۱/۵ ماه زندگیِ زنِ تنها درون چادری در پارک؛ «هیچ نهادی کمک نکرد» – سایت خبری آمد نیوز
آمدنیوز: خانمی در دامغان یکماه است که به علت بیخانمانی برای گذران زندگی در چادری کوچک در پارک دانشجوی این شهر، شب را به صبح میرساند و هر لحظه منتظر کمکهایی از سوی مسئولان امر میباشد که البته تاکنون نیز هیچ کمکی به او نشده است.
شاید با شنیدن خبرهای تاسف آور یک آهی میکشیم و اگر این خبر را در روزنامهای میخوانیم اعصابمان به هم بریزد و با جملهای مثل «روزنامهها هم برای پر کردن صفحات خود هر چیزی را مینویسند» آن را مچاله کنیم. یا اگر این خبر از رسانههای خارج از کشور بشنویم، بگوییم «اینها هم این کار را برای ضربه زدن به نظام میکنند و الا کسی دلش به حال مردم نمیسوزد» و یا «اینها هم به دنبال جو سازی هستند و الا این مشکلات در همه جهان وجود دارد.»
اما مشکلات از کجا سرچشمه میگیرد؟ سرچشمه اینکه بیتوجه باشیم، به وضعیت کودکانی که هر روز آنان را در میان زبالهها با سر و روی سیاه میبینیم یا اختلاسهای میلیاردی مسئولین حکومتی، تحصن و تجمعات مردم مالباخته بانکها و صدها مسئله تاسف بار دیگر.
خبرها هیچگاه حامل حس درد انسانهایی نیستند که روزانه درد را با گوشت و پوست و استخوان در سرما و گرما با گرسنگی و دهها مرض و یا با اعتیاد دست و پنجه نرم میکنند؛ اما گویا میتوانند ما انسانها را در جای جای این جهان از حال هم با خبر کنند.
خبر زندگی یک زنِ تنها درون چادری در پارک شهر شاید خبر تازهای نیست اما خبر دردناکی است، ولی حامل درد انسانی نیست که شبهای سرد را بدون آب و غذا در پارکی تحمل میکند. شاید هم همین حاملِ درد نبودن یک خبر است که عامل بیتوجهی مردم در دنیای مدرن است اما همیشه حق با مردم است، آنها نمایندگانی دارند که بایستی به این مسائل رسیدگی کنند نه خودشان. حالِ اینکه زنی در پارکی زندگی میکند بدون آب و غذا؛ این مردم نیستند که باید جوابگو باشند بلکه مسئولینی هستند که برای همین هدف، حقوقهای میلیونی میگیرند و در اتاقهای در بسته با کولرهای گازی و یا بخاریهایی که هزینههای آن از جیب همین ملت تأمین میشود، برای رسیدگی به مردمی که شبها در پارک نخوابند و حداقل سرپناهی داشته باشند.
به گزارش «آمدنیوز» به نقل از خبرگزاریهای محلی شهرستان دامغان، زنی درون چادر در پارک دانشجوی شهر دامغان در جدال با سرما با جمع کردن ضایعات معاش خود را فراهم میکند تا زنده بماند.
او علت بیخانمانیاش را به خبرنگار یکی از رسانههای محلی اینگونه بیان میکند: همسرم ام اس دارد، در خانه پدریاش زندگی میکردیم، از ما شکایت کردند، منزل ما را از طرف دادگاه به دستور قاضی پلمپ کردند، همسرم با آن حالِ خراب در زندان است، ما فرصت نکردیم مدارک شناسایی و درمانمان را برداریم و مدت یک ماه است به علت نداشتن مدارک و غریب بودن در پارک زندگی میکنم.
خبرنگار محلی: از ادارات دامغان کمک خواستید؟
از بهزیستی، کمیته امداد، انجمن حمایت زندانیان، خیریههای شهر دامغان که زمانی خودم به اندازه توانم به یکی از این خیریهها کمک میکردم کمک خواستم، ولی هیچیک حاضر نشدند به یک زنِ تنها پناه دهند. کاش اینکار را نمیکردم، تنها حقیرتر شدم و آبرویم بیشتر رفت.
چگونه خرج زندگیتان را در این مدت در می آوردید؟
روزهای اول نمیدانستم چکار کنم، بعدش به چند خیریه و دستگاه دولتی سر زدم اما هیچکس برایم کاری نکردند، این چادر مسافرتی را هم یک مسافر دلش برایم سوخت به من داد و امروز هم یک خانم با شوهرش برایم پتو آوردند. در شهر ضایعات جمع میکنم، پولش به اندازه خوراک یکی دو وعده روزانهام میشود، خدا را شکر میکنم.
zass1
این یک ماه چگونه به شما گذشت؟
پیگیر کار همسرم هستم، آقایی در زندان به نام «سیادت» است، خدا خیرش دهد و تنها او در این مدت کاری کرده است.
چند شب پیش آنقدر باران آمد، برایم حکمت خدا جالب بود، به عمرم این همه باران در این شهر ندیدم، تمام لباسهایم و چادر مسافرتی پر آب شد و سرما خوردم، چون مدارک درون خانه بود و آنهم پلمپ است، نمیتوانم به دکتر بروم، شبها هم برایم بسیار وحشتناک است، تاریکی و نبود نور کافی عذابم میدهد و اگر روزی ضایعات هم گیرم نیاید، گرسنگی و ضعف اذیتم میکند.
از همسرتان خبر دارید شرایط او چگونه است؟
بله با اینکه ام اس دارد به من میگوید در زندان کمکش میکنند و از او نگهداری میکنند. نمیدانم برای دلخوشی من میگوید یا واقعا اینگونه است. آخر فکر میکنم من یک زن تنها را که از ماجرایم تعدادی از مسئولین و حتی خیریهها خبر دارند در این شرایط به حال خودم رها کردند چگونه در زندان مراقبش هستند؟
zas1
شنیدیم شما را به اورژانس اجتماعی تحویل دادند، چه شد پس چرا هنوز در پارک هستید؟
من خودم به بهزیستی قبلا رفته بودم و تقاضای کمک کردم ولی کاری برایم نکردند اینبار نمیدانم چه اتفاقی افتاد با ماشین به دنبالم آمدند، فکر میکردم که دیگر دارد سرپناهی برایم درست میشود و از این فضای ترسناک رها میشوم ولی هیچ اتفاقی نیفتاد یک کاغذ پر کردند، از من تعهد گرفتند رهایم کردند و دوباره در پارک هستم…
ظاهرا مسئولین صدای این خانم را خوب نشنیدهاند که مکررا میلیاردها میلیارد به مردم کشورهای میانمار و غیره و ذالک کمک میکنند اما هیچ توجهی به مردم کشورمان در داخل شهر و کشورمان ندارند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.