19.06.2013

فراخوان محمد رضا پورشجری زندانی سیاسی برای 20 ژوئن


انقلاب: من “محمدرضا پورشجری” هستم با نام مستعار “سیامک مهر” نویسنده وبلاگ “گزارش به خاک ایران” من از زندان کرج صحبت میکنم. به مناسبت روز جهانی‌ زندانیان سیاسی یادداشت کوتاهی آماده کردم که تقدیم می کنم به هم قطاران خود در زندان های اوین و رجایی شهر و سایر زندانها و بازداشتگاه ها و همچنین تقدیم میکنم به هم میهنانم در زندان بزرگی به نام ایران.

همگان بخوبی میدانیم که جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهان از بزرگترین نقض کنندگان حقوق بشر شناخته می شود که بطور پیاپی هرسال از سوی نهادهای بین المللی همچون کمیسیون حقوق بشرسازمان ملل متحد و اکنون شورای حقوق بشر از این بابت محکوم گردیده است. یکی از موارد نقض آشکار حقوق بشر در رژیم اسلامی مورد زندانیان سیاسی است اما پیش از پرداختن به وضعیت زندانیان سیاسی در ایران لازم است تصویری اگر چه مختصر و محدود از چهره واقعی جمهوری اسلامی ترسیم کنیم و دریابیم که چرا و به چه دلیل موضوع جرم سیاسی و زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی به صورت مبحثی پیچیده و بغرنج ظاهر گشته که هم از طرف حاکمیت و هم از سوی مخالفان این نظام تاکنون تعریف روشن بی مناقشه ای نسبت به آن تبیین و ارایه نگردیده است رژیم ایدئولوژیک خود نظامی تمامیت خواه و تبعیض گذار و سرکوبگر که موجودیت و بقای آن از طریق جذب و انحلال جامعه و نقض و سلب آزادیها و حقوق اجتماعی و سیاسی افراد از دیگر سو تعریف و استوار گشته است به رغم شعارها و عربده های رهبران این رژیم درباره آزادی و عزت و کرامت انسان، اما دولت اسلامی از بنیان در تناقض و ضدیت با انسان و علیه نوع بشر قد بر افراشته و عملا و در واقعیت هیچ حقوق آزادی و انتخابی برای انسان به رسمیت نمی شناسد و از این لحاظ سدی است در برابر پیشرفت و تکامل فرد و جامعه.

دامنه بی حقوقی انسان از حکومت اسلامی تا بدان حد گسترده و همه جانبه است که اتباع این دولت برای مثال حتی از حق شنیدن موسیقی مورد علاقه خویش محروم اند و می باید فقط و فقط به آن نوع موسیقی که از جانب دولت مجاز شمرده می‌ شود گوش بسپارند.

جمهوری اسلامی ترکیب دین و دولت را که درتاریخ بشر صفحه های سیاه و تاریک و خونباری رغم زده است، باری دیگر و در دوره ای مدرن و فرا صنعتی بر انسان متمدن تحمیل کرده است. در اثر تداخل وظایف دولت عرفی با جزمیات و شرعیات و محملات مذهبی با فرو ریختن مرزهای حوزه ی عمومی و خصوصی وضعیتی به وجود آمده که قلمرو و محدوده اختصاصی وجدان شهروندان بطور مستمر و مداوما توسط نیروهای سرکوبگر حکومت مورد تجاوز واقع می‌شوند، مثال آشکار این رفتار اجبار حجاب اسلامی بر زنان است در چنین شرایط اختناق آمیز و سرکوبگرانه حبس و زندان کمترین مجازاتی است که در کمین هر فرد منتقد و معترضی است که شهامت به ورزد و در راه احقاق حقوق خود و هم میهنانش گامی بیش نهد با اینکه زندانهای جمهوری اسلامی پر و انباشته است از فعالین حقوق بشر فعالان سیاسی و فعالان مدنی و روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان است اما حاکمان رژیم اسلامی نه تنها به وجود زندانی سیاسی که اساساً به وجود جرم سیاسی هیچ اعتقادی ندارند وانگهی به خاطر همان یک موردی که در اصل 168 قانون اساسی از مقوله اتهام سیاسی نام برده شده گویا متاسف هم هستند، به همین سبب زندانیان سیاسی را زندانی امنیتی خطاب می کنند، و نخستین اتهامی که به دستگاه قضایی به اینان وارد می سازد اتهام اقدام علیه امنیت کشور است با این کار درصددند تا فعالیت مخالفان خود را درافکار عمومی نه اعتراض به بیدادگری و استبداد نظام اسلامی بلکه اخلال در امنیت کشور قلمداد کنند.

سرنوشت شخص من به عنوان وبلاگ نویس و زندانی سیاسی نمونه ی روشنی از بیداد گریهاییست که در رژیم آیت الله ها نسبت به منتقدان و معترضان وضع موجود روا داشته می شود پس از آنکه در شهریور 1389 ماموران وزارت اطلاعات به خانه من هجوم آوردند و مرا بازداشت کرده و به بند 8 سپاه واقع در زندان رجایی شهر منتقل کردند، طی روزهای متوالی مورد ضرب و شتم وشکنجه قرار داشتم و حتی مرا یک بار بروی چهار پایه بردند و ادعا کردند که می خواهیم ترا به دار بیاویزیم در آن روزها به اندازه‌ای تحت فشار قرار داشتم که ازترس توبه کردن و طلب عفو با بریدن رگهای دستانم اقدام به خودکشی نمودم پس از آن به مدت 8 ماه متوالی در سلول انفرادی محبوس بودم و مداوما تحت بازجویی و بازپرسی قرار میگرفتم تمامی ماموران رژیم اسلامی از جمله بازجو دادگاه انقلاب دائماً مرا به مرگ و اعدام تهدید میکردند، در نهایت دستگاه قضایی سرکوبگر اسلام مرا با توجه به نشر اندیشه ها و نظرات و عقایدم در وبلاگ شخصی مجموعا به 4 سال حبس تعزیری آن هم به اتهام توهین به دیکتاتور اسلامی و تبلیغ علیه نظام و توهین به مقدسات محکوم نمود از آن زمان تا به امروز که نزدیک به 3 سال سپری شده در بدترین شرایط موجود که حتی تصورش برای هم میهنانم واقعا دشوار است محبوس بوده ام.

برای مثال عرض میکنم که من همین شبها در میان دو تن از زندانیان عادی می خوابم که یکی از آنها بیماری است روانی که مادر خود را به قتل رسانده و دیگری جوانی است که پس از آنکه سر خواهرزاده خود را با کارد می بُرد جسد وی را مثله کرده و هر قطعه اش رابه گوشه ای ازشهر پراکنده می سازد حتی در باغ وحش هم آهو و غزال و بره را با گرگ و کفتار و گُراز درون یک قفس گرفتار نمی کنند.

در پایان سخنانم به حاکمان جمهوری اسلامی بی پرده و روشن نکته ای را گوشزد می کنم ایران یعنی آزادی ایران، یعنی آزادی ما، یعنی من، و هم فکرانم. بنام ایران نمی توانیم دشمنان آزادی را تحمل کنیم.

“محمدرضا پورشجری”

“ندامتگاه زندان مرکزی کرج”

20 خرداد 1392

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates