نوه خواهر خامنهای: پسر و برادر علی خامنهای مرا به قتل تهدید کردهاند
دویچهوله: حمیدرضا فروزانفر، نوه خواهر علی خامنهای مدعی است که تهدید به مرگ شده است. او در گفتوگو با دویچه وله از ویژگیهای شخصیت رهبر جمهوری اسلامی، فرزندان، روابط درون بیت و نیز از اختلافات درون خانواده خامنهای میگوید.
حمیدرضا فروزانفر نوهی خواهر بزرگ علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران است. مادر بزرگ او، فاطمه سلطان حسينى خامنه، ۸۶ ساله، بزرگترین فرد زنده خاندان خامنهای و همسر ابوالقاسم شمساللهی است. حمیدرضا فروزانفر از زمان کودکی تا جوانی به مناسبتهای مختلف به بیت علی خامنهای رفت و آمد داشته و با پسران رهبر جمهوری اسلامی ایران در ارتباط بوده است.
حمیدرضا سال ۸۸ از ایران به فرانسه رفت. او به دویچه وله میگوید به دلیل مواضعی که در سالهای اخیر گرفته، چندبار توسط پسر، برادر و اطرافیان علی خامنهای تهدید به مرگ شده است.
نوه خواهری رهبر جمهوری اسلامی درباره اینکه چگونه توسط بستگان خود یعنی پسر و برادر علی خامنهای تهدید به مرگ شده، به دویچه وله میگوید: «دو مورد خیلی روشن را مثال میزنم که تهدید رسمی است. نوروز سال ۹۰، در مراسم سالگرد درگذشت پدربزرگم، مصطفی خامنهای، پسر علی خامنهای، مادرم را به کناری میکشد و به او میگوید اگر حمیدرضا بخواهد به موضعگیریهای خود ادامه دهد، عجیب نیست که در فرانسه در یک تصادف رانندگی کشته شود. همینطور محمد خامنهای با واسطهای به مادر بزرگم میگوید بعید نیست مسعود در این راه جان خود را از دست بدهد».
حمیدرضا فروزانفر، ضمنا پسر دخترخالهی محمود مرادخانی تهرانی است. محمود مرادخانی تهرانی فرزند شیخ علی تهرانی و بدری حسینی خامنهای خواهر رهبر جمهوری اسلامی است. شیخ علی تهرانی در سالهای نخست انقلاب به مخالفان جمهوری اسلامی پیوست و همراه همسر و فرزندان خود به عراق مهاجرت کرد. محمود، خواهرزاده علی خامنهای از ۲۷ سال پیش در فرانسه زندگی میکند.
محمود مرادخانی تهرانی، درباره احتمال تهدید حمیدرضا فروزانفر توسط پسر و برادر علی خامنهای به دویچه وله میگوید: «هر کس با رژیم مخالف باشد، حتی اگر از خانواده علی خامنهای هم باشد، به او ضربه میزنند. رژیم در بسیاری موارد از تهدید استفاده میکند تا کنشگران سیاسی مجبور به سکوت شوند. این رژیم تا جایی که میتواند فریب میدهد، جایی که میبیند فریب کارساز نیست، تهدید میکند، ضربه میزند و میکشد».
خواهرزاده رهبر جمهوری اسلامی میافزاید: «پسران خامنهای میخواهند به قدرت برسند و در این راه، ایرادگیری، انتقاد و نه گفتن را تحمل نمیکنند. بعید نیست به همین دلیل که میخواهند از منافع خود دفاع کنند، ناچار به تهدید شدهاند».
گفتوگوی کامل دویچه وله با حمیدرضا فروزانفر را میتوانید در فایل صوتی مصاحبه بشنوید.
گفتوگو با حمیدرضا فروزانفر درباره زندگی علی خامنهای
مهمترین بخشهای سخنان حمیدرضا فروزانفر، نوهی خواهر بزرگ علی خامنهای را در زیر میخوانید:
شکاف در خانوادهی خامنهای در پی انتخابات ۸۸
• انتخابات سال ۱۳۸۸، لحظه تاریخی دو قسمت شدن خانواده خامنهای بود. تمام رفتارهای کجدار و مریز و تناقضاتی که در ذهن ما بود و نمیتوانستیم درباره آنها حرف بزنیم، عملا بعد از اتفاقات سال ۸۸ خود را نشان داد. طوری که خانواده به دو قسمت کاملا متفاوت تقسیم شد، قسمتی که مخالف است اما امکان ابراز مخالفت را بهخاطر خطرش ندارد و سعی میکند با بیت رهبری کمتر رفت و آمد کند. برای اینکه در این رفتوآمدها یک حس تنفر از خود در آدم ایجاد میشود. اینکه سر سفره کسی بنشینی و میهمان آدمی باشی که حکم قتل یک عده آدم را با رفتار و عملکرد خود صادر میکند.
• در خانواده خامنهای دو قسمت تاریخی وجود دارد. به طور خاص خانوادهی مادری من، خانوادهی خالهی مادر من که خانم بدرالسادات حسینی همسر آقای شیخ علی تهرانی هستند و خانوادهی آقای هادی خامنهای، اینها یک قسمت هستند. در قسمت مقابل محمد خامنهای، حسن خامنهای و فرزندانشان هستند. تفاوت این دو قسمت در اعتقاد نداشتن نیست، در منفعتطلبیشان است.
بودجه نفت برای بنیاد صدرا به ریاست محمد خامنهای
• محمد خامنهای، برادر بزرگ رهبر جمهوری اسلامی، رئیس “بنیاد اسلامی صدرا” است. برای این بنیاد بودجه مستقیم نفتی در نظر گرفته شده است. این بنیاد سال ۷۵ یا ۷۶ تاسیس شد و فقط یک کنگره برگزار کرد. بعد از آن تبدیل شد به یک کارتل اقتصادی که از بیت رهبری مستقیما حمایت میشود.
بنیاد اسلامی صدرا مدتی پس از تاسیس شروع به ساخت و ساز کرد. املاکی را به نازلترین قیمت خریداری کرد و بعد با قیمت دیگری فروخت و از این طریق به ثروتی کلان رسید.
تصمیمات مهم در فاصله نماز مغرب و عشا
• در دوران دبیرستان هر از چندگاهی برای دیدن پسران آقای خامنهای و خود آقای خامنهای، هنگام نماز مغرب و عشا به بیت آقای خامنهای میرفتم. نماز مغرب و عشایی که در بیت آقای خامنهای برگزار میشود سرقفلی دارد و هر کسی نمیتواند وارد آن حیطه خصوصی شود. وقتی بخواهید رودررو با خود آقای خامنهای صحبت کنید، معمولا در فاصلهی بین نماز مغرب و عشا و شام شدنی است.
خیلی از اتفاقات و تصمیمات مهمی که در سرنوشت همهی ما تاثیر دارد، در فاصلهی بین نماز تا شام آقای خامنهای گرفته میشود. آدمها میآیند درباره بعضی چیزها کسب تکلیف میکنند، نظر یا گزارش میدهند.
در طول زمان، وقتی که فضای بیت گستردهتر شد، آدمهایی آمدند بین حلقهی اول و کسانی که میخواهند وارد این فضا شوند قرار گرفتند و حالت رانت پیدا کرد. مثلا من اگر بخواهم چیزی را مستقیما به آقای خامنهای بگویم، مجبورم یک آدمی را ببینم که آن آدم ممکن است لزوما موافق سخن من نباشد یا بخواهد از این موقعیت سوءاستفاده کند یا من را در موقعیتی قرار دهد که مجبور شوم کاری برایش انجام دهم.
پسران علی خامنهای
• آقای خامنهای چهار پسر و دو دختر دارد. از لحاظ سنی من با مسعود و میثم، دو پسر آخر آقای خامنهای، همسن و سال هستم و بیشتر با آنها رفتوآمد میکردم. مصطفی خامنهای خیلی بزرگتر از ماست و ارتباط مستقیم با او نداشتم. مجتبی خامنهای هم حدود ۱۵ سال از من بزرگتر است.
میان پسران آقای خامنهای از همه تودارتر، مرموزتر و موذیتر مجتبی خامنهای است. او خیلی کمتر در مهمانیها شرکت میکرد و وارد بحث میشد. در دوران کودکی او مشکل کیسه صفرا و مشکل گوارشی داشت. در مقطعی خیلی رنجور و بسیار لاغر بود. بعدا با درمان بهتر شد. بهخاطر مشکلات جسمی در دوران کودکی بیشتر مورد توجه خانواده بود و به نوعی عزیزکردهی خانواده است.
محمود مرادخانی تهرانی، پسر خواهر علی خامنهای محمود مرادخانی تهرانی، خواهرزاده علی خامنهای
همزمان با پسران آقای خامنهای من با حامد، برادرزاده علی خامنهای و پسر حسن خامنهای همسن هستم. بیشتر دوران کودکی من با او گذشت. تا وقتی مادر آقای خامنهای زنده بود تابستانها برای تعطیلات به خانه او در مشهد میرفتیم. در آن جمع خانوادگی همه بچهها با هم بودند، از جمله حامد، مسعود، من، دختر آقای هادی خامنهای و میثم. وقتی به سن جوانی رسیدیم، من بیشتر با مسعود و میثم و حامد در ارتباط بودیم و صحبت میکردیم.
عروسیهای مدرن دختران رهبر
• از نکات جالب خانواده آقای خامنهای، سیر دگرگونی عروسی چهار پسر و دو دختر اوست. مصطفی از خانواده آقای خوشوقت همسر انتخاب کرد. الان مشحص است که آقای خوشوقت از روحانیانی بود که در وزارت اطلاعات حکم قتل صادر میکرد.
مجتبی پسر دوم آقای خامنهای از خانواده آقای حدادعادل دختر گرفت. مسعود با خرازیها وصلت کرد. میثم هم دختر یکی از بازاریان مهم تهران را گرفت. بشری دختر بزرگ آقای خامنهای با پسر آقای محمدی گلپایگانی که رئیسدفتر ایشان است ازدواج کرد. شوهر هدی دیگر دختر آقای خامنهای هم یکی از بازاریان مهم است.
به خوبی به یاد دارم که عروسی مصطفی، نه چندان ساده، ولی یک عروسی آخوندی بود. مسلما در این عروسی چیزهایی که برای مردم عادی شادیبخش به حساب میآید، وجود نداشت. جلوتر که میآییم عروسی مجتبی است. بعد عروسی مسعود است و بعد هم عروسی میثم.
به تدریج هر چه جلوتر میآییم بیشتر شبیه عروسیهای متداول میشود. در عروسی مصطفی به هیچ عنوان فیلمبرداری وجود نداشت. آقای خامنهای خیلی رسمی آمد و نشست، با یک صلوات و شیرینی ساده، همه چیز تمام شد. در عروسی میثم و مسعود، ما دوربین فیلمبرداری داشتیم، آقای خامنهای به عنوان دعوتکننده به میان جمع آمد و با همه خوش و بش کرد. فضای شادتری وجود داشت. یک مجلس عروسی، که باز هم در چارچوب آخوندی برگزار شد ولی تجملاتیتر بود. همزمان با تغییرات جامعه، آنها هم تغییر کردند.
• به طور خاص عروسی دخترهای آقای خامنهای، کاملا مطابق مد روز بود. من در قسمت زنانه عروسی دخترهای آقای خامنهای شرکت نداشتم، چون زنانه و مردانه کاملا جداست. اما فضا، یک فضای کاملا به روز بود: لباسهای مد روز، دخترها لباسهای کاملا باز، آرایش کرده. این اتفاق برای خانواده من هم عجیب بود. خانوادهام شوکه شده بودند که این لباسها که قاعدتا باید مصداق “تهاجم فرهنگی” به حساب بیاید را چه طور دختران آقای خامنهای پوشیدهاند.
این موارد نشان دهنده همراه شدن با جامعه است. منتها اگر برای دختران آقای خامنهای مجاز است پس برای جامعه هم باید مجاز باشد. اگر این لباسها را مصداق تهاجم فرهنگی حساب میکنند، پس باید برای دختران آقای خامنهای هم ناپسند به حساب بیاید. از خانوادهام نقل میکنم که میگویند برای خرید، خانواده آقای خامنهای پاساژ را قرق میکنند. قبل از آن مراحل چک کردن پاساژ انجام میشود یا از بهترین فروشگاههای اروپا سفارش میدهند و برایشان میآوردند. این موارد قبلا وجود نداشت و خیلی تازه است. در بیت، تنها جای به نمایش گذاشتن و خود را در معرض دید دیگران قرار دادن، مهمانیهای زنانه است.
“معترضان انتخابات ۸۸ را باید در خیابان میسوزاندیم”
• سال ۸۹ که به ایران برگشتم با حامد و مسعود درباره انتخابات بحث و گفتوگوی مفصلی داشتم. مجتبی را هم دیدم، خود آقای خامنهای را هم در حد گذرا و خیلی کوتاه و در حد احوالپرسی دیدم. چون اولینباری بود که از اروپا به ایران برمیگشتم، مسعود درباره فضای علمی و اجتماعی اروپا از من سوال کرد و دراینباره مفصل با هم صحبت کردیم. نمیشد مستقیما از مسعود درباره اتفاقاتی که پس از انتخابات در ایران افتاده بود، سوال و انتقاد کرد. از مسعود پرسیدم که آقای خامنهای که از احمدینژاد حمایت مطلق کردند، اگر بعدا احمدینژاد کاری بکند که آقای خامنهای با او موافق نباشد، موضع بیت رهبری چیست؟ مسعود جواب داد: “مسئله به این سادگی که شما فکر میکنید نیست. مسئله اینجور نیست که صرفا یک حمایت باشد”.
حمیدرضا فروزانفر، نوه خواهر علی خامنهای حمیدرضا فروزانفر، نوه خواهری علی خامنهای
در یک بحث با مجتبی که حالت متشنجی پیدا کرد، وقتی یکی از اعضای خانواده من، به برخوردی که با مردم و طرفداران موسوی و کروبی در خیابانها میکنند، اعتراض میکند، مجتبی عین این جمله را میگوید: «ما خیلی ملاطفتآمیز برخورد کردیم، باید آنها را در خیابان میسوزاندیم».
شخصیت علی خامنهای
• از خاطراتی که از اطرافیانم شنیدهام نقل میکنم: آقای خامنهای در دوران کودکی و نوجوانی همیشه نفر دوم بوده است. پسری بوده که همیشه مورد عتاب قرار میگرفته است. شخصیتی آبزیرکاه، مرموز، بدجنس و کینهای بوده است. بسیار انتقامجوست. به مسیر مبارزاتی او هم اگر نگاه بکنید، هیچوقت آدم مهمی نبوده است. قبل از انقلاب، در طول دوران مبارزات هیچ اثر خاصی از آقای خامنهای وجود ندارد. حتی اوایل انقلاب جزو نمایندگان شورای رهبری هم از طرف آقای خمینی انتخاب نمیشود.
• آقای خامنهای در محافل خصوصی بسیار آدم لمپنمآب، کلفتگو و حتی گاهی اوقات در جمعهای خیلی خصوصی و دوستهای خیلی صمیمی خارج از فرم و قاعده عادی محاورهای صحبت میکند. باز هم با واسطه نقل میکنم، وقتی برادرشان برایشان پیپ چاق میکنند، در آن محفلی که فقط چهار، پنج نفر حق حضور دارند، حتی شوخی جنسی هم انجام میشود.
“خامنهای نه فرشته است و نه غول دستنیافتنی”
• من مشاهداتم را مطرح میکنم، تا در درجه اول از این خانواده اعلام برائت کنم. میخواهم این را هم بگویم، آن تصویر آسمانی و رؤیایی که از آقای خامنهای ساختهاند واقعی نیست. میخواهم کمک کنم این آدم را واقعیتر ببینیم. اگرچه آقای خامنهای باید مسئولیت همه کارهایش را به عهده بگیرد، ولی با بزرگ کردن زیادی آقای خامنهای، غول نشان دادن و سیاه نشان دادن او، انگار که راهحل را دستنیافتنی میبینیم. انگار که فکر میکنیم این آدم همیشه زنده است، همیشه خواهد ماند و قرار است این سیستم همیشه ادامه پیدا بکند. درصورتی که در دو سر طیف، چه آنهایی که او را فرشته میدانند و چه آنهایی که او را غول فرض میکنند، اگر او را واقعی ببینند و هیمنه این آدم بشکند، راحتتر میتوانند با این معضل بزرگ جامعهمان روبهرو شوند و آن را حل کنند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.