بادی که «ناموس» اسلام را بر باد داد!
8مارس: یادداشتی بر احوالات «آزاده نامداری» و …
نینا امیری
موضوع پخش فیلم و تصاویری از پیکنیک خانوادهگی «آزاده نامداری» مجری مشهور تلویزیون، بدون حجاب و در حال نوشیدن آبجو در پارکی در کشور سوئیس چندهفتهای است که موضوع بحث داغی شده است. انفجار خبری حاصل از انتشار این تصاویر در شبکههای خبری و اجتماعی در داخل و خارج از کشور، آنهم در شرایطی که مسائل سیاسی چالشی و پراهمیتی در سطح جهان و ایران مطرح است، جای تأمل دارد. تصاویری که شاید برای یک شهروند غیر ایرانی طبیعیترین و سادهترین شکل یک تفریح خانوادهگی باشد، اما چرا در جامعهی ایرانی و رسانهها چنین انعکاس گستردهای داشته است؟! کلیترین پاسخ این است که این تصاویر در خود هیچ اهمیت خاصی ندارند اما شکستن جایگاه ایدئولوژیک ـ سیاسی و تعریف از یک زنِ «سلبریتی» مسلمان و مورد تأیید حکومت جمهوری اسلامی به این تصاویر برجستگی ویژه داده است، مجری محجبهی «موفق» و مشهوری که همزمان مدل زن اسلامی، همسر و مادر ایدهآل نیز بود و همهی اینها جدا از تاریخچهی فعالیتهای قبلی او و عکسالعملهای بعدیاش نیست. این جایگاه ویژه باعث شده تا عدهی زیادی به نقد جدی، مخالفت و یا حتا تخریب او و عدهی دیگری به حمایت از او برخیزند؛ از شبکههای اجتماعی و برنامههای تلویزیونی گرفته تا استندآپکمدیها، کاریکاتورها، دابسمشها و متلکهای متداول تا مجلات و روزنامههای داخلی و خارجی هرکدام به جنبهای از ماجرا پرداختهاند. به این دلیل که این اتفاق ساده، محل تلاقی تضادهای حاد و چالشی جامعهی ایران است و این خصلت را پیدا کرده که هرکسی از یکی از این زوایا به موضوع بپردازد. هدف این یادداشت کوتاه اما بررسی همهجانبهی این موضوع و خصوصاً شخص آزاده نامداری نیست، هدف بیرون کشیدن چند بحث چالشی به بهانهی این موضوع است.
در ابتدا باید روی این موضوع تأکید کرد که حق آزادی سفر، حق تفریح و لذت بردن و مشخصاً حق آزادی پوشش جز حقوق پایهای است که هر انسان و خصوصاً هر زنی ازجمله خانم آزاده نامداری باید از آن برخوردار باشد، البته نه بهعنوان «حق ویژه» بلکه بهعنوان یک حق پایهای برای همهی انسانها؛ بنابراین بنای نقد زیر سوال بردن این حقوق پایهای نیست؛ اما موضوع این است که چرا همهی انسانها (زن و مرد) و در تمام جهان از این آزادیها برخوردار نیستند؟! و در این مورد مشخص رابطهی عملکرد خانم نامداری و تقویت و بازتولید چنین ساختار نابرابری که امروز خود او را هم قربانی کرده است، چیست؟!
تزویر یک استثنا یا قاعدهی زندگی در سایهی حکومت «الله» بر زمین؟
یکی از ابعاد این ماجرا که بیشتر از همه مردم را خشمگین و عصبانی کرده است، بُعد اخلاقی این ماجرا و تزویر و ریاکاری پیچیده در پوشش «معصومیت» و «قربانینمایی» دروغین و تأکید بر «عفت زنانه» و «تقدس مادرانه» از طرف نامداری است. این احساسات نهفقط از مشاهدهی عکسها که از پاسخی که او بعد از انتشار عکسها در توجیه آن موقعیت داد، زبانه کشید. او درحالیکه شعور مردمی را که شاهد این تصاویر بودهاند به هیچ گرفت، تلاش داشت با وارونهنمایی و مظلومنمایی مردم را با خود همراه کند و از طرف دیگر آنها را متهم به فضولی در زندگی خصوصی و برخورد ناعادلانه با خودش میکرد.
برای هرکسی که حتا زمان کوتاهی در ایران زندگی کرده باشد، دوگانگی عمیق بین رعایت «شئونات اسلامی» در فضاهای رسمی و غیررسمی بسیار روشن است؛ و مردم چون آن را تحمیلی و یکی از شروط بقا تحت حاکمیت جمهوری اسلامی میدانند و به علت همهگیر بودن، این دوگانگی را تزویر ارزیابی نمیکنند. ولی میدانند که حفظ این دوگانه جز ضروریات برای بالا رفتن و ترقی در سلسهمراتب قدرت در ساختار جمهوری اسلامی است و هر فردی هرچقدر بیشتر به این دوگانه تظاهر کند، امتیاز بیشتری از حاکمیت دریافت خواهد کرد. مشخصاً زمانی که افراد تبدیل به مشاطهگران و مبلغین ارزشهای جمهوری اسلامی میشوند، پیشفرض کلیت جامعه این است که این فرد با ریاکاری در پی کسب امتیاز است؛ بنابراین ولع آنها برای پیدا کردن اسنادی که این حقیقت را «مستند» کند بیشتر میشود، به همین دلیل افشا شدن روابط پدوفیلی سعید طوسی قاری محبوب رهبری یا فیلم روابط جنسی و محفل عیاشی مداحان مقرب بیت رهبری، بهجای حس تعجب، حس خشم و تنفر مردم را برمیانگیزد. چون این افراد چهرههای شناختهشدهی رژیم برای تبلیغ و ترویج ایدئولوژی پوسیده و گندیدهی جمهوری اسلامی هستند. کسانی که تلاش میکنند با وارونهنمایی، ایدئولوژی قرونوسطایی جمهوری اسلامی را به خورد مردم بدهند بنابراین افشا شدنشان خشمی توأم با رضایت قلبی برای عامهی مردم دارد، چون مردم مطمئن هستند:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
بهخصوص برای اینکه بعد از هر رسوایی، دستگاه جعل جمهوری اسلامی تمام پتانسیل رسانهای خود را به کار میگیرد که موضوع را به «عوامل خارجی» و … منصوب کرده و به عبارتی «ماستمالی» کند.
به همین دلیل هم مردم نه هرگز چرخش ایدئولوژیکِ تصنعی و مقدسنمایی گلدرشتِ امثال «الهام چرخنده» را باور کرده و میکنند؛ نه «عشق معنوی» و «لاسهایِ اسلامی» زوج به اصلاح هنری آزاده نامداری ـ فرزاد حسنی را باور کردند و نه هرگز فیگورهای «روشنفکری»، «فمینیستی» و برخورد «مدرن» مجری اصالتاً مسلمان و عمیقاً معتقد یعنی آزاده خانم را.
نقض حریم خصوصی یا خصوصی سیاسی است؟
دراینبین اما اکثر رسانههای فارسیزبان و حتا غیرفارسی تمایل داشتند موضوع را به دوقطبی «افشای تزویر یا نقض حریم خصوصی» تقلیل دهند. دوقطبیای که خود نامداری در همان ساعات اولیهی این اتفاق در فیلم توجیهی خود ساخت و وسط گذاشت. او گفت: من کمتر مقصرم که بیدقتی کردم مقصر اصلی کسانی هستند که به حریم خصوصی من واردشده و آن را رسانهای کردهاند. (نقل به مضمون) فارغ از این ادعای دروغین که در عکسها کاملاً واضح است که قطعاً نه آن پارک فضای خصوصی بوده است و نه کسانی که درگذر بودند محارم او، اما چرا آزاده سوال را به این شکل طرح میکند و اتفاقاً خیلی از مردم عادی و حتا رسانهها به دنبال اشک تمساح او و «حقوق پایمال» شدهاش میافتند. چون آزاده نامداری شاگرد تیزهوش و بااستعداد سیستمی است که در آن همیشه افشاگر «مجرم» است نه «جنایتکار»، عوض کردن جای شاکی و متهم همیشه یکی از بهترین سلاحهای جمهوری اسلامی برای سرکوب کردن مخالفین بوده است تا با تنبیه کسانی که جرأت کرده و افشاگری میکنند بقیه را مرعوب کند و آزاده نامداری درسهایش را خوب پس میدهد و با تاختن به وجدان مردم آنها را مجرم میشمارد؛ و در آن لحظات پرتنشِ بعد از انتشار فیلم تمام استعداد شگرفش در اجرا و کنترل صحنه را به خدمت میگیرد تا مطمئن، مسلط و معصوم اعلام کند که شاکی زنی «نجیب» و مادری «معصوم» است که قربانی سوءاستفاده و بیاخلاقی دیگران شده است. حتماً اگر اوضاع اینقدر حاد نبود او هم مثل سلبریتیِ همهچیزتمام یعنی خانم بهاره رهنما دست به دامن سیستم قضایی و قوانین ارتجاعی جمهوری اسلامی میشد تا ناقضین «حقوق شهروندی» را گوشمالی دهند. چون این شهروندانِ ویژه به خاطر خوشرقصیهایشان در برابر قوانین برابرترند.
آزاده نامداری اما بهتر از هرکسی میداند که دفعهی پیش که خبر داغ رسانهها شده بود زمانی بود عکس خود با زیرچشمی کبود را در همین فضای مجازی منتشر کرد و با افشاگری از خشونت خانگی همسر سابقاش «فرزاد حسنی» دیگر مجری مشهور تلویزیون توانست علل جدایی خود را رسانهای کند. هرچند مردم و خصوصاً زنان همان زمان و پیش از جدایی آنها هم نه آن «عشق معنوی» دو کبوتر متظاهر روی «استیج» را باور کرده بودند و نه شعرخوانیهای چندشآور فرزاد در مدح حجاب و عفاف آزاده را، اما خیلی از مردم و خصوصاً خیلی از زنان وقوع این خشونت و صداقت این افشاگری را باور کردند و به جسارت یک زن در شکستن تابوی سکوت در مقابل خشونت خانگی آفرین گفتند. چون شکستن سکوت در برابر ستم در هر سطح و جایگاهی نیاز به جسارت دارد و این اتفاقاً به محبوبیت نامداری در میان زنان افزود. ولی فمینستهای لیبرال و اسلامی همان زمان تلاش کردند از این زنِ مجری «موفق» یک قهرمانِ «فمینیست اسلامی» بسازند و … اما باوجود تمام بهرهبرداریهای هدفمند از این ماجرا هم هیچکس نمیتواند نافی حق آزاده نامداری و هر زن دیگری در افشای خشونت و ستم مرد بر زن در فضای خصوصی شود، چون «خصوصی سیاسی است» تمام روابط ما در فضاهای خصوصی زندگیمان ادامه و بازتاب همان روابط در فضای عمومی است. با این تفاوت که در فضاهای عمومی قانون، سنت و عرف مستقیماً رعایت میشود (تلاش میشود که رعایت شود) و در فضاهای خصوصی افراد از آزادی عمل بیشتری برخوردارند این آزادیِ بیشتر، شامل آزادیِ بیشتر در روابط عاطفی، روابط جنسی، روابط خانوادهگی و اتفاقاً اعمال روابط قدرت هم هست. به همین دلیل هم کاملاً باورپذیر است که آقای فرزاد حسنی که زیر نور چراغهای صحنه نقش مرد مدرن عاشقپیشه را بازی میکند و همزمان به مهمانانِ زن برنامه، نیش و کنایههای تند و تحقیرآمیز جنسیتی حواله میکند و تحمل این را ندارد که یکلحظه کنترل صحنه را از دست بدهد یا تمرکز دوربینها به علت تعدد شخصیتها از روی او برداشته شود و … باید هم در اعمال رابطهی قدرت در خانه تا سرحد برخورد فیزیکی بهپیش برود.
بله! ما اگرچه طرفدار نقضِ حریم خصوصی هیچ فردی برخلاف تمایلاش نیستیم اما کاملاً معتقدیم خصوصی سیاسی است. به همین دلیل فضای خصوصی از هیچ قداستی برخوردار نیست و آنچه در فضاهای خصوصی زندگی، خصوصاً زندگی ما زنها میگذرد باید عمیقاً به موضوع بحث روز تبدیل شود تا ستم پنهان، عریان شود و ستمگرانِ «آبرومند» رسوا شوند؛ اما مثل خانم نامداری دواستانداره فکر نمیکنیم، یعنی به خاطر مصلحت فردی یک روز که افشاگری از حریم خصوصی به نفعمان بود از آن استفاده کنیم و فردا مردم را به جرم نکردهی دخالت در فضای خصوصی، متهم کنیم. این دوگانگی فرصتطلبانه بیتردید از فرصتطلبی طبقاتی عمیق شما برمیخیزد.
بله شما! شما که بالاخره با سند و مدرک «محکمهپسند»، خودتان ثابت کردید عمیقاً حجاب و حتا شئوناتِ اسلامی را مانعی برای تفریح و استراحت و … در زندگی میدانید اما سالها از تمام رسانهها استفاده کردید تا در تئوری و عمل حجاب را بهعنوان یک اعتقاد برتر و یک انتخاب رضایتمندانه تبلیغ کنید. با تیتر درشت گفتید: «خدا را شکر چادریام!» و به این شکل از امتیاز همسویی و همراهی با ایدئولوژی طبقهی حاکمه برای هر نوع ترقی فردی استفاده کردید، اما فکر نکرده بودید این صرفاً یک امتیاز فردی در ازای استعدادهای فردی شما نیست، همانطور که محتوای حجاب و انتخاب آن در جمهوری اسلامی هم یک موضوع فردی نیست. شما که امروز از نقض حقوق فردی شاکی هستید آیا نمیدانید انتخاب پوشش جز پایهایترین حقوق فردی هرکسی و خصوصیترین حریم اوست؛ و شما نهتنها اعتراضی نداشتید بلکه به همدستی و همکاری با ناقضین حقوقِ فردی میلیونها زن در ایران افتخار میکردید و در ازای تقویت این نقضِ سیستماتیک امتیاز میگرفتید. حاکمیت جمهوری اسلامی این امتیاز را به خاطر گل رویتان به شما اعطا نکرده بود، شما باید میتوانستید با استعداد هنرمندی و فرصتطلبی که دارید نقش زنِ مسلمان محجبهی موفق و مدرن را بهخوبی بازی کنید تا این همه تریبون که به روی میلیونها نفر بااستعدادتر از شما بسته است، در اختیار شما قرار دهند. شما در ازای تخریب و تحقیر میلیونها زنی که به حجاب باور نداشتند اما نمیخواستند مثل شما تظاهر کنند و به مجیزگویان این رژیم بدل شوند، میتوانستید تریبونی رو به میلیونها زن و مرد به دست آورید. شما در ازای اینکه نمونهی موفقی از یک خانوادهی اسلامی، «مدرن» و امروزی به مردم نشان دهید اجازه داشتید جلوی دوربین «رسانهی ملی» (بخوانیم رسانهی دولت اسلامی) با همسرتان «معاشقه» کنید و تشویق هم بشوید تا به میلیونها دختر و پسر جوان و شورشی که دیگر حاضر نیستند تن به ازدواج و روابط پوسیده و فروپاشیدهی خانوادهی تکهمسرِ دگرجنسگرا بدهند، ثابت کنید که اگر در خیابانها بهخاطر ابراز عشق تحقیر و توهین میشوید، کانال رسمی آن ازدواج است و روابط درونیاش «مقدس» و «عاشقانه». شما نه به خاطر استعداد شگرفتان در سخنوری بلکه به خاطر محتوای آن سخنان اجازه داشتید «سلبریتی» شوید تا نشان دهید که تحت مراحم حکومت اسلامی یک زن هم میتواند به بالاترین درجات نائل شود، اگر مطابق چارچوبها و تمایل حاکمیت رفتار کند. شما در ازای از بین رفتن موقعیت، پتانسلها و خراب شدن کاخ آرزوهای صدها دختر همچون مونا برزویی که در قفس تنگ روابط مردسالارانهی حکومت اسلامی له میشوند و مثل شما فرصت و تمایلی به تبعیت و تزویر ندارند، میتوانستید روی صحنه «بدرخشید» و استعدادهایتان را بروز دهید، سلبریتی شوید و با بزرگان و آقازادهها نشست و برخاست کنید و فامیل شوید. شما در ازای اثبات و تبلیغ برتری ایدئولوژی اسلامیتان، تبدیل به «زن مسلمان ایدهآل» و «خانوادهی ایدهآل» شدید. شما در ازای تبلیغ اینکه حجاب مانعی برای مشهور و موفق شدن نیست و زنانی همچون شما با رضایت آن را برگزیدهاند، خوراک ایدئولوژیک مناسبی برای گشتهای ارشاد فراهم میکردید تا میلیونها زنی که از اسارت در این قفس متحرک ناراضیاند و تظاهر نمیکنند، یاغی و غیرموجه معرفی شده و تنبیه شوند. خانم نامداری حتما فراموش کردهاید که زمانی که ماسک یک زن «فمینیست اسلامی» را به چهره میزدید و مهمانان زنِ برنامهتان را حتا در کاربرد ادبیات متهم میکردید که زیادی به مردان امتیاز میدهند و زندگی بدون مرد و مستقل از او را برای خودشان متصور نیستند، خود شما این استقلال را در ازای اتکا به سردستهی دزدان، یعنی اتکا به حکومت مردسالار به دست آورده بودید. شما نقش یک زن مستقل را بازی میکردید اما عمیقا محتاج حمایت روابط مردسالار حاکم بودید و این حمایت را در ازای تقابل و له کردن سایر زنان به دست میآوردید، همان زنان «بدحجاب» اما صادقِ برنامههایتان که میخواستید جلوی دوربین توابشان کنید و راه تزویر و «سعادت و پیشرفت» را به آنها بیاموزید یا بهطعنه «لیدی» نبودنشان را متذکر میشدید و از هراسشان از اعمال خشونت توسط مردان متعجب میشدید و … چون خیلی از این زنان مثل شما یک «اَبَرحامی ایدئولوژیک» نداشتند و مثل شما حاضر نبودند به قیمت مطرح شدن و نان را به نرخ روز خوردن، خود را آویزان یک رژیم سرتاپا زنستیز کنند.
ساختار مردسالارِ حکومت اسلامی به تبلیغات شما برای حجاب نیاز داشت اما فراموش نکنید که شما تنها مروج نبودید، عکسبرگردان شما امثال امیر تتلوها هستند، سلبریتیهایی که مثلاً با کار «زیرزمینی» و «مخالف» خوانی و … در بین مردم اقبال پیدا میکنند اما عمیقاً با ارتجاعیترین ایدئولوژی و ساختار حاکمیت فصل مشترک دارند، بیدلیل نیست که امروز او هم دمبهدم رژیم متجاوز و ضدزن جمهوری اسلامی داده است و دلیل تجاوز و به قتل رسیدن آتنای هفتساله را «بیحجابی» این کودک میداند. شما مبلغ ایدئولوژییی بودید که در آن هر دختربچه یک زن بالقوه محسوب میشود، بنابراین حتا قبل از اینکه هیچ اندام جنسی بالغی در او شکل گرفته باشد، میتواند طعمهی شهوت و تجاوز مردان باشد، چون اصولاً فلسفهی آن حجابی که شما به آن افتخار میکنید این است که زن ابزار شهوت مرد است بنابراین باید پوشیده بماند تا … خانم نامداری «درخشش» شما روی صحنه به خاطر تکیه کردن بر ستون ایدئولوژیک یک دولت تاریکاندیش و واپسگرا بود تا ویترینی بَزَک شده، برای پوشاندن موقعیت تاریک و ستمگرانهی زنان در ایران فراهم باشد و شما هم الحق ثابت کردید که نقشتان واقعاً ویترینی بوده است و ظاهراً کنترل این صحنه فقط چند لحظه از دستان شما خارج شد، ولی همین پردهبرداری کوتاه از حقیقت باعث شد تا شما هم بدون در نظر گرفتن امتیازات ویژهتان قربانی همان روابط مردسالارانهای بشوید که مبلغ آن بودید.
جنبهی مثبت این ماجرای ساده اما در این است که نشاندهندهی سطح نارضایتی مردم در جامعهی ایران است. این نارضایتی بهقدری بالاست که مردم منتظرند تا از هر امکان افشاگری هرچند جزئی در جهت افشای رژیم جمهوری اسلامی و ایادیاش استفاده کنند تا تزویر ذاتیِ ایدئولوژی حاکم مستند شده و شکاف بردارد تا از این شکاف برای ابراز خشم و نفرت خود استفاده کنند. اگرچه افشاگری از ایدئولوژی و از نمایندهگان ایدئولوژیک این نظم واپسگرا ضروری است و میتواند راه تغییر را هموار نماید؛ اما هدف باید تغییر ریشهای این مناسبات باشد و نه صرفاً تخریب فردی و انتقام. با انتقام، آنهم انتقام فردی، آنهم آمیخته با دیدگاههای مردسالارانه و تهاجم جنسیتی نهتنها راهگشایی نخواهیم داشت بلکه فصلمشترکی با حاکمیت واپسگرا باز خواهیم کرد. حاکمیتی که روابط درونی آن بهقدری پوسیده و تاریخمصرف گذشته است که یک عکس میتواند «ناموس» حکومت اسلامی را بر باد دهد و هرچه رشته پنبه کند. به همین دلیل امروزه رژیم جمهوری اسلامی مجبور است با تمام قوا و بهزور سرنیزه تمام روزنهها را بپوشاند تا بادی نوزد. زهی خیال باطل چون طوفان در راه است. ö
برگرفته از نشریه هشت مارس شماره 41
پیام برای این مطلب مسدود شده.