زندگی مخفی یک کارگر معترض؛ گفتو گو با میثم آل مهدی
ایران وایر: «میثم آل مهدی» متولد ۱۳۶۳ و متاهل است. او و همسرش، «ایمان موسوی»، دو فرزند دارند. «میساء» دخترش ۱۰ساله و پسرش «حازم» شش ساله است. تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داده و ۱۱ سال تمام در «گروه ملی صنعتی فولاد ایران»(خوزستان) کارگری کرده است؛ شرکتی که از سال ۱۳۴۲ به منظور تولید انواع میلگرد ساده، میلگرد آجدار و نبشی در شهر اهواز تأسیس و در ۵۶ سالی که از تاسیس آن میگذرد، دستخوش تغییر و تحولات اساسی شده است.
این شرکت به موجب تصویب «قانون اجرای سیاستهای كلی اصل ۴۴ قانون اساسی»، درست یکسال پس از ورود میثم به این مجموعه، در سال ۱۳۸۸ توسط سازمان خصوصیسازی به بخش خصوصی واگذار شد.
عدم پرداخت حقوق بیش از یک سال، دریافت نکردن عیدی و پاداش پایان سال ۱۳۹۵، مشخص نبودن وضعیت بازنشستگی حدود ۶۰۰ نفر از کارگران، واریز نشدن حق بیمه کارگران به صندوق سازمان تأمین اجتماعی و…، موضوع اعتراضات کارگران فولاد بود که باعث بازداشت و اخراج بسیاری از کارگران شد.
میثم آل مهدی یکی از کارگران فعال در این اعتراضات بود. او چندماهی است که برای فرار از بازداشت، زندگی مخفی دارد: «الان حدود هشت ماه است که من زندگی مخفی دارم. مرتب با کارگران تماس میگیرند و از آنها میخواهند تا مرا معرفی کنند یا محل اختفای مرا به آنها بگویند.»
آل مهدی با بالاگرفتن اعتراضات در سال ۱۳۹۵، سه مرتبه به ستاد خبری اداره اطلاعات استان خوزستان احضار میشود بیآن که از احضار خود به سایر کارگران اطلاعی بدهد:«خیلی فکر کردم. با خودم گفتم اگر به کارگرها بگویم مرا احضار کردهاند، آنها میترسند و از مطالباتشان عقبنشینی میکنند. فقط برخی از رفقای خودم میدانستند من چندبار احضار شدم.»
پایان دادن به اعتراضات و اعتصابات کارگری موضوعی بوده که در احضارهای او توسط مسوولان امنیتی مطرح میشده است: «میگفتند شما با این کارها به دشمن کمک میکنید. آنها از این حرکت شما سوء استفاده میکنند. ولی وقتی میگفتم پس ما چه طور باید حق و حقوقمان را بگیریم، جوابی نداشتند.»
میثم و دیگر کارگران گروه ملی فولاد اما بدون دریافت حقوق از کارفرما، نمیتوانستند زندگی کنند:«موسوی بعد از این که شرکت را خریداری کرد، وعده داد که ماه به ماه حقوقها پرداخت میشوند. ولی خلف وعده کرد. هیچ حسن نیتی از او ندیدیم. هر سه ماه یک بار، یک ماه حقوق را پرداخت میکرد. این وضعیت، معیشت ما که راه درآمد دیگری نداریم را خیلی پیچیده کرده بود.»
اعتراضها ادامه مییابند و احضار و تهدید کارگران از سوی ستاد خبری وزارت اطلاعات بیشتر میشود:«آنها شروع به تهدید تلفنی و احضار کارگران به ستاد خبری کردند. زنگ میزدند و برخی را تهدید میکردند که شما باید بروید بقیه کارگرها را قانع کنید به کارخانه برگردند و در خیابان اعتراض نکنند. اما قاعدتا همه یک جواب داشتند. میگفتند من یک کارگرم و اینجا هزاران کارگر کف خیابان هستند و من به تنهایی نمیتوانم هزاران نفر را برگردانم.»
با شروع این تماسها و تهدیدات، میثم در روز بیست و سوم آذر۱۳۹۷، وقتی از تجمع اعتراضی به خانه باز میگشت، هنگام خرید از سوپرمارکت محله، با هجوم هشت نفر از نیروهای امنیتی در درون مغازه بازداشت شد. به او دستبند زده و با فرو بردن سرش به سمت پایین، سوار خودرو کرده و به بازداشتگاه برده بودند.
در بازداشت و به هنگام بازجویی میثم، درباره ارتباطاتش با سایر افراد و دوستانش و همینطور با رسانهها مورد پرسش قرار گرفته بود: «به بازجویان گفتم این مساله خیلی عادی است. من به عنوان یک کارگر در حد خودم میتوانم با رسانهها در ارتباط باشم تا صدایم به گوش هموطنان و مسوولان برسد. این کجایش جرم است؟»
میگوید: «آنها همه را بهعنوان دشمن تصور میکردند. از دید آنها، همه دشمن هستند. میگفتند یا دشمن هستید، یا طعمه دشمن شدهاید. من نکتهای غیر از این از آنها نشنیدم. ولی نمیدانم این بازجویان از کجا بودند؟ نمیدانم ستاد خبری بود یا جای دیگر. چشم بند داشتم. آن جا از من خواستند تا روز بعد بروم به کارگرها بگویم که باید با ۱۰ نفر بهعنوان نماینده بروند داخل استانداری و با استاندار جلسه بگذارند. من قبول نکردم. گفتم تحت هیچ شرایطی زیر بار این حرف نمیروم. گفتند با تو تماس میگیریم، باید بروی بالای یک بلندی در میان کارگران و اعلام کنی که برویم داخل استانداری جلسه بگذاریم.»
میثم آل مهدی، یکی از ۴۰ کارگر معترض فولاد اهواز است که در فاصله روزهای ۲۳ تا ۲۹ آذر ۱۳۹۷ بازداشت و آزاد شدند.
میثم یک هفته پیش از این تاریخ نیز بعد از آن که به بازداشت کارگران «شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه» اعتراض کره بود، دستگیر شد و چند روزی را در بازداشتگاه گذراند.
در سی و هشتمین روز اعتصاب کارگران گروه ملی فولاد اهواز، نیروهای امنیتی به جای مقامات دولتی، به مطالبات آنها پاسخ دادند!
هجوم شبانه این ماموران به منازل کارگران و دستگیری ۱۴ تن از آنها در اولین ساعات بامداد ۲۷ آذر و ادامه بازداشت همکارانشان در خیابانهای اهواز، اعتصاب اعتراضی کارگران گروه ملی فولاد اهواز را وارد مرحله تازهای کرد. میثم یورش شبانه نیروهای امنیتی به منازل کارگران گروه ملی فولاد را این چنین توصیف میکند :«روز شنبهای بود که همه کارگران رفتیم در خیابان. اما شنبه شب و هنگام بازگشت کارگران به خانهها، آنها در گروههای متعددی به صورت همزمان از در و دیوار ریخته بودند در خانه کارگران. من در خانه نبودم. هنوز نرسیده بودم. با دوستم داشتیم سمت خانه میرفتیم که دیدم جلوی خانه “غریب هویزاوی” ماشینهای ماموران رسید. از روی دیوار ریختند در خانه هویزاوی و او را بازداشت کردند. ما نتوانستیم نزدیک برویم.»
میثم و دوستانش به خانه یکی دیگر از کارگران رفته و به بقیه همکاران خود خبر داده بودند: «گفتیم ماموران امنیتی دارند خانه به خانه برای بازداشت ما میآیند. اگر در خانه باشیم، قطعا بازداشت میشویم. به چند نفر دیگر از بچهها تلفنی خبر دادیم اما تلفن عده زیادی که زنگ میزدیم، خاموش بود. مشخص بود که آنها را بازداشت کرده بودند.»
آنها سپس به سمت خانه «کریم سیاحی» رفتند. میثم در تشریح صحنههایی که به چشم دیده است، میگوید:«دیدیم همسر باردار آقای سیاحی هراسان و لرزان دم در ایستاده است. صحنه تلخی را میدیدیم. برای بازداشت آقای سیاحی، به خانهاش یورش برده و تمام وسایل منزلشان را شکسته بودند. خانم باردارش دم در ایستاده بود و تمام بدنش از ترس میلرزید. ما آن شب را مخفی شدیم. صبح خودمان را به کارخانه رساندیم و به کارگرها وضعیت را اطلاع دادیم. گفتم باید در خیابان اعتراض کنیم تا همکارانمان را آزاد کنند. مقابل استانداری، محل تجمع همیشگی ما بود. ولی آن روز تعداد نیروهای پلیس و امنیتیها خیلی زیاد و برخوردشان خیلی خشن بود. آن جا پر شده بود از نیروهای امنیتی.»
۲۷ آذرماه ۱۳۹۷، کارگران گروه ملی صنعتی فولاد اهواز با وجود حضور گسترده نیروهای انتظامی، یگان ویژه و سایر نیروهای سرکوب، موفق شدند در خیابان «نادری» این شهر دست به تجمع بزنند: «انتظار نداشتند ما برویم در مرکز شهر. تجمع شروع شد ولی خیلی زود نیروهای امنیتی هم با جمعیت زیادی آمد. نیروهای سپاه و نیروهای یگان ویژه هم آن جا بودند. ما شعار میدادیم و آنها جلوی ما با حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ موتورسیکلت مانور میدادند که صدای ما را خفه کنند و صدای ما به گوش مردم نرسد. آنقدر شعار دادیم تا یکی از لباس شخصیها آمد و گفت شما اگر برگردید به کارخانه، قول میدهیم که همین الان دوستانتان آزاد بشوند.»
این کارگر اخراجی گروه فولاد در مورد واکنش کارگران نسبت به این قول و وعدههایی که توسط نیروهای امنیتی داده شد و نیز اقدام ابتکاری کارگران برای عدم دستگیری خود افزود: «قاعدتا بعضی از کارگرها قانع شده و میگفتند ما امروز تعطیل، فردا باز همینجا دوباره تجمع میکنیم. من رو به بچهها گفتم هر کدام از شما به خانه برگردد، حتما بازداشت میشود. همه باید امشب برویم در کارخانه کنار همدیگر باشیم. آمدن آنها به کارخانه آسان نیست. اگر بیایند هم نمیتوانند همه را بازداشت کنند چون ما کارخانه را میشناسیم و میتوانیم مخفی شویم تا بیشتر از این بازداشتی ندهیم. این یعنی اعتراض ما برای رسیدن به خواستههایمان در هنگام شب هم خاموش نشود و همه کنار هم باشیم. همه با هم برگشتیم کارخانه. تمام بچههایی که در تجمع بودند، آن شب برگشتند به کارخانه و در کنار هم ماندیم.»
میثم درباره روز ورود نیروهای امنیتی به کارخانه برای بازداشت او و برخی کارگران دیگر میگوید: «در کارخانه بودیم که ماشینهایی با پلاک شخصی وارد شدند. دوستان همکار، مرا پنهان کردند و گفتند آمدهاند تو را بازداشت کنند. رییس حراست شرکت و نیروهای امنیتی اتاق به اتاق دنبال من بودند. خوشبختانه من پنهان شده بودم. اما آنها شرکت را محاصره کرده بودند. نیروهای امنیتی داخل شرکت در رفت و آمد بودند. هر کس کارت خروج میزد، نیروهای امنیتی را که جلوی درب کارخانه ایستاده بودند، میدید. آنها از کارگرها در مورد من پرسوجو میکردند. باید تشکر کنم از کارگرانی که به کار جمعیمان ایمان داشتند و تا لحظه آخر در کنار هم بودند.»
او درباره دشواریهای زندگی شخصی خود میگوید: «من متاهل هستم. ما دو فرزند دختر داریم. همسرم متاسفانه به بیماری “ام اس” دچار است. وقتی در کارخانه کار میکردم، عدم پرداخت حقوق مرا دچار سختیهای فراوانی در تامین داروها و معیشت روزانهمان کرده بود. حالا هم که با شما صحبت میکنم، زندگی خانوادهام مختل شده است. حسابهای بانکی من را مسدود کرده و دفترچههای بیمه خانوادهام باطل شدهاند. از محل کارم هم اخراج شدهام؛ آن هم در شرایطی که همسرم گرفتار بیماری است و برای تامین داروهایش به بیمه احتیاج داریم.»
به گفته میثم، حالا نام همسرش را هم برای گرفتن سهمیه داروی دولتی حذف کردهاند: «نام همسرم را از لیست متقاضیان دارو در سازمان غذا و دارو حذف کردهاند تا ما را برای خرید داروهای گرانبهای او در مضیقه و فشار بگذارند. این هم نوع دیگری از شکنجه است که کمتر کسی از آن با خبر میشود. مردادماه سال گذشته، ایمان در لیست بیماریهای خاص قرار گرفت. سهمیه قرص “زادیوا” را از سازمان غذا و دارو به قیمت ۳۸۰ هزار تومان تهیه میکرد. الان نام همسرم را از لیست حذف کردهاند و ما باید یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان پرداخت کنیم. من و خانوادم همچنان زیر فشار هستیم.»
میثم بارها تهدید شده بود اگر همکاری نکند، داروهای همسرش را قطع میکنند: «قبلا تهدید کرده بودند که اگر همکاری نکنید، ما میدانیم داروی همسرتان از کجا میآید، میتوانیم این مسیر را قطع کنیم. ماهها است که خانوادهام را ندیدهام. نیروهای امنیتی خانه پدری و محل کار برادرانم را تحت نظر دارند. خیلی به ما فشار آوردهاند. ما در یک مجتمع آپارتمانی زندگی میکردیم اما آنقدر به دفعات و در ساعات مختلف شبانه روز ریختند در ساختمان و برای همسایهها ایجاد مزاحمت کردند که خانواده مجبور شدند از آن جا اسباب کشی و خانه را تخلیه کنند.»
او در توضیح وضعیت معیشت خود میگوید:«من بدون اضافه کاری در کارخانه حدود دو میلیون و ۳۰۰هزار تومان دریافتی داشتم ولی با وضعیتی که برای کارخانه پیش آوردند، به کمتر از ۶۰۰هزار تومان در ماه هم رسید. از همسرم تشکر میکنم که علیرغم شرایط سخت بیماری، مقاوم در کنار من و بچهها ایستاده است.»
پیام برای این مطلب مسدود شده.