23.11.2019

بهبهان پس از درگیری؛ به‌ظاهر آرام، عمیقا غمگین


ایران وایر: در اعتراضات بهبهان دست کم هشت معترض کشته و بسیاری زخمی شدند، تصویر از ساختمان یکی از شعب بانک ملی که در آتش خشم معترضان خاکستر شد.

اینجا بهبهان است، شهری به‌ظاهر آرام با مردمی عمیقا دل‌شکسته.

حوالی هرکدام از میدان‌های اصلی شهر یک ساختمان سوخته می‌بینی. نرده‌های حایل بین پیاده‌رو و خیابان درهم‌تنیده‌اند، بانک قوامینی که ضلع جنوبی فلکه دختر است کاملا سوخته، میدان هلال‌احمر، میدان استیل، میدان مراحل و فلکه شیراز هرکدام از گذرگاه‌های عبوری و اصلی شهر، زخمی به تن دارند.

«فریبا»، معلم تاریخ دبیرستان و ساکن شهر بهبهان به ایران‌وایر می‌گوید: «ویرانی دیوارها و جای سوختگی روی ساختمان‌ها همه ماجرا نیست، چیزی که به‌شدت احساسش می‌کنی حس غم و اندوه باقیمانده روی تن شهر است. مردم در خودشان هستند. مثل آنکه حس کنند امیدی به گشایش نیست.»
او معتقد است دلیل غمی که بر فضا مستولی شده است استیصال مردم است: «از یک‌سو، دولت حاضر به انتقال آرام قدرت نیست و از سوی دیگر، هر اعتراض مردم با ده برابر خشونت پلیس مواجه می‌شود و مردم واقعا نمی‌دانند تکلیف کارشان بااین‌همه ستم و فشار چیست؟»

به گفته او هفته‌‌ای که گذشت خیابان‌ها رسما صحنه جنگ تن‌به‌تن بود.

فریبا از همان اوایل صبح روز بیست و پنجم آبان که می‌خواست از خودپرداز بانک رفاه کارگران مبلغی پول دریافت کند درگیر ماجرا شد.
«زمانی به آنجا رسیدم که مردم در حال سنگ پراندن به شیشه‌های بانک بودند. یک آقای قوی‌هیکلی که لباس آبی تیره به تنش بود سنگی برداشت که به سمت شیشه بانک پرتاب کند، یک‌باره از آن‌سوی شیشه‌ها کله یک نفر از کارمندان بانک معلوم شد که پناه گرفته بود پشت میزها. همان مرد لباس آبی مردم را متوقف کرد و گفت یک همشهری آنجاست. مردم بااینکه هیجان‌زده بودند و کنترلشان سخت بود اما منتظر ماندند تا کارمندی که ته بانک گیرافتاده بود ازآنجا خارج شد و بعد به بانک حمله کردند. مامورها ایستاده بودند و هیچ اقدامی برای پراندن و دور کردن مردم انجام نمی‌دادند.»

این معلم می‌گوید چیزی که جامعه آموزشی بهبهان را غمگین کرده تیر خوردن یک دختر نوجوان در حیاط یکی از مدارس شهر بوده است.
«یک دختر دبیرستانی وسط حیاط مدرسه «غزل موسوی» تیر خورد و مرد. واقعا کسی نمی‌داند چه طوراین دختر هفده‌ساله تیر خورده است؟ اصلا آن ساعت روز او چرا آنجا بوده یا چطور تیر از دیوارهای مدرسه عبور کرده و به او اصابت کرده؟»

به گفته فریبا که معلم تاریخ دبیرستان دخترانه شهرستان بهبهان است در مورد تعطیلی مدارس اعلام رسمی وجود نداشته اما مسوولان مدرسه خودشان با اولیا تماس گرفته بودند و گفته بودند که بهتر است به خاطر امنیت فرزندانتان آن‌ها را به مدرسه نیاورید. از روز گذشته مدارس بازهم به راه افتاده اما بااین‌حال برخی خانواده‌ها اعتماد نمی‌کنند و می‌گویند مایل به آمدن فرزندانشان سر کلاس درس نیستند و البته مدرسه هم سخت‌گیری زیادی روی موضوع حضوروغیاب دانش‌آموزان ندارد.

او می‌گوید بااینکه شهر بهبهان کوچک است و جمعیت آن‌چنانی ندارد اما در هفته گذشته همه رفت‌وآمدها مسدود شده بود. به گفته این زن ساکن بهبهان کماکان و باوجود آرام شدن فضا بازهم همه‌جا مامور ایستاده و اجازه تجمع بیش از سه نفر را نمی‌دهند و مردم را متفرق می‌کنند.

فریبا می‌گوید مامورها سنگ پرتاب می‌کردند و مردم هم متقابلا جواب می‌دادند تفاوتشان در این بود که مامورها سپر دفاعی و کلاه‌خود و تجهیزات دفاعی داشتند و کمتر آسیب می‌دیدند اما مردم آسیب جدی می‌دیدند و برای همین هم بیمارستان‌ها لبالب از زخمی‌شدگانی بود که سر و دست‌وپاشکسته وسط راهروها خوابیده بودند.

فریبا دم غروب یکی از همین روزها وقتی از مدرسه برمی‌گشته، زنی تقریبا هفتادساله را در آستانه پاساژ «شهر شب» نشسته روی دو زانو دیده که خون از سرش سرازیر شده بوده: «با صورت زخمی و مانتوی پاره نشسته بود کف زمین و تمام صورتش را خون گرفته بود. سرش با ضربه باتوم شکسته بود. می‌گفت اصلا برای اعتراض نیامده بوده بلکه می‌خواسته برود به دختر باردارش که ماه آخر بارداری است سر بزند. می‌گفت هیچ‌کس نبود اما وقتی از پیچ پارک شهر به سمت پاساژ شهر شب پیچیدم یک نفر سوار موتور حتی قبل از اینکه مرا ببیند از پشت دیوار با باتوم به من حمله کرد و من مطمئنم او نمی‌دانست چه کسی قرار است از پیچ کوچه سر برسد. سرش را با یک‌تکه از چادرش بستم و کمی آب به او دادم و دستش را گرفتم و از کوچه‌پس‌کوچه رد شدیم تا از منطقه خطر عبور کرد، او را تا خانه دخترش رساندم اما سرش نیاز به بخیه و درمان جدی داشت. پیرزن که دور می‌شد فکر کردم چقدر زمان می‌برد که زخم‌های یک زن تقریبا هفتادساله ترمیم بشوند؟»

«م. نراقی» پرستار بیمارستان «شهیدزاده» است. او روز دوم درگیری بر بالین جوانی که در پی اصابت گلوله زخمی شده بود، حاضر بوده و با او چند کلمه‌ای حرف زده است. جوانی که چند دقیقه بعد، از شدت خونریزی درگذشته است.

«آن جوان هنوز به هوش بود؛ اما خون زیادی را ازدست‌داده بود و داشتند اتاق عمل را برایش مهیا می‌کردند. دستش را گرفتم. گفت به مادرم خبر بده. رفتم برای تجهیزات اتاق عمل کمک کنم اما آمدند گفتند مرد. مامورها جسدش را بردند. نمی‌دانم به کجا؛ اما من تصور نمی‌کنم با توجه به مشاهداتی که داشتم بشود تعداد کشته‌شدگان را هشت نفر تخمین زد.»
او می‌گوید خیلی‌ها می‌آمدند و می‌گفتند فرزندشان از خانه بیرون رفته و برنگشته. مجبور شدیم اسامی زخمی‌شدگان را روی بورد ورودی بیمارستان نصب کنیم. آدم‌هایی بودند که به بیمارستان تامین اجتماعی و مرکز درمانی دیگر شهر هم سرزده بودند اما اسم وابسته‌شان در هیچ جا ثبت‌نشده بود.

او می‌گوید شش نفر از زخمی‌شدگان را برای به خاک‌سپاری تحویل داده‌اند:
«آن‌طور که شنیده‌ام تحت تدابیر شدید امنیتی شش نفر به خاک سپرده شدند و تاکید شده بود که هیچ‌کس هم حق ندارد در مراسم این شش نفر حاضر باشد. من تصور نمی‌کنم از کسی در شهر بهبهان برای تحویل پیکر عزیزشان پولی دریافت کرده باشند اما می‌دانم به خانواده‌ها بعضا گفته بودند چهل میلیون تا دویست میلیون بدهید. به دستگیرشده‌ها هم گفته‌اند به خانواده زنگ بزنید پول بیاورند برای آزادی‌تان. گفته بودند به یک جوان که باید خسارت بانک‌ها را از خودتان دربیاوریم. می‌خواهند رعب و وحشت را بیشتر کنند با این حرف‌ها تا کسی جرات نکند دست به این کار بزند.»

«سالار»، حوالی میدان ابن‌سینا سکونت دارد. او می‌گوید هر سه پمپ‌بنزین شهر ازکارافتاده‌اند و یکی از همسایگانشان برای اینکه بنزین بزند به روستای «جیزون» رفته و متاسفانه هنگام عبور از عرض جاده برای پر کردن یک دبه بنزین، ماشین به او اصابت کرده و او ساعت‌ها گوشه جاده افتاده و درنهایت به علت خونریزی درگذشته است.
او می‌گوید با شناختی که نسل‌اندرنسل از روحیه مردم شهرش دارد آن‌ها به‌هیچ‌وجه نه اسلحه گرم نگهداری می‌کنند و نه دست به سلاح می‌برند.
«بهبهانی‌ها مردمی بسیار صلح‌طلب و آرامند. اصلا فرهنگ نگهداری سلاح در شهر وجود ندارد. شاید عشایر اطراف شهر که عمدتا لر هستند بنا به‌ضرورت زندگی و زندگی کوچ‌نشینی و عشایری سلاح گرم داشته باشند که برای شکار و یا مراسم عروسی و جشن‌ها استفاده می‌کنند، اما اساسا بین مردم بهبهان چنین رویه‌ای وجود ندارد. شایعه‌شده که تیراندازی از سوی مردم باعث جری شدن نیروی انتظامی و شروع درگیری‌ها و استقرار یگان ویژه شده اما چنین چیزی درست نیست چون مردم مسلح نیستند. ضمن اینکه کشته‌شدگان غالبا جوانانی هستند که اهل روحیه ستیزه نیستند و یا کسانی که برای تماشا راهی خیابان شده بودند.»

سالار می‌گوید حجم خشونت و درگیری‌هایی که مردم شهر شاهدش بودند منجر به داغ شدن بازار شایعات شده است: «چیزهای ترسناکی دهان‌به‌دهان گفته می‌شود. می‌گویند تمامی کشته‌شدگان با گلوله مستقیم به گلو مرده‌‌اند و تک‌تیراندازها سوری و عراقی و آموزش‌دیده هستند. این حرف‌ها چه درست باشد و چه در حد شایعه باشد به‌اندازه کافی ترسناک است.»

سالار به‌عنوان یک شهروند معمولی از این‌که هیچ تلاشی برای گفت‌وگو با مردم انجام نشد دلگیر است:
«یک نفر نیامد با مردم حرف بزند ولی در عوض آمدند با باتوم تا یقه آدم‌هایی که آرام نشسته بودند وسط میدان بانک ملی و شعار می‌دادند. به‌جای دلجویی داشتند تهدید می‌کردند. برای همین هم درگیری‌ها بالا گرفت و حدفاصل بانک ملی تا اداره آموزش‌وپرورش و فلکه شیراز عملا تبدیل به میدان جنگ تن‌به‌تن و سنگ‌پرانی شد.»

او می‌گوید از دیروز اوضاع شهر به‌ظاهر آرام شده اما زیرپوست شهر نگرانی بابت بازداشتی‌ها و دل‌شوره عاقبت آن‌ها وجود دارد: «گفته‌شده آن‌قدر تعداد بازداشتی‌ها زیاد است که زندان بهبهان ظرفیت آن‌ها را نداشته و آن‌ها را به زندان شیبان اهواز منتقل کرده‌اند. گویا خیلی‌ها را از طریق فیلم دوربین‌های مداربسته ساختمان‌های دولتی شناسایی کرده‌اند. بین مردم شایعه شده که چند نفر را که در ماجرای آتش زدن بانک‌ها مداخله داشته‌‌اند، بی‌صدا اعدام کرده‌اند. این خبرها تایید شده نیستند اما تاثیر بسیار بدی بر روحیه مردم گذاشته، دستیابی به خبر درست هم ممکن نیست چون کماکان خیلی‌ها اینترنت ندارند.»

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates