دستور برای سکوت مقابل جداییطلبی در فوتبال
ایران وایر: مانی فرشچی – شهروندخبرنگار
آنها تقریبا همزمان برای یک گفتوگوی ساده دعوت شدند. ابتدا خیلی محترمانه، دوستانه و با ادله «ارائه پارهای از توضیحات»؛ هرکدام به یکی از ساختمانهای متفرقه وزارت اطلاعات. با بعضی هم فردای همان روز، تلفنی مکالمه شده بود؛ خیلی مختصر و خیلی هم مفید.
تمام آنها خبرنگار و البته با گرایشهای شدید ورزشی بودند. گفتند که قرار است در مورد «بعضی از سوتفاهمها» توضیحاتی بدهند و جوابهایی بگیرند. آنقدر دعوت دوستانه بود که کسی حتی شک نکند ممکن است صدای کسی بلند شود. سناریو اما از لحظه نشستن روی صندلی و روبروی کسی که خودش را «بازجو» نمیدانست شروع شد.
«یک دسته برگه و پرینتهای رنگی جلویش بود و یک لپتاپ که مدام روی چند صفحه توییتر و اینستاگرام بالا و پایین میرفت. اسمم را پرسید، اینکه الان کجا کار میکنم، با کدام خبرنگارهای داخل و خارج از ایران بیشتر در ارتباط هستم. از گرایشهای سیاسیام سوال کرد. همه پرسشها کوتاه بود. باید کوتاه هم جواب میدادم. دقیقههای اول سرش را بالا نمیآورد؛ مثلا وقتی در مورد ارتباطاتم پرسید و خواستم کمی توضیح بدهم، کلامم را قطع کرد. معلوم بود توضیح اضافه نمیخواهد. یا میخواست ثابت کند که خودش میداند یا اینکه قرار است بعدتر بیشتر پرسد. تا اینکه یکی از برگههای پرینت شده را برگرداند جلوی من.»
– این چیه؟
صفحه توییتر من.
– میدونم. درست جواب بده. این چیه؟
هیچی. یه توییت. در مورد فوتبال و …
– درست جواب بده. منظورت از این توییت چی بوده؟
خواستم بگم فضای فوتبال آلوده شده. میبینید که؛ یه جور انتقاد از وضعیت ورزشگاهها.
– به تو چه؟ سر پیازی؟ ته پیازی؟ به تو چه؟
خب من خبرنگارم. این اتفاقاتی که داره میافته جداییطلبانهست. وضعیت خوبی نیست. خودتون که دارین میبینین.
– ما خودمون داریم میبینیم. از تو نظر خواستیم؟ محتاج اینیم که تو به ما خبر بدی؟
نباید بنویسم که توی ورزشگاههای ایران پرچم ترکیه و آذربایجان میآرن؟ شعار جداییطلبی میدن؟
– کی بهت گفت بنویسی؟
هیچکس.
– کی بهت خط میده؟ از کجا دستور میگیری؟
آقا این یه پست ورزشیه در مورد ورزشگاهها.
مکالمه با همین روال پیش رفت. حداقل هفت نفر در یک روز با چنین سوالاتی روبرو شدند. سرچشمه هم به اتفاقاتی برمیگشت که در آخرین ماههای لیگ برتر فصل گذشته فوتبال ایران رقم خورد.
سالی که بر فوتبال ایران گذشت، نخستین تجربه ورزشگاههای ایران برای پذیرایی از شعارهای نژادپرستانه و جداییطلبانه نبود. در حقیقت آنچه طی فصل پیش در ورزشگاههای ایران رخ داد، شباهتی به فضای سالهای پیشتر یا جو حاکم دو دهه قبل بر ورزشگاههای فوتبال ایران نداشت؛ فضایی آکنده از تنش، زدوخوردهای شفاهی و فیزیکی، درگیری با ماموران نیروی انتظامی، ناهنجاری و قانونشکنی و گاهی هم شعارهایی که رنگ و بوی ورزشی نداشت.
ابتدا باید از این زاویه به ورزشگاههای ایران نگاه کرد که حضور در این اماکن ایران تقریبا تنها فرصت برای گردهمایی چند دههزارنفری ایرانیان است. با توجه به محدود شدن مجوزهای وزارت کشور برای راهپیماییها یا تجمعات اعتراضی، گروههای مختلف بهندرت فرصت قرار گرفتن در کنار هم را پیدا میکنند. پس ورزشگاه میتواند ایدهآلترین گزینه سالهای اخیر برای همصدایی باشد. به همین دلیل، طی دو دهه اخیر نظارت دستگاههای امنیتی روی ورزشگاههای کشور و همینطور لیدرهای هواداری بهشدت افزایش یافته بود.
اسفند سال ۱۳۹۱، گروهی از تماشاگران تیم «تراکتورسازی» تبریز که به ادعای باشگاه استقلال، با اهداف غیرورزشی وارد ورزشگاه شده بودند، شعارهای قومیتی سر دادند. آذر سال ۱۳۹۴، همین شعارها با فریادهایی مانند «خلیج عربی» هم همراه شد.
گروهی از پیروان «پانترکیسم» در آذربایجان، ورزشگاه «یادگار امام» تبریز و بازیهای تراکتورسازی را فرصتی برای ایستادن مقابل حکومت مرکزی ایران دیده بودند. «علی دایی» که خود زاده اردبیل است، سال ۱۳۹۲ به این اتفاقات واکنش نشان داد.
طی سه هفته نخست لیگ برتر فصل ۹۸-۹۷، یعنی از مرداد سال ۱۳۹۷، جو ورزشگاههای ایران به شکلی غیرمترقبه متشنج شد. هفته دوم، هواداران پرسپولیس در زمان خروج از ورزشگاه، با شعار «مرگ بر دیکتاتور» برای نخستین بار، اعتراضات مدنی را از خیابان به ورزشگاه کشیدند.
یک هفته بعد، همین شعار به سکوهای ورزشگاه «تختی» اهواز هم رسید. پسازآن، «غلامحسین زمانآبادی»، مشاور فرهنگی فدراسیون فوتبال در کانال تلگرام خود نوشت: «منافقین قصد دارند با ایجاد درگیری ساختگی و طبق طرح هنسون، مردم را در خیابانها و اماکن عمومی به قتل برسانند.»
اما این شعارها باز رنگ باخت و جایش را به فریادهای قومیتی داد. در تبریز و رشت هرآنچه ممکن بود به چشم آمد؛ از ورود پرچم ترکیه و آذربایجان تا شعار مرگ بر فارس و خلیج عربی تا شعارهای توهینآمیز نژادی.
کار بهجایی رسید که «جلال حسینی» و «مسعود شجاعی» کاپیتانهای دو تیم پرسپولیس و تراکتورسازی، در پستهایی اینستاگرامی و هماهنگ، هواداران خود را تهدید کردند که در صورت تکرار شعارهای نژادپرستانه روی سکوها، بازی را قطع خواهد کرد.
تا اینکه فروردین امسال، بازی دو تیم تراکتورسازی و پیکان در تبریز به صحنهای از نبرد هواداران تیم تراکتورسازی با بازیکنان این تیم و نیروهای یگان ویژه بدل شد؛ هر آنچه محال بود، ناگهان رخ داد.
برخی از کاربران به فضای شکلگرفته در فوتبال ایران اعتراض کردند، برخی از بیتدبیری فدراسیون فوتبال نوشتند. گروهی هم سوال کردند که چرا مقابل این حجم از جداییطلبی در برخی از شهرها سکوت میشود؛ اما این سوالات یک جواب مشخص داشت.
– از کجا دستور گرفتی؟
من دستور نگرفتم. چیزی که دیدم رو نوشتم.
– یعنی خودت تصمیم گرفتی بنویسی؟ تصمیم گرفتی برای دستگاه اطلاعات تعیین تکلیف کنی. ما از شما نظر خواستیم؟ خبرنگار ورزشی باید در مورد جداییطلبی بنویسه؟ ما که نگفتیم، در شرح وظایف خبرنگار ورزشی هم که نیست در مورد مسئله امنیتی چیزی بنویسه. پس حتما یکی بهت خط داده. بگو کی؟
خطی نبوده. شما که همه زندگی ما رو میدونین.
– این چیه؟ پست اینستاگرامت. اگر خط نگرفتی چرا باید در مورد پانترکها اینقدر دقیق اطلاعات داشته باشی؟
فقط در مورد شعارهایی که دادن نوشتم.
– دیگه ننویس. به تو مربوط نیست. هیچ اتفاقی در مورد این تیمها به تو مربوط نیست. خب؟ مگر اینکه بخوای بیای اینجا دوباره توضیح بدی… این تعهدنامه رو امضا کن و پاشو برو.
ماجرای «مهدی ببری»، بازیکن تراکتورسازی و پست اینستاگرامیاش در حمایت از ارتش ترکیه برای حمله به کُردهای سوریه تقریبا در سکوت ماند. خبرنگاران نباید در مواردی که به آنها مربوط نیست دخالت کنند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.