01.08.2016

چکامه الله جبار، چکامه سرا شفق . ک

بیا ، الله تو دیگر دست بردار از سر ، ما …
این آدم که می بینم ، مسلمانی کج اندیش است …
ترا خواند گهی سبحان …
ترا خواند گهی رحمان …
گهی قادر ، گهی عادل …
نمی داند اگر هستی …
تو خود سلطان استبداد و بیدادی ..
نمی داند اگر بودی ، میان رعیتت فرقی نمی دادی …
همی گویند ، سمعئی و بصیری …
شگفتا ،
ندیدی ان سیه کودک که هردم میدهد جان !؟
ز بهر تکه ای نان …
شنیدی ناله بانوی ازاده به زیر پای دژخیمان …
همان لاله …
ندایی با تن خونین به دام سرب به خاک افتاد…
و سهرابی به نام عشق به سرسبزی ازادی ، سرش را داد…
بصیری تو …؟!
ز هر گوشه ، صدای ناله دادخواهی انسان …
نموده گوش ها را کر …
سمیعی تو …
تو بیرحمی ، نه رحمانی …
تو جباری ، نه مهربانی …
تو ای الله که از مکتوب تو پیداست …شیطانی
همان بهتر که بتخانه ، بنا سازیم …
بساط ظلم را با هم براندازیم …
شبی در گوشه میخانه ای ساغر دراندازیم …
و با اوای ساز و چنگ …
دمی فارغ ز فکر دوزخ و جنت

کنار هم گنه الود بیارامیم …

و در پایان شب با شور و شادی ،
زنیم پیمانه ها برهم ،
و با فریادمان گوئیم ،
الا ای بت سیمین تن …
خدای پاک و روئین تن …
سرت اهن ، تنت از سنگ …
ندادی حکم به قتل و جنگ …
نه حکم دادی به سنگساری …
نه با ملا و کاهن های خود ، ظلم بر سرم باری…
نه جباری ، نه مهربانی …
نه بیرحمی ، نه رحمانی …
تو پایا باشی و مانا …
بت رعنا و تو اما ،
تو الله دست بردار از سر ، ما .
1389 / اصفهان .
نور ایران .

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates