راپورت خفیهنویس؛ وقایع اتفاقیه خوزستان
ایران اینترنشنال: اول صبح نماز خوانده با اسم خفیه مخصوص داخل طوئیتر شده قدری تجسس نمودم؛ فیالحال دعوا بین وزرا و صدراعظم بالا گرفته، صدراعظم حکم نموده اشخاصی که ارز فرنگی از قبیل یورو و دولار و روبل به مظنه رسمی گرفته و آن را در بازار سیاه به مظنه بازار سیاه چندبرابر فروختهاند، همه را به ملت معرفی نموده، آبروی آنها را ببرند.
وزیر تجارت با صدراعظم مخالفت نموده و گفته ما هیچ سیاههای منتشر نمینماییم. وزیر ارتباطات هم برداشته سیاهه یوروبگیران را منتشر کرده و حالا آبروی همه آنها را بردهاند. گویا چندنفری از آنها از بیت مراجع تقلید قم بوده و همین امروز و فرداست که علما عمامه به زمین بزنند و کفن بپوشند علیه وزیر ارتباطات. رفتیم دیدیم وزیر ارتباطات سیاهه را در طوئیتر منتشر نموده و صدراعظم هم با اسم خودش لایک نموده، دعوای کابینه بهجای اینکه در اطاق دولت متفق گردد، در طوئیتر جاری و ساری است.
وارد عمارت دربخانه که شدیم، دیدیم وحیدخان کشیکچی موبایل بهدست، رویش به ماست و چشمش به صفحه موبایل. گفتم: آقا تشریف دارند؟ گفت: برو. نه سلامی کرد و نه تعارفی و نه یک لیوان چای تلخ جلوی من گذاشت و نه هیچ.
تا خواستم داخل شوم، دیدم حاج روحالله حسینیان که از عوامل قدیم خفیه بوده، صم بکم نشسته روی صندلی. هیچ از او خوشم نمیآید. رییس اداره اسناد و مدارک تاریخی است و معلوم نیست آنجا چه خاکی به سرش میکند. میرزا وحیدخان دوسیه باریکی را از آقا روحالله گرفته به من داد و گفت تحویل آقا بدهم. گویا آقا خوشش نمیآید این شخص را ملاقات کند.
دوسیه را گرفته وارد اطاق عمارت آقای بزرگ شدیم، دیدیم آقای بزرگ هم مشغول موبایل است. باز خدا را شکر که آقا با رؤیت حقیر، موبایل را داخل سایلنت نموده، تبسمی به ما کرده و حال ما و عیالات را پرسیده، ثانیاً فرمود: دوسیه را آوردی؟ عرض کردم: بله. و خواستم دوسیه را بدهم خدمت آقا. آقا فرمودند: خودت بخوان. عرض کردم: بگویم یا بخوانم؟ آقا فرمودند: نه، عیناً بخوان. میخواهیم بهعینه بشنویم.
فکر کردم حتماً آقا میخواهد خبرها را سریع بخوانم و بروم و بعد خودش دوسیه میرزا روحالله خان را قرائت نماید. خبرهای دیروز را خواندم … .
اول اینکه بازاریان اصفهان و کرمانشاه و تهران در اعتراض به وضعیت مملکت و گرانی، مغازهها و دکاکین را بستند.
دیگر اینکه مردم خرمشهر و آبادان، بهخاطر کثیفبودن آب شرب، خیابانها را بسته و با نظمیه درگیر شدند. دیگر اینکه رییس بلدیه گفته آب شرب هیچ اشکال ندارد و شلوغی خرمشهر به اجانب مربوط است.
دیگر آنکه هفتصد نفر از رعایای گیلان بهخاطر ندادن مواجب توسط اربابان کارخانه، معترض شدند.
دیگر آنکه مردم اطراف طهران، جاده طهران به طرف قزوین را بستند و آتش زدند.
دیگر آنکه مردم میناب با نظمیه درگیر شده، ششنفر از مردم گلوله خوردند.
دیگر آنکه جنگل مسیر بجنورد به مشهد، توسط برخی عوامل مشکوک آتش گرفته، هنوز در آتش میسوزد.
دیگر آنکه ۳۵۰ نفر از رعایای رامهرمز بهخاطر آب شرب کثیف، مسموم شدند.
دیگر آنکه برق اردبیل یک روز است قطع شده و مردم برق ندارند و به خیابان آمدند.
آقا فرمودند: مگر اردبیل در آن دوران برق داشت؟ و فرمودند: بخوان … .
ادامه دادم: دیگر آنکه نظمیه و امنیه در خرمشهر به مردم تیراندازی کرده و مردم رامهرمز و اهواز به حمایت از آنان آمدند.
دیگر آنکه عوامل نظمیه به منازل مردم و دکاکین حمله کرده و شیشه آنها را شکستند.
دیگر آنکه مردم در کرج بازارچهای را آتش زدند.
آقا یک نگاهی به من کرده، پرسید: مگر در دوره قاجار کرج وجود داشت؟ ثانیاً دوسیه را از دست من گرفته، نگاهی به بالا و پایین آن نموده و آن یکی دوسیه را که روحالله خان داده بود، برداشته، گفت: اینها که خواندی وقایع دوران قاجار بود یا خبرهای دیروز و امروز؟
من بهکلی گیج شدم. عرض کردم: اینها همان خبرهایی است که از دیروز تا حالا اتفاق افتاده و این حقیر سراپا تقصیر، موظف هستم خدمت قبله عالم عرض کنم.
آقا فرمودند: فقط مانده اخبار دزدی شازدهها و اعضای دولت را هم اضافه کنیم، تا بشود همان که بود. خوب است، ما هم شدیم قبله عالم.
فیالفور سیاهه منتشره وزیر ارتباطات را درآورده، تقدیم آقا کرده، گفتم: این هم سیاهه دزدیها که وزیر ارتباطات منتشر کرده.
آقا چند دقیقهای به من نگاه کرد و گفت: برو.
آمدم بیرون. رفتم منزل، تا فردا چه شود.
میرزا ابراهیم خان مخبرالدوله
پیام برای این مطلب مسدود شده.