دربرابر طوفان تهمت
هودر: نزدیک ۱۵ سال است که عدهای با بیرحمی و بیهیچ مدرک یا حتا استدلال منطقی همه جا میگویند من عامل امنیتی جمهوری اسلامیام. چه در سالهای قبل از زندان، چه در حین شش سال زندانم، و چه حالا که دو سال و اندیست آزاد شدهام. این اتهام از فرط تکرار آنقدر عادی شده که حتا دیگر کسی هم شاهد و دلیلی برای آن نمیخواهد. «همه میگویند»، و این در یک جامعه تلویزیونزده سندی کافی برای هر ادعاست. من هیچگاه نخواستهام با مظلومنمایی و تحریک احساسات و ننهمنغریبم بازی مرسوم ایرانی از خودم دفاع کنم. نه این کار را بلدم، و نه به تاثیرش –شاید به اشتباه– اعتقاد دارم.
اما حالا که میبینم دقیقا پس از شکست پروژه تحریم انتخابات، تحریمخواهان چپ (کمونیست و رجویست) و راست (پهلویست و صهیونیست) شروع به ترور شخصیت و اسیدپاشی گروهی از فعالان ضدتحریم و جنگ و حامی روحانی کردهاند، درست نیست ساکت بمانم.
آنها عملا دو شبکه تلویزیونی ماهوارهای پربیننده و چند کانال پرقدرت تلگرام در اختیار دارند و به کمک آنها به هزاران حساب پرطرفدار در شبکههای اجتماعی رسیدهاند—بگذریم از دسترسی و حمایتهایی که از موسسات تحریمخواه نزدیک به دشمنان ایران مانند FDD و UANI و UN Watch و شبکه سیاسی و رسانهای آنان میگیرند. با این وجود، خطر همین کمشمار زن و مرد وطندوستی را، که از جاهای مختلف دنیا بخاطر وجود دشمن مشترک (جنگ و تحریم) همدیگر را پیدا کردهاند، آنقدر زیاد میدانند که میخواهند با انگهای شکمی و بیپایه آنان را بیاعتبار و منزوی کنند. آنهم با شیوهای تماما سفسطهآمیز: مرا مامور امنیتی جمهوری اسلامی پیشفرض میگیرند و هرکس را که کوچکترین ارتباطی با من داشته عامل رژیم میخوانند.
اما بگذارید راحتتان کنم:
گروه تلگرامیای که درباره آن شنیدهاید گروه کوچکی بود متشکل از کسانی که از داخل و خارج از کشور و اغلب بدون شناخت از هم و تنها در جریان اعتراض به کمپین تحریم مسابقات جهانی شطرنج زنان در ایران با هم در شیکههای اجتماعی آشنا شده بودند.
همانطور که همگان در چند ماه اخیر متوجه شدهاند، پروژه «آزادی یواشکی» که در ظاهر و در ابتدا اقدامی سمبولیک و حتا دوستداشتنی در نقد قانونِ نادرست و ناعادلانهی حجاب اجباری بود، پس از اجرای برجام خیلی سریع به ابزاری برای جلوگیری از افزایش تعامل تجاری-سیاسی با ایران و گسترش توریسم تبدیل شده است و برای همین است که به آن «تحریم یواشکی» میگویم. (در انتخابات اخیر نیز به شکلی غیرمستقیم و «یواشکی» تحریم انتخابات را ترویج میکرد.)
هدف اصلی گروه حمایت کردن از توییتهای همراستای اعضا یا دیگران بود، اما گاه طبیعتا بحثهای دیگری هم (مثل تمام گروههای کاری، دوستانه یا خانوادگی) درباره مسایل گوناگون رخ میداد. مثلا درباره موضوع تحریم شطرنج، بخاطر حمایت همهجانبهای که رسانهها، افراد و گروههای نزدیک به اسراییل به سرعت از آن کردند بعضی از اعضای گروه احتمال دادند که شاید خود خانم پاکیدزه یا همسرش تابعیت اسراییلی نیز داشته باشند، بویژه که عکسی از او در شهر تل آویو در اینترنت هست. اما مدرکی در اثبات این فرضیه پیدا نشد و درنتیجه اساسا هیچ جا مطرح نشد. جدا از این، من و برخی دیگر از اعضای گروه، خانم پاکیدزه را با احترام و ادب کامل در تویتر به بازدید از ایران دعوت کردیم و دیگران را نیز به همین کار فراخواندیم.
من تا پیش از آن هیچیک از اعضای گروه را نمیشناختم و تماسی با آنان نداشتم. این گروه نیز پیش از آنکه به آن دعوت شوم از قبل وجود داشت. من آن را بهراه نینداختم و حتا مدیر آن هم نبودم و در واقع فرقی جز از نظر سنی یا تجربه با بقیه نداشتم. واضح است که جمله «من بابای اینجام» یک شوخی و ارجاعی به مسنتر بودن من بود.
تصاویری که از گفتگوهای گروه پخش شده گزینشی و دستکاری شده است. حتا فهرست اعضای آن درست و دقیق نیست. بجز این افراد کسان دیگری هم بودند که در مدت کوتاه حیات گروه دعوت شدند یا کسانی از این فهرست که آن را ترک کرده بودند. بعضی از اسامی حتا هیچ فعالیتی نداشتند و صرفا عضو بودند.
گروه بدون وسواس و گزینش و تنها بر اساس پیشنهادهای اعضای اولیه گسترش یافت و نتیجهاش هم آن شد که یکی از اعضا بنام امین انواری که توسط یکی از اعضای موسس گروه دعوت شده بود، پس از مدت کوتاهی از گروه بیرون رفت و تصاویری را که از همان روزهای نخست از بحثها گرفته بود در اختیار مسیح علینژاد یا فرد دیگری قرار داد. همین نشان میدهد چقدر در آن قواعد اولیهی امنیتی رعایت میشد.
اعضای این گروه، که پس از شکست تحریم شطرنج عملا منحل شد، نیازی به دفاع من ندارند. اما از شجاعترین و شریفترین و میهندوستترین انسانهایی هستند که من در زندگیم دیدهام که قبل و بعد از ایجاد این گروه نیز فعال بوده و هستند. من به رفاقت و آشنایی با آنها افتخار میکنم. چیزی که ما را به هم نزدیک کرد دفاع دربرابر پروژههای ایرانهراسانهای است که هنوز بهدست حامیان انزوا و فروپاشی ایران به پیش میروند. تا وقتی این فشارها و تحریمها ادامه دارد طبیعتا بسیاری از ما و شما حاضریم بی هیچ چشمداشت و با تمام توان جلوی آنها و کسانی که به خدمت گرفتهاند بایستیم. همانطور که میلیونها کاربر ایرانی در شبکههای اجتماعی هفتهی پیش موجب گرم شدن انتخابات و افزایش مشارکت شدند.
ترور شخصیتی و اتهامهای بیرحمانهای که در این چند روز از تریبونهای یکسویه و مروج «فیک نیوز»، بدون دادن هیچ گونه امکان دفاع، به سمت ما روانه است کاملا به این قصد طراحی شده تا وضعیت زندگی و تحصیلی ما را در داخل یا خارج ایران، بهدست نهادهای امنیتی محلی، به خطر اندازند. این روشی بسیار کثیف در رقابت است، اما کوچکترین تاثیری در فعالیتهای ما نگذاشته و نخواهند گذاشت، و همین بهترین نشانه است از آنکه تک تک ما از قانونی و درست بودن کارمان اطمینان داریم. در مقابل نگاه کنید که اتهامزنندگان که چندبار داستانشان را تغییر دادهاند یا اتهامهایشان را پس گرفتهاند یا مطالبشان را در مغایرت با قوانین این شبکه های اجتماعی حذف شده و حسابهایشان را تعلیقشده یافتهاند.
حق خود میدانم تا از تک تک کسانی که پس از ۱۵ سال، بیهیچ مدرک و سندی، هنوز هم مثل آب خوردن تهمت میزنند و بیشرمانه مرا عامل امنیتی جمهوری اسلامی میخوانند به اتهام افترا شکایت کنم. هرچند که این طوفان تهمت، از جانب عافیتطلبان وطننشناسی که یک هزارم هزینهای را که بسیاری از ما برای اصلاح وطن پرداختهایم ندادهاند و برعکس، مشکلات ایران را نردبان پیشرفت شخصی کردهاند، خود بهترین روشنگر صحنه است.
– حسین درخشان، ۸ خرداد ۱۳۹۶
نقاشی بالای مطلب با عنوان «دفتری در شهری کوچک» (۱۹۵۳) اثر ادوارد هاپر است.
Share on Google+
پیام برای این مطلب مسدود شده.