علی دایی نمیدانست سردار غفور کیست؟
ایران وایر: پیام یونسیپور
محتملترین اتفاق این است که «علی دایی» نمیدانست در مورد چه کسی صحبت میکند. مانند همیشه، دقیقا شبیه به تمام ادواری که از سوی یک مدیر برکنار میشد، تعدادی از خبرنگاران را به یک گپ یک طرفه دعوت کرد و از آنچه «حق پایمال شده» خود میدانست دفاع کرد.
آخرین دفاعیه علی دایی پس از اخراج از سایپا کلید خورد. این بار برای خبرنگاران از «اعتراض به بالارفتن قیمت خودروهای کارخانه سایپا»، «دفاع از حق مردم»، «گلایه از وضعیت مالی بازیکنانش» و «حقگویی» خود گفت.
اما باز هم خبرنگاران منتظر شاهکلید کلماتش بودند. این محصول یک عادت تکراری علی دایی است. سال ۱۳۸۸ وقتی از سرمربیگری تیم ملی اخراج شد سکوت کرد، اما دو سال بعد ابتدا «محمد علیآبادی» رییس وقت سازمان تربیت بدنی و بعد روی کار آمدن «حسن روحانی» به عنوان رییس جمهور در سال ۹۲، «محمود احمدینژاد» را عامل اصلی برکناریاش از تیم ملی دانست.
دو بار روی نیمکت پرسپولیس نشست. با هر بار جدایی، یک مدیرعامل را به مسلخ کلامش برد. «حبیب کاشانی» را عامل محمود احمدینژاد برای نابودیاش معرفی کرد و یک بار دیگر هم «محمد رویانیان» را سردار نظامی بیاطلاعی دانست که میتواند متهم به فساد مالی شود.
دایی البته هرگز اشاره نکرد که چگونه در دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد هم به نیمکت تیم ملی رسید و هم به نیمکت باشگاه دولتی پرسپولیس. پس از آن به در باشگاه راهآهن هم چنین جنگی را با «محمد انصاریفرد» مدیرعامل این باشگاه داشت. جرم انصاریفرد، امضای حکم قطع همکاری با دایی در پایان فصل بود.
تمام این مدیران البته تا روزی که علی دایی با آنها همکاری داشت، مبرا از نقدهایش بودند. این بار اما قرار بود در مورد مدیرعامل باشگاه سایپا فاشگویی کند. رونمایی سرمربی سابق سایپا اینگونه رقم خورد: «آقای “مصطفی مدبر” برای من وجود خارجی ندارد و آدم حقیقی به این اسم نمیشناسم. تا جایی که ذهن ناقصم یاری میکند و او را از زمانی که ریاست حراست صداوسیما را داشت، به عنوان “سردار غفور” میشناسم. برای من جالب بود که در یک برنامه “۹۰” خودش را مدبر معرفی کرد. بعد که صحبت کرد، تُن صدایش برای من آشنا بود و دیدم همین سردار غفور خودمان است و اردبیلی است. چه طور او مصطفی مدبر شده است؟ کاش یک نفر از ثبت احوال این جا بود تا سوال کنم که یک نفر میتواند کل اسم و فامیلش را عوض کند؟»
تصور قطعی دایی از این رونمایی، یک مدیر اطلاعاتی سطح میانی کشور بود. مردی که مثلا بر مسند حراست سازمان صداوسیما نشسته و نهایت قدرتش در حد و اندازههای سردار محمد رویانیان یا حبیب کاشانی بود.
نه کاشانی و نه رویانیان قدرت حداقلی در سازمان اطلاعاتی ایران نداشتند. حبیب کاشانی متولد سال ۱۳۴۵ در آبادان است اما فرمانده حوزه بسیج در غرب تهران(خیابان هاشمی) در دهه ۶۰بود و مسوولیت جذب نیروهای نوجوان و جوان برای اعزام به جبهه را در منطقه غرب تهران برعهده داشت. در سوابقش گفته است بیش از چهار سال در جبهه و جنگ ایران و عراق بوده اما دانش آموزان مجتمع آموزشی پسرانه «اختر» در محله هاشمی تقریبا او را در تمام سال های دهه ۶۰ در این مدرسه می دیدند. حبیب کاشانی با حفظ سمت فرماندهی بسیج، مدیر مجتمع آموزشی اختر (دبستان، راهنمایی و دبیرستان) هم بوده است.
او پس از جنگ، از سوی سپاه پاسداران در وزارت آموزش و پرورش مامور بود. مدتی هم به عنوان مسوول حوادث غيرمترقبه شهرستان رودبار به گیلان رفت و پس از دو سال دوباره به تهران برگشت. در تمام این سال ها، خودش را یکی از نزدیکان به «عبدالحمید محتشم»، دبیرکل «انصار حزب الله» هم معرفی کرده است. کاشانی یکی از مدیران گمنامی بود که با آغاز ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد معرفی شد. کاشانی حالا عضو جبهه «آبادگران» است.
در قدرت حبیب کاشانی همین بس که در شفاهیات فوتبال ایران روایت است دلالی که باعث کسر شش امتیاز از باشگاه پرسپولیس شده بود را با پیگیری قضایی مواجه کرد. حبیب کاشانی برایش در اطلاعات سپاه پرونده تشکیل داد. اما کاشانی هرگز نتوانست مقابل اتهامات علی دایی ایستادگی کند. میگفتند پشتوانه دایی گرمتر است.
محمد رویانیان که خود موسس و طراح پلیس ۱۱۰ ایران بود هم نتوانست مقابل هجمه علی دایی پس از برکنار مقاومت کند.
دایی احتمالا تصور میکرد وقتی نام واقعی مصطفی مدبر مدیرعامل باشگاه سایپا را اعلام میکند، با یک فرمانده بازنشسته سپاه روبرو خواهد بود که در سالهای پس از خدمتش صاحب پستی در یک باشگاه ورزشی شده است.
سردار «غفور درجزی» که علی دایی از او رو نمایی کرد، یکی از عواملی است که در ترور «عبدالرحمن قاسملو» در اتریش نقش داشته است. آنچه شاید علی دایی نمیداند، این است که سردار غفور هم یک نام مستعار بیش نیست. نام اصلی آنکه او را اخراج کرده و در ترور مشهور قاسملو در وین نقش داشته، «امیر منصور بزرگیان اصل» است. نام این سردار سپاه در اسناد و بازجوییهای دادگاه میکونوس نیز مطرح شده است، اما در رابطه با کشتاری که چند سال پیش از آن اتفاق افتاده بود.
در اسنادی که از دادگاه میکونوس در کتاب «سیستم جنایتکار» منتشر شده «ابوالقاسم مصباحی» شاهد اصلی دادگاه میکونوس و از نیروهای ارشد وزارت اطلاعات که در دهه ۹۰ میلادی خود را تسلیم مقامات آلمانی کرد، به نام غفور درجزی اشاره میکند. همچنین در کتاب پرویز دستمالچی به نام «ترور به نام خدا» نیز، غفور درجزی از جمله عوامل قتل آقای قاسملو معرفی شده است.
پرویز دستمالچی یک روز پس از فاشگوییهای علی دایی در مورد مدیرعامل کنونی باشگاه سایپا، در گفتوگو با رسانهها ادعا کرد که با بررسی تصاویر بیست سال قبل سردار غفور درجزی و عکسهای امروز مصطفی مدبر به این نتیجه رسیده که هر دو شخص یک نفر هستند.
علی دایی ناگهان در فضای امنیتی ایران قرار میگیرد. فاشگویی که تا پیش از این پشتوانهای محکم از سوی نیروهای امنیتی ایران داشت سکوت میکند.
نخستین واکنش را بخش خبری «بیست وسی» از صداوسیمای جمهوری اسلامی نشان داد. گزارشی از «علی رضوانی» که سابقه پروندهسازیهای امنیتی برای ورزشکاران و مربیان ایرانی را دارد. علی رضوانی پیش از این به هر مبحثی در ورزش ورود کرد، اتفاقی خاص رقم زد. از داوری زنان در بسکتبال تا پروندهسازی برای «محمد تقوی» در باشگاه تراکتورسازی، از کمترین نمونههای کاری اوست.
این بار علی رضوانی در بیست و سی، مستقیم سراغ علی دایی و گفتههایش در مورد مدیران ورزش ایران رفته است. در آنچه رضوانی روی آنتن صداوسیما برده، هیچ نامی از «مصطفی مدبر» تا «سردار غفور درجزی» نیست. گلایهها تنها به نافرمانیهای دایی خلاصه شده و برای نخستین بار طی ۱۵ سال اخیر، دایی مورد نقد قرار گرفته است.
علی دایی نمیدانست و بر عادت قدیمی، به یک مدیر تاخت. بیآنکه مطلع شود، مقابل همان جریانی ایستاد که همیشه مهمترین پشتوانه او بودند. دایی طی تمام سالهای مربیگریاش، میان تیمهای ملی، نظامی (صبا)، دولتی (پرسپولیس و راهآهن) و صنعتی (سایپا و نفت تهران) چرخید. نکته قابل تامل این است که دایی با بیش از یک دهه مربیگری، هرگز از پایتخت خارج نشد.
اتفاق خاص شاید در مورد آیندهای باشد که برای علی دایی رقم میخورد. او از اسفندماه سال ۹۷ گزینه اصلی سرمربیگری تیم ملی بود. مهمترین حامیانش هم مدیران وزارت صنایع بودند. خبرگزاری تسنیم هم پنجشنبه هفته گذشته در گزارشی، علی دایی را نزدیکترین مرد به نیمکت تیم ملی دانست. او البته طی روزهای گذشته پیشنهادی جدی هم از سوی «محمدرضا زنوزی» مدیرعامل باشگاه تراکتورسازی در دست داشت. اما شاید آنچه دایی در روزهای گذشته به زبان آورد، او را از فرصتهای جدیدش دور کند. فرصتهایی که از همان اهرمهای قدرتش به دست میآمد.
پیام برای این مطلب مسدود شده.