پاسخی به ده نمکی که نه چماقدار است، نه خشونت طلب، بلکه بی ام سوار است!
آینده: در شادی مردم شریک باش. نمی بینی سواره و پیاده همه از شادی لبریزند و ایران جان گرفته است؟ تو چرا این مواقع این همه داغانی؟ عمو عزت که جوابت نکرده است. آن چماق پربرکت از چاه نفت غیمتی ترشد. اگر ما پرچم بالا می گیریم، تو چماقت را بالا بگیر که هرچه مردم بخواهند، همان خواهد شد. تهمت به این و آن هم نزن که من انقلابیم و دیگری ضد انقلاب است. در انقلابی گری و روش های نادانانه همه ما، کسانی از نظام جدا شدند که باید عذر به درگاه ملت بیاوریم .
آینده آنلاین: علی آستانه، روزنامه نگار در یادداشتی به نوشته جدید مسعود ده نمکی، کارگزدان پاسخ داده است.
ابتدا نوشته ده نمکی و سپس پاسخ علی آستانه را بخوانید.
مسعود ده نمکی :آقای هاشمی!می دانید چرا کسی سطل آشغال آتش نمی زند؟!
پیام آقای هاشمی بعد از انتخابات اخیر مبنی بر سلامت کامل انتخابات برای کسانی که چهار سال پش با پیام همسر مکرمه ایشان و همفکرانشان قاعده بازی مردم سالاری را به هم زدند و به جای تبریک به رقیب به آتش افروزی پرداختند شگفت انگیز است.
نه فقط حضرت ایشان بلکه عموم کسانی که پرچم مدارا و تسامح و تساهل و دموکراسی و تحمل مخالف و روشنفکری را مانند چماق بر سر منتقدین خود می کوبند تعریف دوگانه ای از دموکراسی دارند. در منظر این دوستان اگر نامزد پیروز فرد مورد نظر آنها باشد ایران بهترین شکل دموکراسی را دارد و اگر نامزد پیروز رقیب یا مخالف آنها باشد تقلب و مهندسی آرا نام می گیرد.
اساسا این گروه همه چیزشان شبیه هم است در حوزه های فرهنگی و اجتماعی و حوزه اندیشه هم اینگونه رفتار می کنند مثلا در همین سینما اگر فیلم مد نظر آنها بفروشد می گویند مخاطب اندیشمند و فرهیخته ولی اگر فیلم از آن فرد هم فکر آنها نباشد می گویند فیلم عوام پسند است و مردم ساده پسندند.
اگر در مطالب و ابراز نظرشان توهین و فحش باشد می گویند آزادی بیان است ولی اگر جواب بدهی می گویند هوچیگری و نقد ناپذیری.
اگر سوال کنند اسمش آزادی اندیشه است ولی اگر سوال کنی می گویند تفتیش عقاید است.
اگر سطل آشغال آتش و بانک و اتوبوس آتش بزنند اسمش اعتراض مدنی است ولی اگر در برابرشان اعتراض کنی چماقدار و خشونت طلب می نامندت.
در یک کلام حوزه سیاست و فرهنگ و مدیریت فقط باید در انحصار آنها باشد و از منظر آنها مخالف خوب مخالف مرده است.
انگار غربی ها هم این منش را دارند نمی دانم کدام یک از هم آموخته اند. القاعده خوب القاعده ای است که شیعه بکشد القائده بد القائده ای است که انسان غربی را بکشد. دیکتاتور خوب دیکتاتوری است که در بحرین شیعه بکشد.
علیرضا آستانه: آقای ده نمکی هاشمی رفسنجانی از تو خیلی مردتر است
برادرم مسعود خان! ما چند سالست هم را ندیده ایم. آخرین بار که دیدمت در حوالی میدان فلسطین بود. من داروی بچه را گرفته بودم و سوار پرایدم با تلخی به خانه می رفتم. تو سوار یک ماشین بی ام و شاسی بلند یا چیزی عجیبتر بودی و داشتی دی جی گوش می کردی. درترافیک به هم رسیدیم. داد زدم مسعود و توخودت را به کوچه علی چپ زدی. اشاره کردم شیشه را پایین تر بکش. سرت را که نزدیک آوردی پرسیدم: مسعود! پس تو هم عوض شدی ؟! با دستپاچگی جواب دادی: مال خودم نیست. تلخند زدم و گفتم، پس شوفرشان شدی! گاز ماشینت را گرفتی و به ناکجا رفتی.
اما مسعود جان! من آن شب همه خاطرات را زنده کردم. من همان شب از «هاشمی زنی» توبه کردم. هاشمی قبل از انقلاب هم داشت. اگر انقلابی نبود ، حالا پنجاه برابر همین که الان دارد را به طور طبیعی داشت. اما تو چه داشتی مسعود؟
میلیاردها تومان پول را در بالش یتیمان می گذاری شبها؟ بخشی را به لرستان می فرستی برای چاپ معذرتنامه از خانواده شریف ابراهیم نژاد که جوان و امیدش را ازدست داد در شب کوی؟ بخشی را به جوانان دم بخت محله اتابک می دهی؟
نه. تو سوراخ دعا را پیدا کرده ای. هرجا که کسانی به مخالفت با هاشمی پول خرج کنند ، جنابعالی هستی. به نظرم او مردتر است. گندم نمایی و جو فروشی نمی کند. اراده اش دست خودش است . اراده کرد و سمت مردم و شادیشان آمد. نگفت که مردم با من شادید. گفت من با شادی مردم شادم.
بگذریم. من آدم هاشمی نیستم. کسی که در روزنامه نوشت، باید منتقد قدرت باشد. نه برای شکستنش، برای دیدن چیزهایی که او از آن بالا نمی بیند. اما بعد.
چه کسی تو را اولین بار به یک روزنامه اصلاح طلب معروف برد؟ یادت هست؟ ماه رمضان بود . هی داد می زدی که من می خواهم عدالت و ظلم را نشان دهم. فیلمم درباره فلان و بهمان است. چقدر با دکتر بهزادی، سردبیر اعتماد حرف زدم که تو تیتر یک بشوی! که بیایی صفحه اول روزنامه اصلاحات حرفت را بزنی. که بر گذشته صلوات و تو هم به هنری آغشته ای و حق داری حرفت را بزنی. یادت هست؟
گفتی که وزیر ارشاد وقت همان لید شما را درباره فیلم به کاربرد. بعدها گنده شدی. وزیر فعلی ارشاد گفت که همه فیلم های تو مقدسند. احتمالا جوک های 18+ تو هم مقدس شدند.
یادت می آید دکمه ضبط را موقعی که اسم هاشمی آمد خاموش می کردی؟ تو چرا این همه از هاشمی می ترسی؟ از انتخاب شدنش. از محبوبیتش. از رفاقتش با رهبری. از اینکه مردم او را دلسوز نظام بدانند.
راستی این چیست که نوشته ای؟ اصلاح طلبان با تو بد کردند؟ من یک اصلاح طلب بودم. از جنگ و از ترکش بمباران رسته بودم. روزی که خبر مجروحیت برادرانم را می آوردند، سردر خانه پرچم شهید می زدیم که آماده جان دادن برای انقلاب باشیم. تو اما Business Man جنگ شدی. هنوز است را با ط می نویسی و روزنامه نگار شدی در دوران اصلاحات! زور نامه می نوشتی و روزنامه نگار می خواندیمت. به عنوان یک حقوقدان می گویم، اکثر نوشته هایت مملو از تغلیظ باطل بود. برای معروف شدن به همه معروف ها می پریدی.قا نون مطبوعات هم پشت جلدت بود. آنها را در ساندویچ عکس شهدا می پیچاندی که مسعود به چشم بیاید و لو نرود. حالا که شهره شهری و همه تو را می شناسند، بازهم در باطل خود مصری؟
اما تو آن شب در بی ام و یا هرماشین دیگری بود، لو رفتی.ما دستت را خواندیم آقای جنس بدلی. تو و امثال تو به شهدا بد کردید. هر که دلی داشت و جراتی، جنازه اش در اروند گم شد، چون باکری . یا بر ولیچر افتاد . یا دست قلم کرد. اما تو با آن کاپشن چرمت ماندی که پا بیندازی روی هم برای اهل هنر زیبارو که عاشق مرد «قدرتمند پولدار» بودند.
تو حتی عقبه ات را سوزاندی . من این فکر از سرم نمی افتد که تو اگر فکری داشتی، چرا نشریه ات صبح دوکوهه دو شماره نفروخت و دیدی ضرر است و جمعش کردی؟ پول که داشتی. اما دیگر عقیده ای نداشتی. حالا بر پولهایت غلت بزن برادر. خدا به ما سرمایه قلم داده . تا باشد از این پولدارها که نقدش کنیم .
از هاشمی هم نترس. در خط اعتدالی او میانه میدان فراخ می شود که بچه پولدارهایی مثل تو هم امنیت سرمایه گذاری داشته باشند. اما به عنوان جامعه هنری چابک سوار حرفت را بزن، نه جامعه ارزشی ها . چون مردم به صداقت آدمها نگاه می کنند، نه شعارهایشان. به قول ده، پانزده سال پیش مولا بنز و ویلا نداشت. تو که پول صد تا بنز درب وداغان شهید مطهری و هاشمی را داری. اگر پراید هم سوار بشوی، من سایه بنزهایی را خواهم دید که اسکورتت می کنند. دیگر خالی بندی هم نفرما . ما ترجیح می دهیم بافراستهایی چون هاشمی و خاتمی و روحانی به شرط صدق در کنار رهبری برای ایران و جوانانمان باشند تا ناپخته هایی که برای بریان کردن کبابشان ، لقمه دهان مردم را می سوزانند.
در شادی مردم شریک باش. نمی بینی سواره و پیاده همه از شادی لبریزند و ایران جان گرفته است؟ تو چرا این مواقع این همه داغانی؟ عمو عزت که جوابت نکرده است. آن چماق پربرکت از چاه نفت غیمتی ترشد. اگر ما پرچم بالا می گیریم، تو چماقت را بالا بگیر که هرچه مردم بخواهند، همان خواهد شد. تهمت به این و آن هم نزن که من انقلابیم و دیگری ضد انقلاب است. در انقلابی گری و روش های نادانانه همه ما، کسانی از نظام جدا شدند که باید عذر به درگاه ملت بیاوریم .
یک جمله هم برای تیترت اضافه کنم. که انشاء الله تو با چماقت زنده باشی و مردم با گلهای در دستشان. اما امثال تو سنت بزن بزن را راه انداختند و در طرف مقابل نیروی افراط را پروراندی که آتش بزنند. حالا برای در امان ماندن از گاز اشک آور یا هرچیز دیگر. خداوند این صبح گاه، گلستان آشتی را از دل آتش ها به پیروان مکتب ابراهیم داده و نگاه رحمتگر پیامبر گونه در همه ایران درحال جان گرفتن است. بت درونمان را ابراهیم وار بشکنیم تا عاقبت نمرود را خداوند در عاقبتمان ننویسد.
امثال من هم در این چهارسال نوشتند که مردم صاحبان این کشور و نظامند و حتی سطل آشغال هم سرمایه مملکت است . خدا را شکر که کسی دیگر مردم را آشغال و خس و خاشاک نمی داند و جواب هم نمی شنود. کمی فکر کن که تو بجای فکر کردن به موقعیت های استثنایی و رانت های طلایی ، بهتر است بنشینی و هنر بپرورانی و در این گلستان، فیلمی دیگر از آشتی و مودت بسازی. نترس ایران ، اعتدال و اصلاحات و گسترده شدن چتررهبری برای زعامت ملت برای همه ما جا دارد. حتی شما برادر عزیز.
پیام برای این مطلب مسدود شده.