خاتمی در بیم موج
بیبیسی: امید منتظری، روزنامه نگار در یادداشتی که برای صفحه ناظران می گویند نوشته است با اشاره به انتقاداتی که پس از اعتراضات سراسری به خاتمی و اصلاح طلبان شده است نتیجه گرفته است که خاتمی و یارانش اکنون در برابر چالش جدیدی قرار گرفته اند که رویکرد آن ها می تواند به تداوم محبوبیت آن ها یا عدم آن منتهی شود.
خاتمی در کتاب «بیم موج» در خصوص تهدیدهایی که متوجه نظام انقلابی ایران است، نوشته بود: «اکثریت است که باید تشخیص دهد حد آزادی کجاست، و هم اوست که حد آزادی یعنی قانون را وضع میکند».
از ۲۰ سال پیش که ستاره بختش در سپهر سیاسی ایران طلوع کرد، هیچگاه چنین محبوبیت و اثرگذاری اش محل تردید نبوده. شاید به همین دلیل است که بر خلاف روال چندسال گذشته، محمد خاتمی این روزها بیشتر بر صحنه ظاهر میشود و خود را ناچار از مداخله در فضا میبیند.
زمانی در کتاب «بیم موج» در خصوص تهدیدهایی که متوجه نظام انقلابی ایران است، نوشته بود: «اکثریت است که باید تشخیص دهد حد آزادی کجاست، و هم اوست که حد آزادی یعنی قانون را وضع میکند».
در آن کتاب که چاپ نخستش به بهار سال ۱۳۷۲ و چاپ دوم آن به بهار ۱۳۷۶ باز میگشت، خاتمی مهمترین فقدان «حکومت اسلامی- انقلابی» ایران را توجه به مسئله آزادی های فردی و اجتماعی میدانست.
پس از به قدرت رسیدن اصلاحطلبان در سال ۷۶ نیز این تأکید بر حوزه «آزادی فردی و اجتماعی» به نحوی جوهر گفتار اصلاحطلبی آن سالها بود.
اما ۲۰ سال بعد، اصلاحطلبان و در رأس آن محمد خاتمی از یکسو متهماند که دیگر مانند گذشته مدافع سرسخت این آزادیها نیستند و از سوی دیگر در تمام طول این سالها به مسئله عدالت اجتماعی بیتوجه بودهاند و هیچ «برنامه عملی و مدونی» برای تغییر در وضعیت فعلی ندارد.
این انتقادات بیش از هر زمان دیگر در جریان اعتراضات سراسری دیماه شدت گرفت.
آنچه در دیماه اتفاق افتاد از یکسو نشاندهنده ناتوانی حکومت در کنترل فشار بر مردم بود و از سوی دیگر ناتوانی اپوزیسیون در ایجاد تغییراتی هدفمند.
این بحران تازه سبب شده تا نیروهای سیاسی، به ویژه اصلاحطلبان خود را ناچار از بازسازی گفتار و سازماندهی مجدداً ببینند.
شاید همین مسئله اکنون سبب شده تا محمد خاتمی در سخنانی راهبردی در دیدار با اعضای انجمن مدرسین دانشگاهها، از اصلاحطلبان بخواهند که فاصلهشان با دولت را حفظ کنند.
او به طور ضمنی به جریان سیاسی نزدیک به خود زنهار داد که حمایت تمام عیار از دولت نباید سبب شود که اصلاحطلبان در انتخاب میان دولت و مردم طرف اولی را بگیرند.
در شرایطی که خلاء رهبری در میان اپوزیسیون بیش از هر زمان دیگری مشهود شده، او از اصلاحطلبان خواسته مجدداً در مقام نماینده مطالبات مردم ظاهر شوند.
پیشتر میشد تصور کرد که هر چه به انتخابات ۱۴۰۰ نزدیکتر شویم، رقابت میان اصلاحطلبان و حلقه نزدیک به روحانی بیشتر خواهد شد. اما به نظر میرسد اعتراضات دیماه این تصمیم را جلو انداخته است.
از همان دورانِ انتخاب اعضای کابینه دوم حسن روحانی رییسجمهوری، زمزمههایی مبنی بر اختلاف میان دولت و اطلاحطلبان به گوش میرسید.
مرداد ماه امسال خاتمی با اشاره به کابینه روحانی درباره سهم اصلاحطلبان از کابینه گفته بود: «کسانی که برای موفقیت رئیسجمهوری به صحنه آمدند و مایه گذاشتند نباید مورد بیوفایی و طرد قرار گیرند».
در طول شش ماه گذشته، خبرهایی درباره حضور یا عدم حضور مجدد علی ربیعی در کابینه و همچنین استعفای اسحاق جهانگیری از معاون اولی رئیسجمهور و کاهش قدرت او در دولت و چگونگی ائتلاف با اعتدالیون در انتخابات مجلس در سال ۹۸ منتشر شده بود. گزارش هایی که از تشدید شکاف میان اصلاحطلبان و حلقه نزدیک به رئیسجمهوری حکایت میکرد.
حقیقت آن است که اصلاح طلبان پس از ضربات امنیتی سال ۸۸ با ائتلاف با چهرههای تکنوکرات و امنیتی همچون حسن روحانی از رهبر ایران جواز و اعتماد نسبی برای بازگشت به صحنه سیاسی بیشتری به دست آورند و بعدتر پیروزی در انتخابات شوراهای شهر ۹۶، حتی باعث شد اعتماد به نفس بیشتری برای حضور مستقل در فضای سیاسی ایران پیدا کنند.
به نظر میرسد چالش اصلی، آزمون تاریخی و برزخی که اصلاحطلبان یکبار دیگر روبروی آن قرار گرفتند، در همین جاست و خاتمی در آستانه در این برزخ.
اما اعتراضات اخیر ورق را برگردانده و انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۸ و ریاست جمهوری در ۱۴۰۰ میتواند چالشی جدی برای این جریان باشد.
در تمام این سالها اما هسته غایب گفتار اصلاحطلبی فقدان برنامهای برای عدالت اجتماعی بود. آنچه در مرکز مطالبات و اعتراضات دیماه قرار داشت.
اکنون به نظر میرسد بازسازی گفتار و بازآرایی سازمان سیاسی اصلاحطلبان بر حسب عدالت اجتماعی مأموریت دشواری است که نیازمند جراحیهای بزرگ است. از جمله به حاشیه رفتن برخی چهرههای مرکزی اصلاحات از جمله محمدرضا عارف و دادن ابتکار عمل به چهرههایی که در این سالها در حاشیه بودند.
در عین حال، این تغییر سیاست آنها را به نقطه باز میگرداند که پیش از سال ۱۳۹۲ در آن قرار داشتند، منطقه در خارج دایره قدرت.
واقعیت آن است که اصلاح طلبان در طول سالهای فعالیتشان ماهیت دوگانه داشتند. از یک سو در برهههایی مانند انتخابات چهره جنبشی و خارج از قدرت از خود به نمایش میگذاشتند اما در موازات اصرار داشتند به عنوان سیاستمدارانی رسمی آنقدر از هسته اصلی قدرت فاصله نگیرند که صندلی و مناسب و جایگاه خود در قدرت را از دست بدهند.
۲۰ سال بازی دوگانه و حفظ این چهره همزمان خودی و غیرخودی باعث بیاعتمادی افکار عمومی و اقشار فرودستی شده که زیر فشار فساد و تبعیض و سیاستهای طبقاتی سوژه اصلی اعتراضات دیماه بودند.
اعتراضات دیماه ناشی از بحران ساختاری بود که یک شبه به وجود نیامده بودند و ریشه در نظام سیاسی- اقتصادی داشتند که بخش عمدهای از آن در دست نهادهای تحت کنترل رهبری و سپاه پاسداران است.
اکنون پرسش اصلی این است که آیا اصلاحطلبان اراده و توان لازم برای مقابله با هسته اصلی قدرت در ایران را دارند یا نه؟ آنچه در این بیست سال گذشته خوشبینی و امد چندانی برای مردم نگذاشته است.
به نظر میرسد چالش اصلی، آزمون تاریخی و برزخی که اصلاحطلبان یکبار دیگر روبروی آن قرار گرفتند، در همین جاست و خاتمی در آستانه این برزخ.
پیام برای این مطلب مسدود شده.