضعیت را در بخشی از اپوزیسیون فراگیرتر سیاسی نیز میتوان مشاهده کرد. زایش ناسیونالیسم تهاجمی و اولویت یافتن ایده ذهنی ملیت، موجب خواهد شد که پایمالی هر حقی در برابر آن نادیده گرفته شود. چنانچه در نیروهایی مذهبی نیز اولویت ایده ذهنی دین به همین نتیجه منجر شد. مساله کنونی ایران، سرکوب گسترده مذهبی است، و مشکلات تاریخی ناسیونالیسم تهاجمی دیده نمیشود. اما نباید فراموش کرد که برساختن هر امر ذهنی که بالاتر از واقعیت انضمامی انسان قرار گیرد، در نهایت به پایمالی حق او منجر میشود.
مساله آذربایجان و تاجیکستان و ترکمنستان و افغانستان و کردستان و ترکیه، مساله ما هم هست و نمیتوان سرکوب و استبداد و ستمگری در آن سرزمینها را به بهانههای واهی نادیده گرفت.
فعالان مدنی یا هویتطلب، با حفظ مواضع خود و همزمان با پیگیری حقوق اقلیتها، میتوانند و “باید” که از ناسیونالیسم تهاجمی دوری کنند. در چنین صورتی است که حاکم مستبد و سرکوبگر، اگر همزبان هم باشد، محکوم خواهد بود و قربانیان اگر از رقیبان و دشمنان هم باشند، همدردی ما را برمیانگیزند. و در چنین صورتی است که صدور احکام ظالمانه زندانهای طولانی، حتی برای مخالفان نیز ناروا تلقی شده و انفجار بمب در میان بیگناهان و یا صدور حکم اعدام برای مخالفان سیاسی در هر حالتی محکوم میشود. به این ترتیب، هم اعتماد به این جریانها، افزایش یافته و صدای آنها شنیده میشود و هم تصویر آینده از احتمال قدرتگرفتن آنان و متحدانشان، تصویری هولناکتر از امروز نخواهد بود.
بحران در منطقه ما، همچون بحران در ایران، نقطه مرکزی مشترکی دارد که استبداد است. در اینجا، گسترش جنبشهای افراطی مذهبی و یا جنبشهای ناسیونالیستی تهاجمی که همچون دور باطلی از یکی به دیگری در حال چرخش بوده، زمینهای جز استبداد ندارند. وضعیت خونبار حاکم در منطقه، که در این سالها بصورت فزایندهای گسترش یافت، ضرورت دانستن و آموختن و چارهجویی مشترک ملتها برای بحران استبداد را آشکار میکند. بنبستی که دیکتاتوری برساخته، زمینه همان آتشی است که اکنون در منطقه زبانه میکشد و از آنجا که این فاجعه، تمامی منطقه را در برگرفته، نتایج آن دامن همه ما را خواهد گرفت و چارهای جز توجه به مسائل مشترک و آموختن از یکدیگر نداریم.
از این جهت است که مساله آذربایجان و تاجیکستان و ترکمنستان و افغانستان و کردستان و ترکیه، مساله ما هم هست و نمیتوان سرکوب و استبداد و ستمگری در آن سرزمینها را به بهانههای واهی نادیده گرفت. هم داستان تجربه استبداد دینی باید در منطقه برملا شود تا “توهم بهشت آینده مذهبی” که در برخی از این کشورها وجود دارد، کمرنگ شود و هم تجربه حکومتهای شبهسکولار مبتنی بر ناسیونالیسم تهاجمی یادآوری شود، تا از یک چاه به چاهی دیگر سقوط نکنیم.
برای گشودن راهی جدید، میتوان هم از بیراهه اسلام سیاسی و هم از کجراهه ناسیونالیسم تهاجمی دوری کرد، تا راه اعمال قدرت برای “مردم” فراهم شود. اولویت دادن به هر نوع ایدئولوژی که بر مبنای تبعیض و برتریجویی بنا شود، بحران ما را عمیقتر کرده و راه آینده را پیچیدهتر خواهد کرد. از این جهت است که باید در عمل نشان داد، اولویت ما پیش از دین و بیش از قومیت و ملیت و خاک، همانا “انسان” است. حرمت به “عینیت انسان”، میتواند ورای مرزهای قراردادی و فراتر از ایده ذهنی دین یا ملت قرار گیرد
پیام برای این مطلب مسدود شده.