13.12.2018

رضا شهابی: دلیلی برای بازداشت شبانه ما نداشتند

ایران وایر: رضا شهابی و حسن سعیدی، از اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه به همراه چند تن دیگر بازداشت شدند
«رضا شهابی» و چهارتن از دوستانش که دوشنبه شب در کارگاه تولید محصولات غذایی خانگی این فعال کارگری بازداشت شده بودند، بعد از یک شب اقامت در بازداشتگاه «وزرا»، آزاد شدند.

«رضا شهابی» و چهارتن از دوستانش که دوشنبه شب در کارگاه تولید محصولات غذایی خانگی این فعال کارگری بازداشت شده بودند، بعد از یک شب اقامت در بازداشتگاه «وزرا»، آزاد شدند. «رضا شهابی»، راننده ۴۶ ساله‌ای است که به دلیل فعالیت‌های کارگری در قالب «سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‎رانی تهران و حومه»، بارها بازداشت و زندانی شده است و به دلیل اعتصاب غذاهای طولانی در بازداشت دچار آسیب‌های جسمی زیادی شده است. رضا شهابی بعد از بازداشت از شرکت اتوبوسرانی اخراج شده و حالا در تهیه و فروش محصولات غذایی خانگی فعالیت می‌کند.

شهابی به «ایران وایر» می گوید برای این بازداشت هیچ دلیل مشخصی وجود نداشته است و خود دستگیرکنندگان هم علت بازداشت او را نمی دانسته اند: «دوشنبه شب بود. من و آقای “حسن سعیدی” و سه تن دیگر از دوستانم دور هم جمع شده بودیم تا به وضعیت فروریختگی سقف محلی که به عنوان کارگاه تولید محصولات خانگی خود از آن استفاده می کنم، رسیدگی کنیم که ریختند آن جا و بگیر و ببند پر سر و صدایی راه انداختند.»

شب از ساعت ۱۰ گذشته بود که ماموران امنیتی زنگ در کارگاه را می زنند. از آن جایی که در آن ساعت آقای شهابی فرزند خواهرش را پی کاری فرستاده بوده، تصور می کند او برگشته است. اما چند دقیقه بعد با داد و فریاد و هجوم امنیتی ها مواجه می شود: «آقای حسن سعیدی در را باز کرد. با دو دست زده بودند کف سینه حسن و او را پرت کرده بودند یک طرف و بعد یکی فریاد کشید “پلیس”! سریع ریختند داخل خانه و گفتند زانو بزنید، بنشینید روی زمین.»

حسن سعیدی هم عضو سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران است که به علت فعالیت های صنفی از کارش اخراج شده است: «توی حیاط و بالای پشت بام و همه جا پر از نیروهای امنیتی بود. همه جا را زیر و رو کردند. در ابتدا گفتند به علت این که شما محصولات خانگی بدون مجوز تولید می کنید، مراجعه کرده ایم . من گفتم حتی اگر چنین چیزی که شما می گویید صحت داشته باشد، می بایست وزارت بهداشت مرا مورد پرسش قرار دهد، نه پلیس.»

اما آن ها از آقای شهابی می پرسند آیا عرق هم تولید می کند: «گفتم تا دل تان بخواهد! ما انواع عرقی جات را این جا تولید می کنیم. گفتند مشروبات الکلی مورد نظر ما است که من توضیح دادم هرگز چنین کاری نمی کنم تا بهانه بدهم دست سیستمی که دنبال بهانه جویی از من با آن همه سابقه تلاش است.»

او توضیح می‌دهد که کار آن‌ها تولید عرقی جات سنتی است: «ما به شکل آنلاین سفارش می پذیریم و توزیع می کنیم. این یک کار بی حاشیه و مثبت خانگی است. تلاشی است برای تامین معاش به شیوه درست.»

زمانی که رضا شهابی زندان بود، همسرش «ربابه رضایی» این ایده تولید محصولات خانگی برای فروش را عملی کرد: «وقتی آزاد شدم، دیگر اجازه بازگشت به کار به من ندادند و من هم به ناچار این مسیر را ادامه دادم. ما بهارنارنج و بیدمشک و کاسنی و گلاب و کرفس و چیزهایی از این قبیل را از شیراز یا شهرستان ها می خریم و این جا بسته بندی و به متقاضی عرضه می کنیم.»

بعد از آن که جست و جوی ماموران برای پیدا کردن مشروبات الکلی در کارگاه رضا شهابی به ناکامی منجر می شود، آن ها با مشاهده پلاکاردها و بنرهای مربوط به تجمع هفته گذشته سندیکای کارگران در گوشه حیاط و متن اساس نامه جدید این سندیکا روی میزش، آن پنج فعال کارگری حاضر در محل را متهم به فعالیت و تجمع غیرقانونی می کنند: «مدارک سندیکا، از جمله اساس نامه جدید را که تدوین کرده بودیم، دیدند و گفتند این جا “اتاق فکر” است و لابد از این جا تجمع کارگران را برنامه ریزی می کنید! گفتند سندیکا غیرقانونی است. من اما استدلال آوردم که تا به امروز هیچ نهاد دولتی اعلام نکرده که سندیکای ما غیر قانونی است. حتی شعبه 15 دادگاه انقلاب در حکمی که به من دادند، ننوشتند فعالیت سندیکا غیرقانونی است بلکه مرا از فعالیت های سندیکایی تا پنج سال محروم کردند.»

در نهایت مامورانی که به محل کار رضا شهابی هجوم آورده بودند، او و سایر دوستانش را به پایگاه هشتم پلیس امنیت منتقل می کنند: «گفتم این جا محل کار من است و من به خاطر مشکلات فیزیکی که زندان عامل آن بوده است، گاهی از دوستانم کمک می گیرم برای جا به جایی بشکه ها یا وسایل و یا تعمیرات. آقای حسن سعیدی هم اخراجی و بی کار و از دوستان من است و با من کار می کند. به خاطر این که سقف کارگاه ریزش کرده بود، از آن ها خواسته بودم به من کمک کنند تا دبه ها را به زیر زمین منتقل کنیم و آن ها هم به دعوت من به آن جا آمده بودند.»

ماموران گفته بودند بر اساس گزارش «امت حزب اللهی» که به خاطر رفت و آمدهای مشکوک به محل کار آقای شهابی شاکی بوده اند، به آن جا یورش برده اند: «گفتند به آن ها بابت جلسات غیرقانونی و فعالیت های سیاسی گزارش شده است و در متن صورت جلسه نوشته بودند که با حکم شرعی و بدون درگیری و با احترام وارد محل شده اند. خواستند امضا کنیم که امضا نکردیم. گفتند عکس “کارتکس” باید بگیریم که من گفتم این وظیفه شما نیست و باید ما را بفرستید دادسرا و اگر آن ها ما را فرستادند زندان، در داخل زندان مسوول کارتکس هست و من هفت سال پیش در زندان عکس کارتکس به ثبت رسانده ام .»

آن ها مصمم می شوند در صورتی که توضیحی برای این دستگیری بی دلیل وجود نداشته باشد یا به سرعت آزاد نشوند، دست به اعتصاب غذا بزنند.

پیش از آزادی این فعالان کارگری، خبرنگار «ایلنا» اسامی بازداشت شدگان را در صفحه توییترش منتشر کرده بود. علاوه بر اسامی رضا شهابی و حسن سعیدی، نام «امیرعباس آزرم وند»، «کیوان مهتدی» و «رهام یگانه» نیز در متن این توییت به چشم می خورد.

رضا شهابی در مورد بازداشت شدگان می گوید: «حسن سعیدی را اخراج کرده اند و اجازه کار به او نمی دهند. یکی از بازداشت شدگان مدرس زبان است و به بچه های ما درس می دهد. یکی دیگرشان روزنامه نگاری است که از سال ها قبل می شناسم و دوست دیگرم دانشجو و تدوین گر فیلم است.»

به گفته شهابی، آن‌ها را با کم ترین امکانات در بازداشتگاه وزرا نگه می‌دارند: «ما را یک شب بدون پتوی مناسب و دم پایی و هیچ امکان گرمایشی در بازداشتگاه وزرا نگه داشتند. درخواست پتوی تمیز کردیم، گفتند بودجه و پتو نداریم. صبح که بیدار شدیم، تن مان دچار خارش شده بود.»

روز بعد بازداشت شدگان را به دادسرای اوین می فرستند. شهابی می گوید: «در نهایت نتیجه این دستگیری شتاب زده این شد که گفتند یک تعهد بدهید که دیگر در تجمعات غیرقانونی شرکت نمی کنید و برگردید منزل.»

آن‌ها اما حاضر نمی‌شوند برگه‌ای امضا کنند و تعهد بدهند: «گفتند حالا دادستان یک دستوری داده و سر و صدای زیادی هم ایجاد شده است، یک برگه امضا کنید و بروید. ما هم قبول نکردیم چیزی را امضا کنیم. ساعت دو و نیم آمدند و گفتند بفرمایید بروید منزل! »

مطالب مرتبط:

رضا شهابی: حکومت می‌خواهد من کارگر و خانواده‌ام را به زانو دربیاورد

دروغ و کلک قوه قضاییه در پرونده رضا شهابی

همسر رضا شهابی: در ملاقات زندان اصلا نمی‌توانست پلکش را باز نگه دارد

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates